داستان «فصل الخطاب» در تاریخ جهان سابقه ای دیرینه دارد، هرچند بعد از شکل گیری نظام های سیاسی دموکراتیک رفته رفته کمرنگ شد اما ظاهرا هرگز قرار نیست به بایگانی تاریخ بپیوندد و در کشورهای در حال طی نمودن روند دموکراسی خواهی هر از گاهی این گوشه و آن گوشه جهان رخ می نمایاند. کشور ما یکی از آن گوشه ها است.
یکی از اصلی ترین دلایل شکل گیری جنبش های مبارزه با رژیم سلطنتی از قرن ها قبل تا امروز، خاصه از نهضت مشروطه در دوره قاجار تا مبارزات مردمی که به انقلاب سال ۱۳۵۷ و تغییر رژیم انجامید همواره مبارزه با عبارت منحوس و شیطانی «فصل الخطاب» بود. جنبش هایی که یکی یکی در رسیدن به این آرزوی دیرینه موفقیت هایی کسب کردند اما، در نهایت بدلیل ریشه دار بودن فصل الخطاب در عمق فضای سیاسی ایران این رویکرد مجددا پررنگ شد و تلاش ها به شکست انجامید. در میان همه شکست ها باید اقرار کرد که تلاش های منتهی به انقلاب سال ۵۷ شکستی بمراتب بزرگتر و عمیق تر را تجربه نمود چرا که دوران چشیدن طعم موفقیت صوری بسیار کوتاه بود و اینبار گویا هیولای فصل الخطاب تمام توان خود را یکسره جمع نمود و جمیع تلاش گران را قلع و قمع نمود. ظرف چند ماه آنچنان فصل الخطابی شکل گرفت که گویی می خواست لذت همه موفقیت های قبلی را در کام مردم ایران تلخ کند و پرونده انقلابی گری و آزادی خواهی را برای همیشه در ایران ببندد. اینچنین نشد. روند مبارزات دوباره جان گرفت. مثل همیشه آزادی خواهان پیشگامان این عرصه بودند. تقریبا همگی مال و جان خود و عزیزانشان را بر سر این پیشگامی نهادند. اعدام و تیرباران و ترور در خیابان ها و مرگ در زندان و …تعدادی خودتبعیدی که غالبا اعدام زندگی شدند.
آیت الله خمینی پس از پیروزی بعنوان اولین فصل الخطاب حکومت نوپای اسلامی مدعی شد مردم و انقلابیون بدنبال حکومت اسلامی یا بنوعی احیای امپراتوری اسلامی و زنده کردن نظام سیاسی بقول او اسلام ناب محمدی بودند نه آزادی از قید و بند حضور یک فصل الخطاب. و پیرو این نظریه عاشقان فصل الخطاب، شدند تئوریسین ها و ایدئولوگ های حکومت و داستان سازی و تاریخ سازی و جعل مدارک و اسناد در راستای تایید و تثبیت نظر او آغاز شد. خیلی زود همه مخالفین فصل الخطاب و ختم کلام از دایره قدرت کنار گذاشته شدند و آنچه باقی ماند پس از عبور از صافی های ریز و درشت پیروان نظریه فصل الخطاب بود. غالبا جوان هایی بی تجربه و بی سواد که حکومت نوپا آموزش و پرورششان داد. جوان هایی همچون آقای محمد جواد ظریف که خود مدعی است از بچگی! وارد رشته روابط بین الملل و وزارت امور خارجه شده است.
اما باز تاکید می کنم که بر خلاف نظریه آیت الله خمینی واقعیت این است که همه آنچه انقلابیون بدنبالش بودند حذف نظام «فصل الخطاب» در ایران بود. انقلابیون می خواستند پادشاه بعنوان مقامی سمبلیک پادشاهی کند و فصل الخطاب نباشد، همین و بس. ذکر این نکته نیز بسیار حایز اهمیت است که خود آیت الله خمینی نیز در ابتدا تا همان ماه های آخر با دیگران هم رای بود و فقط چند ماه آخر خصوصا پس از هجرت تاریخی اش به فرانسه و اقامت در نوفل لوشاتو یعنی جایی که احساس کرد نوبت بازی به او رسیده و می تواند گربه رقصانی کند. مسیر خود را عوض نمود و با سرعتی چشمگیر به فصل الخطابی جدید بدل گردید. و اینگونه ثابت نمود که تنها درد و دغدغه اش نه آزادی و استقلال یا حتی اسلام ناب محمدی که نشستن بر صندلی فصل الخطابی بود و بس.
