در چند نوشته پیشین اشاره کردم سناریوی محتمل برای تغییر ساخت قدرت در ایران کدامست. تحولات اخیر روندهای موجود را روشنتر کرده است. مسئله اساسی که منظور این نوشته است،‌ توجه به این نکته است که مقام رهبری نظام به تدریج ضرورت و در نتیجه هویت خود را برای بقای نظام اسلامی از دست می‌دهد. در بهترین حالت، این مقام می‌تواند به مقامی صوری و تشریفاتی تبدیل شود که افسار آن در دست نظامیان و یا شبه‌تکنوکرات‌های نظامی خواهد بود به مانند آنچه مثلا بعد از قدرت گرفتن خانواده ایرانی آل بویه در خلافت عباسی اتفاق افتاد و یا بیشتر از آن، با قدرت گرفتن نظامیان سلجوقی در دربار خلیفه بغداد صورت گرفت. به نظر می‌رسد غیرضرور شدن مقام رهبری در ایران شدیدتر از بی‌هویت شدن خلافت عباسی در بغداد خواهد بود به دلایل چندی. از آن میان باید توجه کرد که مقام رهبری در دوره خامنه‌ای باعث ایجاد یک پلاریزاسیون در نظام روحانیت شد و جهت این پلاریزاسیون روز به روز به ضرر او و نفع روحانیت سنتی پیش می‌رود. مسئله اما این است که منبع مشروعیت سپاه پاسداران به عنوان بازوی نظامی حاکمیت از روحانیت تامین می‌شد و اکنون با از دست رفتن مشروعیت دینی مقام رهبری در ایران،‌ سپاه نیز خود را به تدریج از این مقام رها می‌کند. اما دینامیک دیگری در خود سپاه پاسداران هم در حال شکل‌گیری است. سپاه اکنون بیش از گذشته در حال تبدیل شدن به یک نیروی نظامی کلاسیک است که در آن مشروعیت عملکردی از سلسله مراتب داخل آن ناشی می‌شود و نه منبع سنتی مشروعیت دینی. به عبارت دیگر،‌ منبع مشروعیت عملکردی سپاه از نظام روحانیت به ساختار سازمانی خود سپاه شیفت پیدا کرده است. در نتیجه با دو دینامیک همزمان مواجه هستیم. یکی اسقاط مشروعیت سنتی مقام رهبری و اتکاء بیش از اندازه آن به نیروی نظامی سپاه، و دیگری روند سازمانی شدن سپاه پاسداران که در آن مشروعیت از ساختار آن نتیجه می‌شود و نه از منبع بیرونی روحانیت.

اما نتایج چنین دینامیکی چه خواهد بود؟ مدتها پیش توضیح دادم چگونه بخشی از سپاه به نیروهای شبه‌تکنوکراتی تبدیل خواهند شد که هدف اصلی آن افزایش کارآمدی دولت خواهد بود. اما این مسیر نیازمند جداشدن از وضعیت انقلابی و بازسازی مکانیزم‌های بوروکراتیک دولت است. نیروهای سپاه تجربه چین را در پیش چشم دارند که چگونه توانست مناسبات بازار سرمایه را داخل ایدئولوژی حزب کمونیست تلفیق کند و همزمان دو سیستم را در کشور پیش ببرد. مسئله اصلی پیش‌روی پاسداران اکنون این است که چگونه می‌توانند ضمن حفظ ارکان اصلی قرائت خود از اسلام سیاسی و انقلابی‌گری شیعی، مدلی از مدیریت دولتی را ارائه کنند که در آن کارآیی و کارآمدی که مستلزم انقباضی کردن دولت است،‌ و همچنین اعاده حیثیت از روش‌های بوروکراتیک و عقلانی، به شکل قابل قبولی تحقق یابد. در چنین مدلی مقام رهبری در بهترین حالت شکلی تشریفاتی و صوری خواهد داشت. در روز بعد از تروز قاسم سلیمانی نوشتم چگونه این ترور آغازی خواهد بود برای پایان سیاست اسطوره‌ای در ایران،‌ سیاستی که موازین اصلی آن از روحیه انقلابی‌گری شیعی و تفکر آخرالزمانی برمی‌خیزد و برای همین هم حدس زدم که علی‌الاصول بخش اعظم فرماندهان سپاه از این ترور خوشنود خواهند بود زیرا با تضعیف تفکر اسطوره‌ای در سپاه، راه برای پوست‌اندازی و تغییر ماهیت آن هموار می‌شود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)