سرآغاز فصل زمستانِ هر سال یادآور شکل گیری اتحاد و عزمی ملی برای تغییری بنیادین در سرنوشت ایرانیان  است. خیزشی ملی که در بهمن۵۷ به اوج خود رسید و یکی از مستحکم ترین نظام های سیاسی آن روزِ جهان را در برابر خواست ملت خود وادار به تسلیم نمود. انقلابی که بدون حمایت مردمی، حتی با وجود طیف های مختلفی از جریانات و رهبران سیاسی آن روز وقوع آن را غیرممکن می نمود. اکنون و با گذشت ۴ دهه از شکل گیری آن عزم و اراده ملی، شاهد شباهت روزافزون جو حاکم بر جامعه و نوع رفتار حکومت در خاموش کردن صدای منتقدان خود هستیم. واکنش های اعتراضی توده های زیرخط فقر جامعه ایران  در سال های اخیر نسبت به اوضاع معیشتی، اقتصادی، فساد و تبعیض نشانه ای بر نارضایتی جامعه از عملکرد دولت بوده است و تداوم این معضلات دلیلی براثبات ناکارآمدی حکومت در بهبود وضعیت جامعه و مدیریت صحیح آن است. اگرچه موج اعتراضات مردمی در سال های اخیر این پتانسیل را داشت که به حرکتی اثرگذار مبدل شود، اما به نظرمی رسد فقدان رهبری و عوامل هدایت کننده این جریانات بزرگترین عامل در توقف و سرکوب آن توسط حکومت بوده است. نقطه ضعفی که علت آن را بایستی درکمرنگ کردن نقش احزاب سیاسی و یا نبود آن توسط حکومت جستجوکرد.

در بررسی رفتاری خیزش های اعتراضی یک جامعه، “رهبری” آن نکته بسیارحائز اهمیت است. طبیعتاً آن هنگام که حرکتی در جامعه شکل می گیرد، همگان به دنبال یافتن نتیجه ای مطلوب و رسیدن به خواسته هایی هستند که برای آن بپاخواسته اند. اما هر حرکت سیاسی جامعه بدون وجود رهبر یا شواریی هدایتگر به فرجام مطلوب نخواهد رسید. شواهد تاریخی درایران برآن دلالت دارد که وجود رهبرانی که دردسترس جامعه بوده و تا حد ممکن در طول مبارزات از نزدیک در کنارجامعه ایستاده وآنان را در رسیدن به اهداف همراهی کرده اند، توانسته اند حرکات اعتراضی جامعه را به مسیرهای درست تری هدایت کنند. حال اگر این رهبران، حامیان و مشاورانی همسو و متحد در اهداف خود در خارج از مرزها داشته باشند از قدرتی مضاعف بهرمند خواهند بود.

وجود رهبری در داخل یعنی آگاهی از نیازهای روز جامعه، داشتن ارتباطی مستمر با نخبگان سیاسی، دانشگاهیان، کارگران، اصناف و عامه مردم و تدوین استراتژی مبارزاتی براساس واقعیات جامعه و عملکرد حکومت. براین اساس جامعه برای حرکت نیاز به رهبرانی دارد که درعرصه

مبارزات دارای برنامه ای مشخص و اهدافی دست یافتنی برای جامعه باشند. مواجهه جامعه با مجموعه ای از عقاید و شعارهای گوناگون که امروزه از سوی طیف های مختلف اپوزیسیون مطرح می شود باعث نوعی سردرگمی در اذهان جامعه و بی انگیزگی آنان در آغاز یک حرکت مبارزاتی هدفمند خواهد بود. بنابراین با قبول این واقعیت که یک رهبر یا جریان سیاسی خاص به تنهایی نخواهد توانست آلترناتیو مورد قبول کل جامعه امروز ایران باشد، اتحاد و همراهی همه گروههای اپوزیسیون خصوصا بخش خارج از کشورآن که دارای تفاوت های فراوان درآراء و عقاید هستند امری ضروری است.