داستان انتشار فایل صوتی آقای محمد جواد ظریف یکی از بمب های خبری هفته گذشته بود. سخنرانی دیروز آیت الله خامنه ای و اشارات واضح و شفافش به اظهارات وزیرامور خارجه اش نیز کمانه های آن بود. حکایت عذرخواهی های رندانه آقای ظریف در اینستاگرام هم صرفا به انتظارها پایان داد چرا که همه می دانستند و منتظر بودند و پیشبینی می کردند که او در مقام عذرخواهی ظاهر شود. روالی که همواره تکرار شده و به هیچ وجه تازگی ندارد. یکی یکی بزعم خودشان افشاگری می کنند و بعد برای التیام دل فصل الخطاب یک عذرخواهی اینستاگرامی چاشنی آن می کنند. همین چند وقت پیش بود که یکی از آقایان آیت الله خمینی را بچه دست پرورده و ساخته و پرداخته آمریکایی ها خطاب کرد. ۲۴ ساعت بعد عذرخواهی کرد و تمام. استدلالشان هم تکراری است. صحبت هایی که نباید پخش می شده و یا تقطیع صحبت ها. برداشت اشتباه و امثالهم.
بنظر من خود فایل منتشر شده فاقد هر گونه ارزش تاریخی-سیاسی است. در حوزه سیاست خارجی که، آنطرف آبی ها نه برای اظهارات که اصولا برای بودن یا نبودن آقای ظریف، و درگیری های داخلی نظام سیاسی ایران پشیزی ارزش قائل نیستند. در داخل ایران هم مدتهاست که دیگر دست ها رو شده و مردم از هیچ چیز و هیچ خبری تعجب نمی کنند. در این بین تنها چیزی که از انتشار فایل صوتی آقای ظریف باقی می ماند اینکه، همچنان در نظام فصل الخطابی دست و پا می زنیم. نظامی که حرف یک نفر (یا یک تیم چند نفره مافیایی-فراماسونی که یک نفر نمایندگی اش می کند) فصل الخطاب است و ختم کلام.
در نظام های سیاسی فصل الخطابی قربانی شدن یک نفر حتی خودی ترین نفرها امری است عادی. مقایسه ای که می خواهم بکنم “قیاس مع الفارق” است اما به انتقال مطلب کمک می کند. در آلمان نازی، هیتلر پیشوا و فصل الخطاب بود. مارشال رومل معروف به روباه صحرا، شجاع ترین، باهوش ترین، وجیه المله ترین و محبوب ترین ژنرال ارتش آلمان نازی که هنوز هم در تمام جهان به اسطوره دیپلماسی نظامی معروف است، همچون صدها نفر از دیگر افسران ارتش آلمان قربانی فصل الخطابی شد که با دست های خود ساخته بود. یک شبه متهم به خیانت شد و مجبور به خودکشی دستوری. عاقبت رومل به همه ثابت نمود که حتی اگر مارشال رومل باشی در صورت حضور و حکمرانی یک فصل الخطاب به راحتی قربانی خواهی شد. همانطور که فقط با یک پیغام هیتلر که از جانب چند افسر اس اس در خانه شخصی رومل به او ابلاغ شد. روباه صحرا در دفتر کارش در منزل مجبور به خودکشی شد. نمونه های مشابه در دوران حکومت استالین، همین اواخر در منطقه خودمان نظام های سیاسی فصل الخطابی همچون صدام حسین، قذافی، انور خوجه یا همین حالا در میان زندگان، همچون کیم جونگ اون روندی مشابه را طی نمودند. آخر و عاقبت تقریبا همه طرفداران نظریه فصل الخطاب چیزی جز قربانی شدن نبوده و نخواهد بود.
نظام های فصل الخطابی و طرفداران این سیستم حکومتی غالبا از ادبیاتی مشابه بهره می گیرند با عباراتی همچون: “هایل هیتلر (درود هیتلر)”، “تصدق خاطر ملوکانه”، “قسم به جقه همایونی”،”نوکر خانه زاد”، “بنده زاده، غلام درگاه”، “امر، امر همایونی است”، “بر اساس منویات مقام معظم رهبری” و امثالهم. در همین راستا برای مقایسه نظری بیندازیم به ادبیات مزورانه و چاپلوسانه اخیر محمد جواد ظریف که در اینستاگرام منتشر نموده با نمونه ای از نظر ادبیات و لحن نگارش کم و بیش مشابه: (هر چند باز هم مجبورم اقرار کنم که قیاس مع الفارق است، چرا که بشهادت تاریخ نامه دوم که نویسنده اش اسدالله علم است و با هدف تقدیم استعفا خطاب به شاه نوشته شده برخاسته از روح و جان نویسنده اش بوده است، اما نمونه بهتری نیافتم)
…………………………………………….
