دستیابی به استقلال بر مبنای مبارزه با امپریالیسم به عنوان یکی از ارکان و بخشی ار آرمانهای انقلاب ۵۷ در نتایج خود، موجب شد تا حاکمیت ابتدا با استفاده ایدئولوژیک از آن برای سرکوب رقبای سیاسی و با منتسب نمودن آنها به نیروهای بیگانه و تطهیر اعمال خود، به این بهانه یکی دیگر ااز ارکان انقلاب یعنی” آزادی ” را نه تنها در ابعاد سیاسی بلکه اجتماعی آن نابود ساخته و سپس به عنوان یکی از ابزارهای مهم سرکوب توده های مردم در جریان هر حرکت اعتراضی استفاده نماید. وضعیت فوق در روندی تدریجی موجب شکل گیری حس انزجار و نفرت و دوری مردم نسبت به شعارهای ضد امپریالیستی حاکمیت گردیده، تا جایی که در جریان جنبش اعتراضی۸۸ از “اوباما” درخواست همراهی و حمایت میکردند. حاکمیت که مبارزه با امپریالیسم را به عنوان بخش مهمی از حقانیت خود در استفاده از ابزار سرکوب توجیه میکند ، موجب گشته که امروز با وجود تهدید به حمله نظامی نه تنها شاهد عکس العمل اعتراضی مردم نباشیم، بلکه در عین حال به عنوان یکی از عوامل بازدارنده رشد گرایشات انفلابی و از پیش شرط های ذهنی در انفعال مبارزاتی توده ها در شرایط حاضر که خود را ناتوا ن از سرنگونی نظام حاکم می بینند، عمل کرده و به سیر حوادث آینده سپرده تا چنان دست انتقام از حاکمیت عمل کند و با خود بگویند: پایان وحشتناک بهتر از وحشت بی پایان است””.
با توجه به این وضعیت شکل گیری گرایشات انقلابی در جامعه پس از شکست اصلاح طلبان حکومتی به نفع گرایشات محافظه کارانه عقب نشینی نموده است و اصلاح طلبان حکومتی که نمیتوانند نماینده گرایشات انقلابی موجود در جامعه باشند به عنوان راه کار سوم مخالفت با تحریم را به گونه ای مطرح میکنند که با تقویت گرایشات محافظه کارانه در واقع این فرصت را برای خود و حاکمیت ایجاد کنند تا با زد و بندهای پشت پرده در عرصه ملی و بین المللی بپردازند و آینده مردم ایران را دستخوش مطامع سیاسی خود می نمایند.
در این میان برخی از کسانی که به مخالفت با تحریم میپردازند، با قرار گرفتن در مواضع حاکمیت به مخالفین با علت تحریم تبدیل میشوند ؛در نتیجه به دنبال حق حاکمیت در مسائل هسته ای میگردند که احتمالآ در جایی نادیده گرفته شده است ؛و به آن نیز رنگ و لعاب ضد امپریالیستی میزنند . این طرز تفکر نه تنها به جنبش توده ای به عنوان یک راه کار عملی دامن نخواهد زد بلکه جدایی از توده ها و رها نمودن آنها در حالت انفعال و بی تفاوتی را در پیش میگیرد .در این میان افرادی هستند که ماهیت درگیری طرفین را نیز “ارتجاعی” میدانند، اما چون دیدگاه درستی در چگونگی مخالفت با تحریم ندارند خود نیز به عنوان بخشی از ماهیت درگیری وارد آن شده و عمل میکنند و نمیتوانند استقلال خود را از طرفین درگیری حفظ کنند. بنابر این نمیتوان به ماهیت مرتجعانه درگیری باور داشت و در عین حال به دنبال علت و یا دلایل حقانیت حقوق هسته ای حاکمیت به راه افتاد . وقتی گفته میشود ماهیت درگیری ارتجاعی است به این معنا میباشد که از یک طرف کشورهای تحریم کننده برای تامین منافع طبقاتی و ملی خود که در عین حال متضمن سیاستهای بلند مدت راهبردی هدایت مسیر در رابطه با کشورهای در حال توسعه میباشد، عمل میکنند؛ و از طرف دیگر حکومت نیز برای حفظ موجودیت و مطامع سیاسی خود در منطقه عمل میکند. در واقع خواستگاه علت درگیری آنها تامین منافع مردم ایران نمیباشد بلکه حفظ منافع و موجودیت خود به هرقیمت است.
