جبر در اصل به معنی شکسته‌بندی است و مرحوم خوارزمی آن را در همین معنی استعمال کرده وقتی کتاب الجبر و المقابله خود را می‌نوشت و در آن الگوریتم حل معادلاتی را که اکنون جبری می‌خوانیم، با شکستن و بستن طرفین معادله به دست داد. ملای روم هم خلاف قاعده حرف نزد و بحث جبر و اختیار را به جباریت خداوندی بست و اختیار را مقام ادنی جبر گرفت، جبری که زمانی بهره آدمیان می‌شود که آنها دست و پای اختیار خود را در اقیانوس پرتلاطم رحمت خداوندی بشکنند و تا حضرت او دست و پایشان را با اسم جباریت خود ببندد. اما هیچیک از اینها موضوع این نوشته نیست.

قبلا چند باری نوشتم سرشت حکمرانی سیاسی در ایران چه تغییراتی را در تاریخ بلند خود صورت داده و چگونه برای اولین بار در تاریخ حکمرانی این سرزمین، دولت جز منفکی از حکومت شده و از آنجا که ایدئولوژی حاکمیت انبساطی است و سرشت دولت انقباضی، مسبب چه دینامیکی در آنچه «نظام» جمهوری اسلامی می‌خوانیم شده و چرا باید تغییرات ساخت قدرت سیاسی در نظام را از زاویه این دینامیک تحلیل کرد. تکرار آن حرفها اکنون ضرورتی ندارد و منظور این نوشته مختصر چیز دیگری است.

مشهور عام و خاص است سخن جناب خاتمی که زمانی از سر یاس و استیصال گفته بود برخی مقام ریاست جمهوری را تدارکاتچی می‌خواهند. البته سخن بی‌راهی نیست اما همه سخن نیست. بهترین تعبیر دولت در نظام اسلامی همان دولت مجبر است، یعنی دولت شکسته‌بند. سخن از فساد و فساد سیستماتیک در نظام زیاد گفته شده که البته سخن درستی است. فساد وقتی سیستماتیک می‌شود که سازوکارهای تولید آن، چنان مستحکم شود که حتی منتقدین خود را نیز در داخل سازوکار‌های خود هضم و جذب نماید. خداوندان فساد هم البته سران کنونی نظامند اگرچه زبان هریک از آنان در مقام مبارزه با آن، چنان دراز است که می‌توان به کمک آن چند باری کره زمین را از طرف دایره عظیمه‌اش دور زد. با این وجود حتی اگر بپذیریم فساد و نوع سیستماتیک آن زمانی از دامن نظام سرتاپا فساد اسلامی زدوده شود، مشکل بنیادین همچنان پابرجا خواهد ماند و آن نیاز به شکسته‌‌بندی است. حاکمیت اسلامی برای بقاء خود نیاز به مصرف منابع کشور دارد. منابع کشور در مقابل رشد فزاینده نیازهای زیستی و معیشتی مردمان کاهش می‌یابد. در اینجاست که دولت باید وارد صحنه شود و با وصله و پینه، امورات روزانه را آنچنان پیش برد که صدای اعتراض مردم و نگرانی‌های آنان شنیده نشود، و زمانی که این وصله پینه‌ها کارگر نیفتاد، تفنگ‌هایی که فقط در میدان جنگ بایستی به کار افتند، قلب و سینه مردمان بی‌پناه را هدف می‌گیرند، و البته قران هم در این راه تنهاشان نمی‌گذارد و به راست و دروغ آیات الله را شاهد و پشتوانه جنایات‌شان می‌گیرند. مثال امروز آن نیز صنعت برق است. تولید نیروگاه و یا مدیریت صنعت برق شکسته‌بندی دولت است، اما آنچه حایز اهمیت اساسی در این مشکل و سایر مشکلات مملکتی است، اقتصاد این صنعت است که با رویکردهای حاکمیت در انحصاری کردن منابع کشور در تضاد قرار می‌گیرد. آزادسازی منابع و غیرانحصاری کردن آن باعث غیرمتمرکز شدن قدرت و تغییر شکل آن از صورت سیاسی به اشکال دیگر مانند بنگاه‌های اقتصادی که امکان توسعه مناسبات مولد ثروت را دارند، و یا نهادهای فرهنگی که از توانایی تولید گفتمان‌های جدید که از هژمونی برخوردارند، می‌شود. عدم انحصار منابع قدرت سم قاتل نظام اسلامی است زیرا سرشت آن بر قرائت انبساطی از اسلام سیاسی مبتنی است و هر قرائتی از اسلام سیاسی در ذات خود هم باطنی است و هم انبساطی. به هر روی، هر دوره دولت در نظام اسلامی به لباس وصله‌پینه‌ای می‌ماند که بر تن حکومت می‌رود و بعد از دو دوره، این عروس عجوز هوس لباسی تازه و فراشی نو می‌کند و باز هم داستان بر پایه سرمشق خود مکرر می‌شود. به این ترتیب است که حتی اگر برنامه مبارزه با فساد موفقیت آمیز باشد، سرشت شکسته‌بندی دولت تغییر نخواهد کرد،‌ زیرا دولت همانگونه که وزیر امور خارجه آن که فارسی را به لهجه شیرین چینی حرف می‌زند گفته، دولت خدمت‌گزار حکومت است، هم تدارکاتچی نیازمندیهای آن و هم شکسته‌بند گندکاریهای آن، دولت مجبر از چنین کیفیتی برخوردارست.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)