نان و مرگ؛ زندگی کارگران در کردستان
«چراغ کارخانه روشن است؛ اما چرخ زندگی کارگر پیمانکار لَنگ میزند. استخوانی که لای زخم تیر میکشد.» اینها جملاتی است که ایلنا برای ارائه تصویری از وضعیت یک کارگر پیمانکاری میدهد. کارگر پیمانکار شرکتِ سازه صنعتکاران، شرکت طرف قرارداد لاستیک بارز است، در فروردین ماه، چند روزی بعد از افتتاح کارخانه بیکار میشود و همچنان هم بیکار است.
پیمانکار لاستیک بارز در کردستان تنها چند روز پس از این که روحانی این کارخانه را افتتاح کرد، ۵۰ نفر از کارگران را با این عنوان که «قراردادشان تمام شده» از کار بیکار کرد. عوامل حکومت در یک بوروکراسی مجرمانه تحت عنوان این که «افراد تعدیل شده دارای قرارداد مستقیم با شرکت لاستیک بارز نبوده اند، بلکه جزو نیروهای دارای قرارداد با پیمانکار محسوب می شوند.» این کارگران را بیکار کردند.
بابامحمدی در حالی که هنوز کارگاه دایر است، بیکار شده، حق و حقوقش را هم نداده اند. خودش ادعا میکند که قراردادش زمان خاتمه نداشته و حالا که کارگاه برقرار است؛ چرا باید یک کارگرِ متخصصِ نصب و تجهیزات بیکار باشد؟
میگوید: «سرجمع، بیست سالی کار فنی کردهام؛ دو سال و خوردهای در همین شرکت سابقه کار دارم؛ قبل از آن هم کارگر فولاد زاگرس بودم که بیخود و بیدلیل تعطیل شد و دستمان را در حَنا گذاشت؛ پیشتر از آن هم، در پروژهای در شهرستان لار استان فارس کار میکردم؛ متخصص جوشکار هستم، کارم نصب و تجهیزات است اما الان نزدیک به سه ماه است که با شش سَر عائله، بیکارم و هیچ ممر درآمدی ندارم.»
سرنوشت بابا محمدی با عده کثیری از هم استانیهایش در ساهای اخیر گره خورده است. سال ۹۲ فولاد زاگرس در قروه تعطیل شد و بیش از دویست کارگر متخصص بیکار شدند. کارخانه قند کردستان به دلیل واردات شکر خام به عنوان ماده اولیه تولید قند در این کارخانه در ابتدای سال ۹۵ تعطیل و ۳۰۰ کارگر آن بیکار شدند. در اردیبهشت ۹۵ کارخانه ایستک کردستان تعطیل شد و بیش از ۱۰۰ کارگر این کارخانه بیکار شدند.
از این دست کارخانهها در کردستان بسیار است. سیل هجوم آسای کولبران معنی دیگر این از کار بیکار شدن هاست.
پیمانکاری
شاکر ابراهیمی (مسئول کانون شوراهای اسلامی کار استان کردستان) از لاستیک بارز میگوید: «دارند نیرو جذب میکنند؛ شرایط استخدامی دارند؛ سعیشان بر این است که نیروهای جوان و تحصیلکرده استان را جذب کنند تا پتانسیل انسانی بیکار در استان کم شود. تا آنجا که خبر دارم، دارند نیروهای بومی جذب میکنند و اولویت جذب هم در خود کارخانه و هم در شرکتهای خدماتی تابعه، با کردستانیهاست.»
بابامحمدی کارگر بیکار شده میگوید: «پروژه نصب و تجهیزاتِ شرکت پیمانکاری هنوز برقرار است و من هم که هنوز قرارداد دارم، اگر نصب و تجهیزات هم نشد، نشد؛ به نظافت هم راضیم. پس چرا در کارخانه جایی ندارد؟»
ابراهیمی در پاسخ این سوال، از شرایط استخدامی میگوید: «احتمالا شرایط سنی برای استخدام در لاستیک بارز وجود دارد و کارگران پیمانکاری که بیکار شدهاند و یا کارگران فولاد زاگرس، این شرایط را ندارند. او معتقد است که بهتر است مسئولان محلی فکری به حال اشتغال باسابقه ها هم بکنند و اجازه دهند تخصص این نیروهای باتجربه در معدود کارخانههای استان، به کار گرفته شود.» بابا احمدی با داشتن ۲۲ سال سابقه کار تخصصی شش سر عائله اکنون بیکار است و کارخانهای که او کمک کرده تا راه بیفتد حاضر به استخدام او نیست.