مخالفت با تحریم راه کار عملی نابودی تحریم نیست ؛بلکه بیان نظری فقدان آن شرایطی است که جنبش توده ای باید به لحاظ عملی در جهت دست یابی به آن حرکت نماید .
مخالفت با تحریم به خاطر آن شرایطی است که با وجود آنکه تحریم موجب تضعیف حاکمیت میگردد مردم قدرت مقابله با حاکمیت در جهت براندازی آن را ندارند. چنانکه امروز در سوریه شاهدیم ، در متن یک مبارزه گسترده تحریم ها به عنوان بخشی از نیروی تضعیف کننده سلطه رژیم حاکم مورد دفاع نیروهای اپوزسیون میباشد.
مخالفت با تحریم باید به گونه ای باشد که وسیعترین و عمیق ترین ارتباط با جنبش توده ای را تضمین نماید. بنابر این نیروی پیش آهنگ به مثابه نیروی رزمنده و انقلابی مردم ایران باید به نوعی عمل کند که با عقب راندن گرایشات محافظه کارانه در ارتباط هر چه مستحکمتر با گرایشات انقلابی توده ها قرار گرفته و آنان را در مقیاسی هر چه گسترده تر به میدان عمل مبارزه دعوت نماید؛ و آن نیز تنهادر پرتو مبارزه ضد دیکتاتوری و عدالت جویانه و ملی قابل امکان است .
مخالفت با تحریم هنگامی موفق خواهد بود که به مبارزه تبدیل شود و مبارزه با تحریم به جنبش توده ای تبدیل شود و این جنبش توده ای هنگامی موفق خواهد شد که به هدف خود یعنی نابودی ویا از بین رفتن تحریم منجر شود.
حال مسئله این است که راه کار عملی نابودی تحریم عبارت از چیست ؟ آیا باید و یا اساسـاً میتوان جنبش توده ای مستقل و یا موازی با جنبش ضد دیکتاتوری ایجاد نمود تا با بیان گرایشات ضد امپریالیستی و رهایی بخش به حرکت درآمده و در جهت از بین رفتن تحریم حرکت کند ،بدون آنکه در خدمت حاکمیت دیکتاتور قرار کیرد و در عین حال به لحاظ عملی استقلال خود را از حاکمیت حفظ کند؟
سئوال دیگر این است که این استقلال به لحاظ عملی و نه در تئوری چگونه خواهد بود؟
و آیا چگونه این جنبش توده ای مستقل ضد تحریم به وجود خواهد آمد؟
و آیا برمبنای کدام بستر اجتماعی و چکونه توده ها تشویق به شرکت در جنبش مستقل ضد تحریم خواهند شد ؟
و آیا ابزار دستیابی جنبش توده ای مستقل ضد تحریم به اهداف خود بدون آنکه علت تحریم ها از بین رود چگونه خواهد بود؟
بی شک قوی ترین قدرت باز دارنده در مقابل تحریم و تهاجم نظامی نیروی متحد توده ها است؛ که این نیروی متحد تنها بر بستر مبارزه ضد دیکتاتوری شکل خواهد گرفت، مبارزه ضد دیکتاتوری نه تنها بیانگر و بازتاب نیازهای جنبش سیاسی و مبارزاتی مردم ایران است، بلکه زمینه ارتباط نیروی پیشرو و مطالبات عمومی توده ها در برپایی و گسترش جنبش سیاسی مبارزاتی است و باعدم توجه به آن نه تنها کمکی به جنبش توده ای نخواهد شد، بلکه در شرایط کنونی قادر به ایجاد جنبش جداگانه ای تحت عنوان جنبش ضد تحریم نخواهیم بود .
