ایران تا دوره قاجار جزء کشورهای سلطه گر بود اما در پی شکست در دو جنگ مقابل دولت روسیه و امضای دو قرارداد ننگین گلستان و خصوصا ترکمنچای نه فقط یک ملیون کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شد بلکه در قرار داد ترکمنچای ، فتحعلی شاه از تزار روسیه خواست تا پشتیبان سلسله او گردد ، شاه که تا آن روز خود را سایه خدا میخواند، سایه قدرت خارجی ( تزار روس) در ایران شد و ملت ایران این تحقیر را با تمام وجود لمس کرد. یکی از دلایل انقلاب مشروطه پایان دادن به این تحقیر بود و البته برای این هم‌ بود که ملت ایران میخواست تنها تصمیم گیرنده سرنوشت خویش بگردد و شاه و قدرت خارجی حامیش (دولت روسیه) را شریک خود نشناسد و این قدمی مهم و برای شفاف خواستن اصل استقلال بود. بعد از انقلاب مشروطه، زورپرستان گوناگون برای رسیدن به قدرت یا ماندن در قدرت در پی جلب توجه قدرت خارجی حامی شاه بر آمدند و با این کار در تحقیر ملت ایران،  شریک شاه وابسته و قدرت خارجی حامیش گشتند. با انقلاب اکتبر در روسیه و سقوط اخرین تزار، پشت شاه قاجار خالی شد و در این موقع دولت انگلیس، رضا خان را با کودتا علیه انقلاب مشروطه به سلطنت رساند و تحقیری که ملت ایران میخواست به آن پایان دهد، جان دوباره گرفت! مدرس که نماینده مجلس بود به رضا خان گفت، بیا و شاه ایران شو و نه مجری اوامر دولت انگلیس، رضا خان پاسخ داد اگر چنین کنم لحظه ای در قدرت نخواهم ماند، در دوران جنگ جهانی دوم دولت ایران بیطرفی خود را اعلام کرد و این تصمیم به مزاج دولت انگلیس خوش نیامد و رضا خان را از سلطنت به شکل توهین آمیزی کنار زد و به تبعید فرستاد و پسرش را بجایش با تحقیر دوبارۀ ملت ایران نشاند. ملت ایران ، جنبش ملی کردن نفت را برای پایان دادن به این تحقیر و دستیابی به استقلال و آزادی علیه استبداد وابسته، پشتیبانی و پیروز کرد، اما شاه و دربارش به کمک دولت‌های انگلیس و امریکا با توافق دولت شوروی علیه جنبش ملت ایران کودتا کردند و شاه در نقش مدافع منافع آن قدرتها، علیه حقوق ملی و خلاف قانون اساسی وقت برای خود ولایت مطلقه تعریف کرد و تحقیر ملت دوباره جان ‌گرفت. انقلاب ۵۷ با اصول استقلال و آزادی و شعار نه شرقی و نه غربی میخواست به این تحقیر بالاخره پایان دهد، اما دستگاه استبداد دینی که از دوران مغان بنام دین، زورپرستی و نفی حقوق برای انسان را تبلیغ کرده، و در کودتا علیه جنبش ملی کردن نفت هم بخشی از آن کنار شاه شرکت داشت، بنام “اسلام عزیز” ضد ایران و ضد قرآن، علیه انقلاب برای تاسیس استبداد خود کودتا کرد. از آنجا که در کشورهای زیر سلطه، استبداد بدون وابستگی ممکن نبوده و نیست، با دوباره محور کردن امریکا بجای دفاع از حقوق ملی در شکل توهین در نهان و زد و بند در پنهان، استبدادی وابسته تاسیس کرد. تا امروز برای بقای خود، بحران‌های عظیم ایجاد کرده و افزون برآن، بحران‌هایی را هم که علیه ایران، سلطه گران خارجی ایجاد کرده اند را برای نیاز خود تشدید کرده و میکند و تا امروز قراردادهایی علیه حقوق ملی و بنفع منافع قدرتهای جهانی امضا کرده و میکند. ‌در این رابطه بعضی درون نظام استبدادی خیال میکنند چون خود را ضد امریکایی میدانند پس ایران به زیر سلطه در نیامده. نمیدانند از لحظه ای که محور تصمیم گیری در وطن بجای حقوق ملی، برای کودتا علیه انقلاب و تاسیس استبداد ولایت مطلقه فقیه، امریکا شد ایران به کشوری زیر سلطه درآمد. حالا تنها راه پایان دادن به آن، نابودی استبداد در پندار و در عینیت است. در نتیجه، این تحقیر را که ملت ایران فکر کرده بود با انقلابش برای همیشه به آن پایان داده، با تاسیس استبداد ولایت مطلقه فقیه جان دوباره گرفت. مبارزه تا پایان دادن به این تحقیر و برای ساختن ایرانی مستقل و آزاد  ادامه خواهد داشت. اما بدانیم موفقیت محتاج آنست که انسان های مستقل و آزاد یعنی با پنداری عاری از اصالت دادن به زور بگردیم تا دیگر خود را خوار و ضعیف نپنداریم و نگوییم چه کسی میتواند استبداد را از پندار و از وطن ما پاک سازد و بفهمیم این مهم تنها به خواست و تلاش ما ممکن خواهد شد. در اخر، فریب دروغ کسانی‌ که می‌گویند تجربه انقلاب، مال نسلی دیگر بوده به ما ربطی ندارد و ما تجربه خود را میخواهیم آغاز کنیم، نخوریم، چرا؟ چون، آن تجربه، پیروزیها و شکستها داشته که میبایست علت‌های شکست‌ها و پیروزیها را در یافت، بدنبال تصحیح اشتباهات، تبدیل ضعف‌ها به قوت، و حفظ قوتها با درس گرفتن از تجربه بود وألا همان علت ها، باعث شکستهای دیگر در آینده خواهند شدشاد باشید. حمید رفیع

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)