نامه عذر تقصیر محمد جواد ظریف خطاب به آیت الله خامنه ای:
بسم‌الله الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر
«بیانات مشفقانه» مقام معظم رهبری همچون همیشه برای من و همکارانم «ختم کلام و نقطه پایانی» برای بحث‌های کارشناسی است. به عنوان یک کارگزار و پژوهشگر روابط خارجی، همواره باور داشته‌ام برای قوام این مرز و بوم خدایی، سیاست خارجی باید موضوع وفاق و انسجام ملی باشد و از بالاترین سطح مدیریت و هدایت شود و بر این اساس، «پیروی از نظرات و تصمیمات رهبری» ضرورتی غیرقابل انکار برای سیاست خارجی است. بسیار متأسفم که برخی نقطه نظرات شخصی که صرفا برای انتقال صادقانه تجربیات و بدون قصدی برای انتشار بیان شده بود، دزدانه منتشر و به صورت گزینشی مورد بهره‌برداری و دستمایه خصومت‌ورزی بدخواهان کشور و مردم و انقلاب گردید و اسباب تکدرخاطر شریف مقام معظم رهبری را فراهم آورد. بسیار متأسفم که برخی نقطه نظرات شخصی که صرفا برای انتقال صادقانه تجربیات و بدون قصدی برای انتشار بیان شده بود، دزدانه منتشر و به صورت گزینشی مورد بهره‌برداری و دستمایه خصومت‌ورزی بدخواهان کشور و مردم و انقلاب گردید و اسباب تکدرخاطر شریف مقام معظم رهبری را فراهم آورد.
نامه استعفا اسدالله علم وزیر دربار به پادشاه فقید محمدرضا شاه پهلوی، مورخ پنجشنبه ۱۳ مردادماه ۱۳۵۶
(پاراگراف اول) پیشوای بزرگ من، از صبح امروز که افتخار داشت اوامر شاهنشاه محبوب معظم خود را اصغاء کند تا هفت ساعت بعد از آن که این عریضه را به خاکپای مبارک تقدیم می دارد در عالم کیف یا بهت یا هر چه اسم آن را بگذاریم، به صورت عجیبی بسر می برم. مگر بزرگواری و مرحمت و آقایی و بنده نوازی و بزرگ سالاری تا این حد هم ممکن است؟ مگر ممکن است شاهنشاه با عظمتی دو روز منتظر تلفن بماند که مطلبی را به غلام خود بفرماید؟ …
با تمام قلب پابوس است، غلام خانه زاد – علم
…………………………………………..
ظاهرا با نهایت تاسف ویروس منحوس فصل الخطاب بودن دست از سر ایران و ایرانی برنمی دارد. فقط اسم عوض می کند. به اعتقاد من بیشتر از خود فصل الخطاب ها فصل الخطاب سازان هستند که مرتکب جنایت و خیانت در حق ایران و ایرانی می شوند.
نکته دیگری که در صحبت های دیروز آیت الله خامنه ای (بقول آقای ظریف و امثالهم فصل الخطاب و ختم کلام این روزهای ایران) قابل تامل بود، تاکید وی بر لزوم استمرار حکومت نظامی در کشور بود. وی نیروی قدس را بزرگ‌ترین عامل موثر جلوگیری از دیپلماسی انفعالی در غرب آسیا معرفی نمود! این نیرو همان واحد برون مرزی سپاه پاسداران است. همان نیرویی که مسبب کشت و کشتار و آوارگی میلیون ها عراقی، سوری، افغانی، یمنی، فلسطینی از خانه و کاشانه اشان شده است. همان نیروی قدسی که مسبب ترور و گروگان گیری در داخل و خارج کشور است. همان نیروی قدسی که نظام سیاسی ایران را بعنوان تنها حکومتی که اتباع خود را (دوتابعیتی ها) با هدف باج خواهی از دیگر کشورها به گروگان می گیرد به جهان معرفی نموده. همان نیروی قدسی که تروریست به اقصی نقاط دنیا و کشورهای همسایه اعزام می کند تا اعضای اپوزیسیون را یا ترور کنند یا ربوده و به ایران کشانده و در زندان های خود به قتل برساند. همان نیروی قدسی که از جانب اتحادیه اروپا و آمریکا در لیست گروه های تروریستی قرار داده شده و فرماندهانش با نام و درجه و سمت بدلیل اقدامات تروریستی فراسرزمینی در لیست تحریم ها قرار گرفته اند. و در ایران با حمایت فصل الخطاب با افتخار دست هایشان را بالا می گیرند و به اقدامات جنایتکارانه خود که در راستای تبعیت از منویات مقام معظم رهبری است افتخار می کنند و می بالند و فریاد «هایل خامنه ای» سر می دهند.
فصل الخطابی که می خواهد با کپی کاری از روی دست هیتلر و دیگر دیکتاتورهای تاریخ حتی از جامعه معصوم و مظلوم معلمین نیز افسران مطیع منویات خودش بسازد و بیرون بکشد.
باید پرونده فصل الخطاب بازی و ختم کلام سازی را در ایران ببندیم. تا این پرونده باز است ، همین آش است و همین کاسه. ناگفته نماند این مهم شامل حال اپوزیسیون هم می شود، چرا که در میان اپوزیسیون هم اینگونه افراد کم نیستند؟!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)