مشکل کارگران پیمانکاری، همه جا همین است؛ بابامحمدی از شرایط زندگیش میگوید: «یک مادر فلج دارم که با ما زندگی میکند، فرزندانم هم مدرسه رو هستند؛ پسرم سال چهارم نظری است، می ترسم با این اوضاع مادرم از دستم برود؛ میترسم پسرم از فرطِ بیپولی و غم و غصه، خدای نکرده به راه نادرست کشیده شود، چه میدانم معتاد شود، به بیراهه بیفتد.»
او از ۸۰ روز دوندگی در اداره کار میگوید که عاقبتش حکم بازگشت به کار نبوده است: حکم دادند که معوقاتم را بپردازند اما برخلاف وعدههای قبلی، برای بازگشت به کارم هیچ قدمی برنداشتند. فکر میکنید عاقبتم چه میشود؟ این بار زن و بچهام را برمیدارم میروم جلوی اداره کار. هرجا که لازم شد میروم. به هر ریسمانی آویزان میشوم تا حقم را بگیرم.
درد دل بابا محمدی با ۲۲ سال سابقه کار تمامی ندارد: «نمیخواهم کولبری کنم؛ حقش نیست راهی شهر و دیارِ غریب شوم و بساط دستفروشی علم کنم. کاش بین ۹۰۰ نفر کارگر کارخانه، جایی برای من هم باشد. راضیم به نظافت، راضیم به بیل و کلنگ دست گرفتن و تعمیر؛ راضیم به هر کاری؛ فقط بگذارند در لاستیک بارز بمانم…»
حکایتی تلخ از کارگران پیمانکاری و تعطیلی کارخانهها یا بیکار شدن کارگرانشان. دردی که اثر پنجهاش بر چهره کردستان دردناکتر است.
شهرداری!
منوچهر فخری، شهردار سنندج گفت: در حال حاضر یک سوم نیروهای شهرداری سنندج مازاد هستند. در حال حاضر از دو هزار و ۲۵۴ نفر نیروی شهرداری، ۱۱۳ نفر روزمزد، ۱۱۴ نفر ساعتی و ۱۴۰۹ نفر نیز شرکتی هستند که بخش زیادی از بودجه شهرداری صرف پرداخت حقوق به این افراد میشود. قرار است تعداد زیادی از این نیروها با طرحی تحت عنوان «تبدیل وضعیت» از کار بیکار شوند.
بلاتکلیف
علی یزدانی «معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت و مدیرعامل سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران» در تاریخ ۷ تیر ۹۶ در مورد شهرک صنعتی شماره چهار سنندج گفت: این شهرک حدود ۱۴ سال قبل مصوب شده بوده، اما تا کنون بلاتکلیف مانده است.
شاکر ابراهیمی عضو هیات مدیره «کانون هماهنگیهای شوراهای اسلامی کار» کردستان در مهر ۹۵ به ایلنا گفته بود: «کارگران استان کردستان به علت اجرای سیاستهای سرکوب مزدی و تعدیل اقتصادی به ناچار به حاشیه نشینی روی آوردهاند.» قطع یقین راه امرار معاش خیلی از حاشیه نشینان در کردستان با کولبری گره خواهد خورد و نام کولبر یادآور این است که این کارگران باید هر لحظه در انتظار گلولهای از جانب سلاح ماموران حکومت باشند تا جانشان را بگیرد.
اما درد کردستان روزی به پایان خواهد رسید. روزی که درد ایران به پایان برسد. روزی که حکومت ولایت فقیه حقوق غارت شده کارگران، و نان شب فرزندانشان را به سفره عواملش در لبنان و یمن و سوریه نبرد؛ روزی که دیگر جمهوری اسلامی! نباشد. این روز را خشم و مرگ کولبران خبر میدهد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.