هر گونه جنبش ضد تحریم در متن و ماهیت و نتیجه جنبش ضد دیکتاتوری میباشد؛ و به عنوان یک پیش شرط جداگانه و یا در مقابل آن نخواهد بود
جنبش ضد تحریم هنگامی موفق است که بخشی از جنبش ضد دیکتاتوری باشد و نه موازی با آن، زیرا نابودی تحریم هنگامی موفق خواهد بودکه برمبنای جنبشی شکل گیرد که نه در کنار بلکه در مقابل حاکمیت باشد؛ و با نابودی نظام دیکتاتوری حاکم علت برپایی تحریم نیز ازبین می رود . هر جنبش مستقل ضد تحریم مادامی که حاکمیت کنونی در راس قدرت سیاسی قرار دارد نه تنها مبین گرایشات ضد امپریالیستی و رهایی بخش نیست، بلکه صرفآ در خدمت قدرت حاکمه است و هیچ نتیجه عملی به جز دوری، انفعال و درماندگی در مقابل جنبش توده ای نخواهد داشت.
هرگونه جنبش ملی و رهایی بخش در ادامه جنبش ضد دیکتاتوری است و در متن یک انقلاب شکل خواهد گرفت زیرا اولین پی آمد تهاجم نظامی ،آینده ای است که در آن استقلال سیاسی مردم ایران نابود میشود.
اگر علت پدید آمدن تحریم در خواستهای حقوق بشری و دمکراسی بود،میشد حتی در متن دادگاهی بین المللی که بر مبنای محاکمه جنایت کاران “دهه خونین شصت” تشکیل می شود تحریم را بر اساس استدلالهای حقوق بشری و اخلاقی به چالش طلبید و به مخالفت با آن پرداخت ؛اما مسئله این است که علت تحریم ماجراجویی های هسته ای حاکمیت میباشد، که در پی آمد خود سرنوشت “خونین” دیکری برای ملت ایران رقم خواهد زد؛ پس باید برای مبارزه با تحریم وسیعترین و عمیق ترین جنبش توده ای را بر علیه حاکمیت دیکتاتور دامن زد که چگونه در “دهه “های مختلف سرنوشت ملت ایران را “خونین” میکند. و چون تحریم وسیله ای برای عقب نشینی حاکمیت در مقابل در خواستهای حقوق بشری و یا دمکراسی نیست بلکه آغاز راهی است که به عنوان پیش شرط تهاجم نظامی می باشد؛ بنابر این برای دوری از آن، وظیفه نیروی پیش آهنگ است که به عنوان یک بدیل و آلترناتیو در مقابل تهاجم نظامی ، انقلاب را قرار دهد. و کسانی که با تکیه بر مواردی همچون عراق میگویند که اساسآ بحران اقتصادی ناشی از تحریم ها در دعوت توده ها به عمل انقلابی بی تآثیر میباشد ؛ در واقع پی آمد این سخن بازداشتن نیروی پیش آهنگ در اجرای وظایف تاریخی خود در گسترش آکاهی و عمل آگاهانه درروشن ساختن اثرات ناشی ازسیاست های مخرب هسته ای حاکمیت ومبارزه با آن میباشد، که تنها به پند و اندرزهای اخلاقی در مورد آثا ر زیانبار اقتصادی تحریم ها پرداخته و آنها را به عناصری بی اراده و ناتوان در انجام وظیفه تاریخی و انقلابی خود تبدیل می کند . در نتیجه سئوال اساسی در مخالفت با تحریم که باید آن را پیش روی خود قرار دهیم چگونگی شناخت راه مقابله با تحریم میباشد
. و این از آن مسائل تاکتیکی است که در شرایط کنونی از اهمیت استراتژیک برخوردار میباشد چرا که نه تنها حلقه ارتباط با جنبش توده ای است بلکه تعیین کننده سرنوشت و آینده مردم ایران میباشد که در مقابل کدام گزینه قرار گیرند، یک، گزینه انقلاب. دو، تهاجم نظامی. سه، انفعال و بی تفاوتی جنبش توده ای با تصورات خیال انگیز جنبش مستقل ضد تحریم؛ که تنها از زاویه تفکرات اصلاح طلبان در عرصه ملی و بین المللی قابل توضیح میباشد. زیرا همواره سعی دارند مسائل را به گونه ای مطرخ نمایند که در چارچوب نظام سیاسی حاکم باشد و به این طریق موجب سردرگمی جنبش توده ای میگردند.
