در رسانه های داخلی، در وصف مستند سیاسی «غیر رسمی» اینگونه آمده است: “روایتی از دیدارهای غیررسمی و صمیمانه رهبر معظم انقلاب با فعالان فرهنگی، هنری و علمی کشور که دور اخیر آن از سال ۱۳۹۵ با عنوان «جلسات پنجشنبه‌ای» برگزار شده است.” آقای سید محمد‌علی صدری‌ نیا کارگردان این مستند سیاسی طبیعتا اصرار دارد اثر خود را در قالب یک مستند فرهنگی هنری مطرح نموده و وانمود می کند که حرکتی است جدید اما آنهایی که پیگیر اینگونه شیطنت های رسانه ای برخی از اهالی فرهنگ و هنر کشور هستند بخوبی بیاد دارند که این شیطنت ها مسبوق به سابقه است و بارها تکرار شده و البته هر بار با واکنش منفی جامعه روبرو گردیده و اهداف سیاسی نهفته در دل آن با شکستی مفتضحانه روبرو شده.
چند وقت قبل مستندی مشابه بنام #سینما_انقلاب پخش شد که در زمان خود خیلی سر و صدا بلند کرد و موضوع بحث در شبکه های اجتماعی شد. من هم یادداشت کوتاهی در باره آن در همین صفحه ارائه نمودم، که پاسخی بود به شیطنت اهل سینما در آن مقطع زمانی و مقایسه برخورد چند نوع نظام سیاسی همچون نازی ها و فاشیست ها و کمونیست ها و دیکتاتورهای راس آنها همچون هیتلر، موسولینی، استالین و امثالهم با مقوله هنر و هنرمند. برای اینکه مطلب تکراری نشود آن یادداشت را بازخوانی کردم. واقعیت امر احساس کردم بجز چند نکته خاص مطلب جدیدی برای اضافه کردن به آن یادداشت ندارم به همین خاطر یکی دو نکته را می گویم و در انتهای این پست لینک یادداشت مربوط به سینما انقلاب را می گذارم و برای آنها که کلیک کردن روی لینک برایشان دشوار است عین متن را هم کپی می کنم!
اما آن چند نکته.
اول اینکه در باب جلسات پنجشنبه ای غیر رسمی گفته می شود که این جلسات از دهه ۷۰ کم و بیش وجود داشته. جلسات خودمانی که همانطور که در مستند دیده می شود سرشار از لطیفه گویی و خنده و لحظات شاد و مفرح بوده است. آنطور که در مصاحبه های مختلف دست در اندرکاران این مستند آمده در دهه ۹۰ خصوصا چند سال گذشته این جلسات سفت و سخت تر برگزار گردیده و هر بار به سفارش خود آیت الله به تعداد مدعوین اضافه شده است و نفرات جدیدی وارد این بزم سیاسی شدند. در یک نگاه ساده می توان گفت وقتی در سال ۱۳۷۸ و در ماجرای کوی دانشگاه دانشجویان آزادیخواه را با رمز یا زهرا و جانم فدای رهبر و لبیک یا خامنه ای از بالای بالکن به کف خیابان و در راه پله های خوابگاه دانشجویی به پایین پرتاب می کردند. یا آن زمان که برخی از بهترین و شجاع ترین و صادق ترین هنرمندان و اهل قلم ایران در پروژه سیاه قتل های زنجیره ای در کوچه و خیابان و در جاده ها و در منازلشان (بعضا حتی با فرزند خردسالشان) شکار می شدند و به قتل می رسیدند. وقتی در سال ۱۳۸۸ جوانان آزادیخواه ایران زیر چرخ ماشین های سیاه رنگ ناشناس له می شدند و در خیابان های شهرهای مختلف کشور زیر باتوم و مشت و لگد و گاز اشک آور و رگبار گلوله بودند. وقتی در سال ۱۳۹۶ در بحبوحه اعتراضات و اعتصابات سراسری مردم زیر فشار سرکوب حکومت دست و پا می زدند. وقتی در سال ۱۳۹۸ در بحبوحه اعتراضات مسالمت آمیز مردمی که با برخورد نیروهای اطلاعاتی امنیتی و لباس شخصی های بسیجی و به روایتی اعزام مزدوران وارداتی در برخی از شهرهای کوچک و بزرگ ایران به جنگ های خیابانی بدل گردید و بوی باروت فضای کشور را فرا گرفت و جبهه مردمی با قریب ۱۵۰۰ کشته و زخمی (به روایت خبرگزاری رویترز) بگونه ای بی رحمانه سرکوب شد و متعاقبا تا ماه ها صدها نفر بازداشت و زندانی شدند. و همین حالا در حالیکه مردم در قعر اقیانوس فقر و تنگدستی و بتبع آن فحشا و اعتیاد و کودکان کار و ده ها معضل-بیماری مهلک اجتماعی دیگر دست و پا می زنند و بقیه مقاطع تاریخی که از قلم انداختم، سلبریتی های هنری فرهنگی که شهرت و رفاه مالی و آسایش و آرامش خود را مدیون همین مردم هستند بیشتر پنجشنبه شب های خود را نزد حضرت آقا سپری نمودند و به عیش و نوش و شوخی و مزه پراکنی و در یک کلام لاس زدن با دیکتاتور خون آشام و لودگی های خود و همقطاران خود و پوزخندهای حضرت آقا گذرانده اند. الحق باید گفت دریغ از ذره ای شرف و غیرت و انسانیت و معرفت و خاصه هنر و فرهنگ.
