لطفا از تشنگی من عکس نگیرید!
تنها جرمم این است که خوزستانی ام! یا ایرانی ام؟
لطفا از تشنگی من عکس نگیرید، پدرم میگوید شرمگین میشود
راستش من نمیدانم شرمگین شدن چه جوریه!
اما میدانم تشنگی یعنی چه. میدانم گرسنگی یعنی چه. میدانم ترس یعنی چه.
من اهل خوزستانم!
روستایی در دشت آزادگان.
من فقط ۳ سال است که چشم به این دنیای بیرحم شما باز کردم
مادرم می گوید از وقتی من به دنیا آمدم، آب روستای ما خشکید!
من هر روز این قابلمه را بر می دارم
تا برای مادرم آب ببرم.
آخر خودش نمی تواند بیاید
خواهر کوچکم فاطمه شیر می خورد!
مادرم اگر بخواهد صف بایستد، فاطمه از گرسنگی گریه می کند.
مادرم این قابلمه را برای من تا صف می آورد و خودش می رود.
من گاهی تا ۳ساعت در صف می مانم
تا تانکر آب بیاید!
وقتی تانکر می رسد
دیگر کسی توی صف نمی ماند
ما ۷۸ روستا هستیم که تشنگی می کشیم!
همه می دوند و من زیر دست و پا می مانم
مادرم می گوید خودت را بکش کنار!
دیروز به من آب نرسید
مادرم دعوایم نکرد اما خودش گریه کرد.
لطفا از من عکس نگیرید!
آخه تنها من نیستم که.
ما این جا ۷۸ روستا هستیم.
همه مان تشنه اییم!
بابای من توی پیمانکاری نیروگاه کار می کند.
شبها که بر می گردد
اغلب عصبانی است.
حتی حوصله بازی کردن با مرا هم ندارد.
راستش نمی دانم چرا ما همیشه تشنه اییم
بابام آن وقت که حوصله حرف زدن داشت می گفت:
۴۳ سال است که می خواهند به ما آب بدهند!
عمر ما داره تمام می شود اما هنوز آبی به روستای داغ ما نرسیده است!
لطفا از تشنگی من عکس نگیرید!
بابایم میگوید: آدم باید قوی باشد!
باید سرخم نکند.
زیرش ننویسید من خوزستانی هستم!
نباید ترحم انگیز باشد!
اما من تشنه ام
از صبح به انتظار آب آفتاب خورده ام !
لطفا از من عکس نگیرید
اگر گرفتید زیرش ننویسید خوزستانی.
بنویسید کودک ایران تشنه است.
شاید بابایم متوجه نشود که من بودم
مبادا آبروی بابایم برود.
من هم می خواهم مثل او قوی باشم
صدای بوق تانکر آب دارد می آید!
ظرفهای شان را بر می دارند و می دوند
کاش پاهایم کمی قویتر بود
من هم با این قابلمه می دویم
و مامانم را خوشحال می کردم.
اما…
لطفا از تشنگی من عکس نگیرید…
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.