اثرات بحران اقتصادی ناشی از تحریم ها در شکل گیری جنبش های اعتراضی و میزان آمادگی ملتها برای انقلاب را نمی توان با یک مقیاس واحد همچون کشور عراق با مثالهای سطحی و کلیشه ای مورد استناد قرار داد؛ زیرا هر ملتی بر مبنای گذشته تاریخی خود از درجه معینی از انکشاف آگاهی و آمادگی انقلابی برخوردار است که آنرا باید در موقعیت خاص و ویژه آن مورد بررسی قرار داد.
اگر اثر تحریم ها وبحران اقتصادی در عراق موجب شکل گیری جنبش اعتراضی و انقلاب نگردید، این وضعیت به علت عدم تاثیر وجود بحران های اقتصادی به عنوان یک بستر و زمینه عینی در شکل گیری انقلابات نمیباشد؛ زیرا انقلاب نتیجه بلاواسطه بحران اقتصادی نبوده و به صرف وجود بحران اقتصادی نمیتوان منتظروقوع انقلاب بود . چون فقر و بدبختی هر چقدر هم که زیاد باشد به تنهایی فقط موجب زوال یک ملت میگردد؛ بلکه به علت عدم توان در نقش آفرینی عنصر ذهنی و یا نیروی پیش آهنگ در استفاده از شرایط فوق در سمت گیری انقلابی جامعه میباشد
بنابر این در نمونه عراق باید نقاط ضعف و ناتوانی های نیروی پیش آهنگ در انجام وظایف خود، در گذار انقلابی جامعه از وضعیت اسارتبار را باز شناسیم، تا دچار اشتباهات آنها نشویم و از یاس و سرخوردگی توده های مردم جلوگیری نمائیم. وجه تشابه تحریم ها در ایران و عراق در این است که در هر دو کشور تحریم پیش در آمد تهاجم نظامی میباشد و برای مقابله با آن توده ها دوراه بیشتر ندارند یا باید در پشت حاکمیت قرار گیرند،غرور خود را زیر پا گذاشته و غرور هسته ای حاکمیت را غرور ملی خود تصور کنند؛ و یا جنبش انقلابی مستقل خود در جهت سرنگونی نظام سیاسی حاکم را بیافرینند.
که با توجه به جایگاه منفور حاکمیت در نزد توده ها مورد اول منتفی میباشد . و در مورد دوم نیز اگر نیروی پیش آهنگ و توده ها نتوانند بار عظیم مسئولیت تاریخی که بر دوش آنها سنگینی میکند درک نموده و خود را جهت فرایند گذار انقلابی جامعه با آن درگیر نمایند،وضعیت خطیری به وجود خواهد آمد که در یک موضع انفعالی از جانب توده ها راه تهاجم نظامی را هموار خواهد ساخت. و اصلاح طلبان ریسک موجود ناشی از این شرایط را پذیرفته تا خارج از جنبش انقلابی توده ای به عنوان بخشی از نظام سیاسی موجود و دارای منافع مشترک با آن در فرصت پیش آمده ناشی از انفعال و بی تفاوتی توده ها همراه با حاکمیت هر یک به دنبال راه کار سوم خود باشند.
مخالفت با تحریم از جانب برخی تا جایی ادامه پیدا کرده که به گزافه گویی در مورد اثر تحریم ها تبدیل شده و به برائت کنندگان نقش حاکمیت در گسترش بحران اقتصادی جامعه ایران تبدیل میشوند؛ در نتیجه در این شرایط به وسیله ای از جانب حاکمیت برای پنهان داشتن نقش مستقیم خود در نابسامانیهای فلاکتبار اقتصادی تبدیل شده و از طریق و در پشت پدیده تحریم نقش غیر مستقیم و درجه دوم به اعمال خود میدهد، که به نوعی استفاده از بحران سیاسی خارجی به نفع سیاست و بحران داخلی خود میباشد. که در مقاطعی همچون سال گذشته که دولت به افزایش نرخ ارز و طلا پرداخت و جامعه در یک حالت انفجاری قرار گرفته بود، با سکوت و پنهان نمودن خود در پشت تبلیغات گزافه گویانه در مورد تحریم نفتی و بانکی که هنوز اجرایی نشده بود توانست کنترل اوضاع جامعه را حفظ کند و حداکثر نتیجه ای که این تبلیغات به دنبال داشت یک جنبش سیاسی اعتراضی احتمالی را تبدیل به یک حرکت اجتماعی معیوب، هم چون هجوم مردم به فروشگاه های مواد غذایی نمود. در آن شرایط عدم اطمینان و ترس از ریسک موجود در افزایش نرخ ارز و طلا به حدی بود که برخی از نمایندگان مجلس از ” عزل مسئولان اقتصادی بی لیاقت دولت یا تعیین تکلیف کل دولت ” سخن به میان می آورند. اما چون اپوزسیون یا مجذوب و یا مبهوت اثرات تحریم بودند، ناتوانی آنها در شناخت نقش دولت در افزایش قیمت ارز و طلا و قدرت مقابله آن با وضعیت کنونی و استفاده از ریسک موجود در این فرصتها، توانایی لازم را به حاکمیت داد تا برای خود ایجاد فرصت کند و عدم اطمینان از شرایط اجتماعی ایجاد شده را تبدیل به اطمینان کند.این طرز تحلیل است که با عدم تشخیص نقاط عطف تاریخی که رمز پایداری و چشم اسفندیار حکومت ظالمانه موجود در آن نهفته است موجب دوام ستم موجود میگرددو نیروی پیش آهنگ را به دنباله رو حوادث تبدیل میکند.