نکنه دیگر، تناقض آشکار میان فضای جلسات غیر رسمی آیت الله در مستندهای پخش شده از جانب مستندسازان فعال در خارج از کشور که در طول این سالها و پس از راه اندازی شبکه های فارسی زبان همچون من و تو، بی بی سی فارسی، ایران اینترنشنال، صدای آمریکا و بسیاری دیگر می بینیم با مستند غیر رسمی این روزها است. بعنوان یک نمونه بیاد داریم که آیت الله در یکی از همین جلسات غیر رسمی البته در دیدار با نیروهای امنیتی اطلاعاتی تحت فرمانش در سال ۱۳۹۶ اعلام می کند و صدایش به بیرون درز می کند و در شبکه های اجتماعی بطور گسترده پخش می شود و فتوا می دهد (نقل به مضمون): “معترضین را به هر قیمت که شده باید سرکوب کنید”. سوال جامعه از کارگردان مستند غیر رسمی و همه آنهایی که زیر پای آقا به کرکر خنده و شوخی و لودگی مشغولند این است که آیا از جلسات غیر رسمی آقا با نیروهای اطلاعاتی امنیتی که همواره عاقبتی شوم و نحس برای مردم ایران و هم مردم کشورهای همسایه همچون سوریه و لبنان و عراق و یمن و غیره و غیره داشته هم فیلمی در دست دارند یا مباحثات و گفت و گوهای آن جلسات غیر رسمی برای همیشه در اندرونی آقا محصور و محفوظ باقی خواهد ماند. (مگر مواردی خاص که از آقابریده ها به بیرون درز می کند)
داشتم با خود می اندیشیدم که این بیت پارتی های پنجشنبه شب ها شباهت زیادی به مهمانی های ابوسفیان و هند و جمع کردن هنرمندان مکه بدور خود در شب های تعطیل و جشن هایشان دارد. اما آنجا شراب ناب و رقاصه عربی و بقیه تفریحات سالم ارائه می شد و شاعران و اهل ادب به این بهانه گرد ابوسفیان و بقیه اشراف مکه جمع می شدند. در محافل غیر رسمی حضرت آقا که لااقل حسب ظاهر و در جلوی دوربین از این خبرها نیست. از طرفی اکثر عزیزان سلبریتی را دورادور آمارشان را داریم همه (مثل خود من) اهل می و میگساری و اینگونه کرامات و دود و دودزایی و اینگونه فضائل اخلاقی هستند. یکی از دوستان رند ذهنم را خواند و گفت نگران نباش! قبل از رفتن چند پیک می زنند و برای اینکه بوی الکل بیرون نزند چند دود می گیرند و بعد گلاب زده به محفل می روند. بعد از بیرون آمدن هم بقیه فرایض دینی پنجشنبه شب های مسلمانان را بجا می آورند و اینگونه به دو ریش می خندند. اول به ریش آقا و دوم به ریش آنهایی که آنها را سلبریتی کرده اند. با یک تیر دو نشان می زنند. مصداق عینی ضرب المثل قدیمی که می گوید: هم از توبره می خورند و هم از آخور.
این مستند و مستندهای مشابه به اعتقاد من از منظری خاص بسیار بسیار با ارزش و قابل تامل است. چرا که درس عبرتی است برای ملت ایران که بداند چه کسانی را الگوی خود قرار داده و سلبریتی می داند و می نامد. این عزیزان همان هایی هستند که در بزنگاه های تاریخی با یک توئیت چند کلمه ای و یا پستی اینستاگرامی تاریخ کشور را به بازی می گیرند و آنهایی که حافظه تاریخی اشان ضعیف است (همچون من) به راحتی با یک توئیت و یک عکس اینستاگرامی دوباره در دام می افتند.