بررسی سیرتحولات ناشی از ضعف سیستم اقتصادی و همچنین فشار مضاعف تحریم های سال های اخیر در ایران و ناتوانی حکومت در حفظ ثبات اقتصادی، جامعه را بیش از گذشته در آستانه انفجار قرار داده است. خصوصا که بخش عمده ای ازاین فشارها بر طبقات اجتماعی نظیر کارگران، معلمان، رانندگان، اصناف و اقشاری تحمیل می شود که هیچگونه وابستگی به سازمانهای حکومتی ندارند. مضافاً ده ها مورد دیگر از معضلات اجتماعی نظیر کودکان کار، فقر، تبعیض جنسیتی و … که کار برای آن ها نیازمند زیستن در بطن جامعه و نگاهی از درون به تحولات جامعه و طبقه بندی اولویت های جامعه برای طرح ریزی جنبشی فراگیراست.

در این میان نقش و جایگاه رهبران داخلی و فعالان سیاسی که از نزدیک در جریان تحولات اجتماعی  بوده و دارای سوابق مبارزاتی برجسته ای هستند و در میان بخش هایی از جامعه دارای محبوبیت هستند بسیار تعیین کننده است.

چنان که شاهد بودیم نحوه واکنش حکومت به  جریان اعتراضی سال های ۹۶ و ۹۸ همراه با سرکوب و اختناق شدید بود و برخورد های خشن با صداهای مخالف نیز تداوم دارد. لذا در چنین شرایطی نمی توان منحصراً از یک فرد یا گروه انتظار داشت تا پا به عرصه مبارزات گذاشته و جامعه را به خیزش فرا بخواند بلکه حمایت همه گروهها و احزاب چه در داخل و چه درخارج کشور از یک سیاست واحد حصول نتیجه مطلوب را محتمل تر می سازد.

ایران کشوری است که از تنوع قومیتی برخوردار بوده و این ویژگی سبب می شود تا هر یک از اقوام بنا به مقتضیات فرهنگی و اجتماعی و معیشتی خود مطالبات گوناگونی را مطرح نمایند از این جهت باز هم فعالان سیاسی داخل کشور امکان تعامل  بیشتری با این اقوام و کسب نظرات آنان در زمینه های گوناگون سیاسی و اجتماعی را دارند. امکان ایجاد شبکه ای از فعالان و سازماندهی آنان برای به حرکت در آوردن خیزش اجتماعی توسط رهبرانی که در داخل کشور فعال هستند و از درک بهتری نسبت به مقتضیات زمان و جو سیاسی جامعه برخوردارند در دسترس ترخواهد بود.

حال اگر سایر گروه های اپوزیسیون که در خارج از کشور حضور دارند و با هدف واحد «براندازی» با فعالان داخل هم نظرهستند بجای تضعیف جایگاه این چهره های مبارز با آن ها همکاری و تعامل سازنده تری داشته باشند، نتیجه آن تقویت روحیه مبارزه در میان جامعه خواهد بود. رهبران داخلی به لحاظ روانی این تاثیر را برجامعه خواهند گذاشت که با در معرض خطر قرار دادن همه اعتبارو امنیت خود و وابستگان خود در برابر حکومت ایستادگی می کنند و با علم به اینکه خاموشی صدای آنان توسط حکومت دور از انتظار نخواهد بود قدم در راه مبارزه می نهند، از این رو حرکت آنان برای جامعه قابل تقدیربوده و ادامه راه و اهداف آنان فراموش نخواهد شد. چنانکه در جریان انقلاب ۵۷ نیز دیدیم زندان و شکنجه و قتل برخی سران احزاب مبارز داخلی هیچگاه نتوانست حرکت توده مردم را متوقف نماید و این اتحاد و تداوم مبارزه بود که درنهایت با پیروزی به ثمررسید.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)