وقتی حاکمیت از بی اثری تحریمها سخن میگوید در واقع منظور شگردها و به قول خود”اقدامات هوشمندانه “ای است که به لحاظ سیاسی در اداره موجودیت و آثار تحریمها از خود نشان میدهد؟!
مسئله دیگراین است ،مادامی که علت به وجود آمدن جنگ یعنی حاکمیت کنونی به عنوان عامل تعیین کننده موجود میباشد، تلاشهای ضد جنگ به عنوان عامل اثر گذار راه حل جلوگیری از تهاجم نظامی نمیباشد . وقتی سخن از مخالفت با جنگ به میان میآید در واقع این وضعیت تکیه بر ایجاد فرصتهایی است که به وسیله آن و با استفاده از زمان به دست آمده، توده ها را به اقدامات انقلابی دعوت نمود تا با ایجاد جنبش مستقل و همگانی خویش، تعیین کننده سرنوشت خود گردند، و تماشاچیان منفعل و بی اراده حوادث مخرب وحشتناک آینده نباشند و آنها را از نابودی در زیر فشار حاصل از تحریم ، منازعات و جنگ طرفین درگیری رهایی بخشد.
در این میان وقتی اصلاح طلبان حکومتی از تلاشهای ضد جنگ سخن میگویند به گونه ای عمل میکنند که متضمن راهکارهای اصلاح طلبانه آنها باشد زیرا از آن به عنوان فرصتی استفاده میکنند تا در شرایط انفعال توده ها حکومت را تشویق کنند که با عقب نشینی از مواضع هسته ای خود به اقداماتی روی آورد که از روند نابودی آن جلوگیری نماید. بنابر این آنها از مواضع حفظ منافع حکومت و موجودیت آن ، به مخالفت با جنگ و تحریم میپردازند. در نتیجه مادامی که جنگ و انقلاب به عنوان دو قطب مقابل هم عمل نکنند، تلاشهای ضد جنک تنها ریسک موجود در شرایط شکل گیری جنگ و فرسایش ناشی از تحریم ها را طولانی تر میکند و در بهترین حالت بر عمر استبداد حاکم خواهد افزود.
وقتی گفته میشود انقلاب آلترناتیو جایگزین در مقابل تهاجم نظامی میباشد به این معنا نیست که از فردا باید فرامین انقلابی قریب الوقوع را صادر نمود؛ بلکه با توجه به شکست جنبش اصلاح طلبی و آمادگی جامعه در شکل گیری روندی رادیکالیستی و انقلابی به گونه عمل نمود که از افول آن جلوگیری کرد و به رشد آن سرعت بخشید و به عنوان یک راهکار عملی برای رهایی از دیکتاتوری و جنگ ، آن را پیش روی جنبش توده ای قرار داد و بر مبنای آن عمل نمود . هم اکنون این استبداد است که به رویارویی با مردم میپردازد در حالی که باید این معادله تعییر یافته و مردم به رویارویی با استبداد بپردازند. انقلاب علت خشونت نیست بلکه عکس العمل و پاسخ بازدارنده جامعه در مقابل خشونت هر روزه از جانب دیکتاتورهای حاکم است.