از خود این عزیزان سلبریتی و امثال آنها گله ای نیست. اکثریت قریب به اتفاقشان دست پرورده همین نظام سیاسی اند. در همین حکومت سلبریتی شده اند،. می خورند، هم از توبره و هم از آخور. بحث منافع است، حمایت کاری، مجوز فعالیت و غیره. در یک کلام چیزی گیرشان می آید که بنظر خودشان می ارزد اما آنهایی که در اینستاگرام و توئیتر و فیس بوک و خلاصه این طرف و آن طرف برایشان گریبان چاک می کنند چه توجیهی دارند. بگذریم…

و اما یادداشت قبلی مربوط به مستند سینما انقلاب که عینا قابل بازخوانی برای مستند جدید است و در فیس بوک با هشتگ “سینما انقلاب” در دسترس است.
” هفته گذشته مستندی با نام سینما انقلاب از صدا و سیمای حکومت اسلامی در ایران پخش شد که هجمه تبلیغاتی گسترده‌ای هم آن را دنبال می کرد. کارگردان این اثر آقای حمید شعبانی، تهیه کننده آقای روح الله عبادی و صدای گرم خانم پروانه معصومی بعنوان گوینده اصلی هم زینت بخش این مستند است. آنچه در این مستند می بینیم بریده‌هایی از فیلم های مربوط به ملاقات‌های آیت‌الله خامنه‌ای با اهل سینما است. برش‌هایی که بسیار با دقت انتخاب و کنار هم چیده شده‌اند و اصرار و تاکید وسواس گونه ای بر نشان دادن چهره‌های شاخص سینمای ایران در آن مبذول گردیده. مقاطع تاریخی حساس سیاسی همچون جنبش سبز در سال ۸۸ و موضع‌گیری‌های تامل برانگیز برخی از هنرمندان در مورد آن وقایع نیز طبیعتا در این بین مغفول باقی نمانده و روی آنها تمرکز نموده اند.
اینگونه اعلام کردند که، هدف این مستند ارائه رزومه‌ای از شیوه برخورد حکومت اسلامی (و رهبرش آیت‌الله خامنه‌ای) با مقوله فرهنگ و هنر بطور خاص صنعت سینما و اهل سینما است. گریز چند ثانیه‌ای به نظر آیت‌الله خمینی نسبت به سینما هم جالب توجه است. آنجا که آیت‌الله در اولین سخنرانی‌اش در بدو بازگشت به ایران می گوید: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم…». و اینگونه رسما سینماگران آن دوره را فاحشه خطاب نمود! و تنها سینمایی که با خواسته‌ها و توقعات و نگرش سیاسی ایدئولوژیک او همخوانی داشته باشد را مورد تایید قرار داد. اما ظاهرا از نظر کارگردان این مستند این موضع گیری مثبت تلقی گردیده! در ادامه، این مستند خلاصه شده در، صحنه‌هایی که آیت‌الله خامنه‌ای لبخند به لب سینماگران را در آغوش می گیرد و از آنها و هنرشان تجلیل می کند. با هم عکس یادگاری می گیرند و بی هیچ واسطه‌ای با ادبیاتی خودمانی به گفت و گو می نشینند. و اینگونه تداعی می کند که هنرمندان در بیان و بروز احساساتشان همواره از آزادی کامل برخوردار بودند و مورد حمایت نظام و رهبرش قرار داشتند. که البته بخشی از هنرمندان اینگونه بودند و هستند.
رسالت مستند ساز نگاهی فراگیر و غیر ایدئولوژیک-سیاسی-جناحی-قشری و پرداختن به موضوع از جنبه‌ها و زوایای مختلف است، چیزی که با نهایت تاسف تقریبا هرگز در ۴۰ سال گذشته در مورد مستندهای سیاسی اجتماعی شاهد نبودیم. آنچه شاهد بودیم و در این مستند هم عینا تکرار شده است نگاهی یک طرفه، جناحی، سیاسی و ایدئولوژیک حتی بعضا مغرضانه به موضوعات بوده است. در یک کلام مستندی سفارشی در قالب بسته‌ای از کلیات و جزئیات خواسته های قدرت سیاسی حاکم. سند ادعایم آنکه در این باصطلاح مستند هیچ اشاره‌ای حتی در حد یک کلمه یا ذکر یک نام به هزاران هزار هنرمند متواری از کشور و بطور خاص سینماگران مطرود و مغضوب که بعضا در غربت و در حسرت بازگشت به آغوش مام وطن از دنیا رفتند نمی شود.
اما در باب عکس های یادگاری و بازدید آیت الله خامنه‌ای از صحنه فیلمبرداری چند فیلم و شیطنت‌های تبلیغاتی از این دست، با هم سری بزنیم به تاریخ و موضع‌گیری‌ و شیوه برخورد نظام‌های سیاسی مختلف با اهالی سینما!
در یک نگاه کلی، در تاریخ می خوانیم، از دهه ۳۰ میلادی تقریبا همزمان با ناطق شدن صنعت سینما سیاستمداران و سازمان های تبلیغاتی نظام‌های سیاسی مختلف توجه ویژه‌ای به این هفتمین شاخه هنر نشان دادند. در طول جنگ جهانی دوم سینما اصلی ترین ابزار تبلیغات جنگی و هژمونی کشورهای بزرگ درگیر جنگ بود. آثار سینمایی این دوره چند صد فیلم را شامل می شود که همگی در روند جنگ جهانی مثبت یا منفی اما به هر حال عمیقا تاثیرگذار بودند. این ماجرا بعد از جنگ جهانی دوم و در بحبوحه جنگ سرد میان دو ابرقدرت وقت یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا هم نقش آفرین اصلی میدان بود. بدون اغراق می توان ادعا کرد که در این دوره اصلی‌ترین و برنده‌ترین سلاح جنگ روانی و پروپاگاندای سیاسی سینما بود.
اما از این مقدمه اجمالی بگذریم بعنوان نمونه شاخص، رویکرد نازی ها در آلمان و دیگری الگوی نازی ها یعنی فاشیسم و نوع نگاهش به سینما جالب توجه و قابل تامل است. بر اساس مطالعات انجام شده سینما بعنوان یکی از کلیدی ترین واحدهای سازمان تبلیغاتی نازی ها نقش بسیار پررنگی در ترویج نفرت و هموار کردن مسیر حرکت ماشین جنگی نازی ها داشته است. شاه کلید آثار این دوره تلقین برتری نژادی‌ به مردم آلمان بوده است. صنعت فیلم‌سازی تحت کنترل و نظارت دقیق نازی ها و شخص ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رایش سوم بود. این شخصیت استثنایی بر این باور بود که سینما برای کنترل مردم ضروری است و تا آنجا بر روی این مهم حساس بود که غالبا شخصا فیلم نامه ها را ادیت می کرد و در جلسات طولانی با اهل سینما دکترین حزب نازی و خواسته های شخص پیشوا را به آنها دیکته می کرد. در همین دوره بخش بزرگی از فیلمسازان و اهل سینما جلای وطن کردند و در غربت مشغول فعالیت هنری شدند و طبیعتا بخشی هم به خواسته های اهل سیاست و قدرت پاسخ مثبت دادند و با روند جنگ و جنگ طلبی هم سو شدند. هر چند بعدها اکثر قریب به اتفاق آنها اظهار ندامت کردند. یکی از آنها خانمی بنام «ریفنشتال» که فیلم‌های مستند مراسم کنگره حزب نازی و المپیک برلین را ساخت بعدها در باره همراهی اش با نازی ها اینگونه گفت: «من همانند میلیون‌ها تن دیگر تصور می‌کردم که هیتلر پاسخگوی تمام مشکلات است. ما تنها شاهد اتفاقات خوب بودیم و از در پیش بودن وقایع بد آگاهی نداشتیم!».
و اما ایتالیا در دوره فاشیسم و پیشوا و صاحب تفکرش یعنی بنیتو موسولینی وضعیت مشابهی را تجربه نمود. موسولینی حتی بیشتر از نازی هایی همچون هیتلر و گوبلز به سینما و سینماگران می پرداخت. او حامی بزرگ سینمای وقت ایتالیا بود. مجتمع سینمایی و مدارس و آموزشگاه های سینمایی بسیاری در همین دوره به یمن نگاه ابزاری پیشوای فاشیست ها به هنر هفتم در این کشور تاسیس شد. هر سینماگری که بر اساس ایدئولوژی فاشیسم و در راستای توجیه رفتار و عملکرد موسولینی و فاشیست های اطرافش قدم بر می داشت مورد محبت و حمایت مالی سیستم تبلیغات وقت ایتالیا بود.