امروز دیگر جنبش توده ای استفاده از صندوق های رای حاکمیت را پشت سر نهاده و کسانی که به هر نحوی با وجود دیکتاتوری و سرکوب موجود سخن از شرکت در انتخابات به میان می آورند نیروهای فریبکار و مرتجع میباشند که تنها سعی دارند از رشد جنبش توده ای جلوگیری نموده و آن را از مسیر خود منحرف نمایند. و کسانی که در دعوت توده ها به مبارزه محتوایی انقلابی را مطرح میکنند اما از به کار بردن نام انقلاب هراسانند عناصری فرصت طلب و محافظه کار میباشند که به دنبال آینده توده ها نمیباشند، بلکه به دنبال گذشته و امتیازات خاص خود هستند که در نتیجه یک انقلاب از دست داده اند و همواره به این توهم دامن زده اند که انقلاب را علت وضعیت فلاکتبار کنونی معرفی کرده اند. نمی توان از توده ها انتظار کاری را داشت بدون آنکه محتوای آن را برایشان مشخص کرد.
فاشیسم در آلمان و ایتالیا از صندوق های رای و دیکتاتوری ولایت فقیه از انقلاب بیرون آمد، به همان گونه که نمی توان به طور کلی صندوق های رای را انکار نمود چون محصولی همانند فاشیسم داشته است؛ انقلاب را نیز نمی توان انکار کرد چون محصولی همانند ولایت فقیه از آن بیرون آمده است، زیرا علت وجود خشونت فاشیسم،صندوق رای نمی باشد؛ به همان گونه که علت وجود خشونت دیکتاتوری ولایت فقیه، انقلاب نمی باشد. بلکه هر دو آنها برآیند و نتیجه عملکرد آن نیروهای اجتماعی واپسگر میباشند که به جهت غفلت توده ها و عدم درک و توهم جامعه در راس قدرت سیاسی قرار گرفته اند. بنابر این آن پدیده ای را که مردم باید مورد دقت نظر قرار دهند نه هراس از انقلاب ،بلکه روشن بینی نسبت به آن نیروهایی میباشد که مدعی رهبری جامعه و پی ریزی ساختار سیاسی آینده در فردای انقلاب میباشند.
تحولات سیاسی در کشورهای عربی بدون وجود رهبری متمرکز و واحد، بیان شکل جدیدی از آغاز رهبری سیاسی نمیباشد؛ بلکه نشان از نوعی تحول انفجاری ناشی از شرایط دیکتاتوری و سرکوب به صورت عصیان زده میباشد. آنها پدیده و وقایعی را امروز تجربه میکنند که ملت ایران سالها است پشت سر گذاشته اند.
فقدان رهبری سیاسی آن نقطه کلیدی میباشد که موجب عدم شکل گیری انقلابی دیگر در جهت در هم شکستن مناسبات سیاسی ظالمانه حاکم گشته است؛ زیرا برای انجام انقلاب کافی نیست که مردم حکومت را نخواهند در عین حال لازم است که حکومت نیز قادر نباشد به شیوه سابق حکمرانی کند. برای رسیدن به آن اولآ جامعه باید از اعتقاد به روش های اصلاحاتی برای تغییر حاکمیت گذار کرده باشد و ثانیآ رهبری انقلابی را جهت پی ریزی نظام سیاسی آینده بشناسد.یعنی بحران سیاسی بلوغ یافته باشد.
بنابر این باید رشته ارتباط نیروی پیش آهنگ با گسترده ترین مطالبات توده ها برقرار گشته و مٌهر ونشان آگاهی بخش برآن زده و دروسیعترین و عمیق ترین بخش توده ها رسوخ نماید
و نیروی پیش آهنگ همواره باید این مطالبات و سیاست های حاکمیت را به درستی باز شناسد و برآن اساس منافع آنها را توضیح دهد تا حلقه این ارتباط مستحکمتر شده و به نیروی رهبری آنها ایمان بیاورد تا در شرایط بلوغ بحران سیاسی،انفلاب را به عنوان تنها راه ممکن در مقابل خود قرار دهند
زنده باد انقلاب دمکراتیک نوین مرد م ایران
۱۰/۶/۱۳۹۱
کاوه

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)