گوشه ای دیگر از جهان، در اتحاد جماهیر شوروی سابق هم در اوج خفقان سیاسی اجتماعی و در بحبوحه دوران جنگ سرد در حالیکه بسیاری از هنرمندان مطرح شوروی در عرصه بین المللی یا از ترس جان از کشور خود گریخته و به اروپا و آمریکا پناهنده شده بودند و یا انگ دیوانه خورده و در تیمارستان ها رزوگار سپری می کردند سینماگرانی که همگام با خواسته های حزب کمونیست جلو می رفتند از نعمات و برکات این همراهی بهره مند می شدند.
ناگفته نماند به شهادت تاریخ در تمامی این نظام های سیاسی و دیگر نظام های سیاسی ایدئولوژیک مشابه آنها بدلیل نگاه ابزاری رهبران سیاسی در عین خفقان و سرکوب تفکر و دگراندیشی و دگراندیشان، سینما در برخی از وجوه خصوصا فنی و تکنیکی به شکوفایی چشمگیری نائل گردید.
اما نکته جالب توجه در این بین اینکه، در آلمان نازی، هیتلر و وزیر تبلیغاتش گوبلز و بتبع آنها بعضا ژنرال های ارتش، اس اس و گشتاپو علاقه وافری به انداختن عکس یادگاری با هنرمندان و خصوصا سینماگران داشتند. در دوره حکومت فاشیست ها در ایتالیا هم موسولینی و روسای سازمان های تبلیغاتی اش دقیقا همین رویه را داشتند. در اوج سرکوب و خفقان سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی نیز وضعیت مشابهی را شاهدیم. این اشتیاق تا امروز در بین سیاستمداران باقی مانده و در دوران انتخابات ریاست جمهوری از ابزارهای اصلی کاندیداها محسوب می شود. که طبیعتا به میزان علاقه مردم به هنرپیشگان سینما و کلا اهل سینما و بتبع این علاقه میزان نفوذ کلام آنها و الگو برداری مردم از آنها باز می گردد. این عکس های یادگاری در راستای خودشیرینی های اجتماعی به دوران انتخابات محدود نمی شود. در واقع رهبران سیاسی در همه جهان خصوصا رهبران دیکتاتور حکومت های توتالیتر و خودکامه همچون حکومت اسلامی در ایران هر گاه پایه های حکومت را لرزان و مردم را ناراضی و خشمگین می بینند و احساس ضعف می کنند به فکر ایجاد نقطه اتصالی میان خود و اهل هنر بطور خاص اهل سینما می افتند تا با بهره گیری از محبوبیت این قشر بگونه ای از خشم و نفرت و نارضایتی مردم نسبت به خود و اطرافیان و رویه حکومتی بکاهند.
اما آیا عکس های یادگاری و سر زدن های گاه و بیگاه به لوکیشن های فیلمبرداری و نشست های این گوشه و آن گوشه و لبخندها و در آغوش کشیدن هنرمندان و بطور خاص سینماگران از جانب رهبران سیاسی همچون آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی، استالین و یا این روزها در ایران آیت الله خامنه ای بواقع نشانه احترام آنان به هنر و هنرمند و بطور خاص سینما و سینماگران و نمادی از وجود آزادی اندیشه، بیان، قلم و در یک نگاه کلی آزادی زبان هنر در آن کشور است؟
بواقع آنچه در مستند سینما انقلاب می بینیم حال و روز سینمای ایران پس از انقلاب است؟ آیا حال و روز خانواده هنرمندان ایران و بطور خاص حال و روز خانواده سینمای ایران همانی است که در این مستند به تصویر کشیده شده است؟ چه تعداد از خانواده سینمای ایران با کارگردان شناخته شده ای که در این مستند از آیت الله خامنه ای درخواست درجه و اعتبار می کند هم رای هستند؟ آیا درجه ای که آیت الله به هنرمندان اعطا می کند نزد مردم و تاریخ هنر و سینما اعتباری دارد؟ آنانی که امروز از زیاده خواهی و تمایل به کشور گشایی و دخالت در امور کشورهای دیگر و جنگ افروزی حکومت آیت الله ها حمایت می کنند آیا فردا هم بر سر رای خود باقی خواهند ماند یا …! و صدها سوال مشابه دیگر که بگمانم فقط گذشت زمان می تواند پاسخ دهد.”

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)