سرمایهداری، همان طور که توماس پیکتی در کتاب سرمایهداری قرن بیست و یکم نشان میدهد، بیرحمانه و بیامان نابرابری ثروت و درآمد را بدتر میکند. این گرایش ذاتی تصادفا تنها زمانی متوقف یا معکوس میشود که تودههای مردم علیه آن برخیزند. این امر، به عنوان مثال، در اروپای غربی و ایالات متحده طی سالهای ۱۹۳۰ میلادی اتفاق افتاد. این اتفاق باعث برآمد سوسیال دموکراسی در اروپا و برنامه نیودیل در ایالات متحده شد. تاکنون در تاریخ سرمایهداری، به هر حال، توقفها و وارونگیها در سراسر جهان موقت بودهاند. نیمه قرن گذشته شاهد یک واکنش نئولیبرالی بود که هم سوسیال دموکراسی اروپا و هم نیودیل را به عقب راند. سرمایهداری همواره توانسته است حرکت گرایشی خود به سوی نابرابری بیشتر را از سر بگیرد.
در میان عواقب سیستم با چنین گرایشی، بسیاری از آنها وحشتناک هستند. فعلا با یکی از آنها به نام همهگیری کووید- ۱۹، که به طور ناکافی در سیستم ایالات متحده موجود بوده، و آمریکاییهایِ با دارایی و درآمدهای متوسط و پایینتر را به طور قابل توجهی بیش از ثروتمندان وحشتزده میکند، زندگی میکنیم. ثروتمندان مراقبت بهداشتی و مواد خوراکی بهتر، خانههای ثانوی به دور از شهرهای پر ازدحام، وسایل ارتباطی بهتر برایدریافت کمکهای مالی دولتی و غیره خریداری میکنند. بسیاری از فقرا بیخانمان هستند. توصیه بیمزه «در خانه ماندن»، به آنها مسخره و چرند است. مردم با درآمد پایین اغلب در انواع مسکنها و شرایط کاری متراکم که باعث تسهیل عفونت میشوند ازدحام یافتهاند. ساکنان فقیر خانههای سالمندان ارزان قیمت مانند زندانیان در زندان(اغلب فقیر) به طرز نامناسبی میمیرند. سرمایهداری دوران همهگیری در تناسب معکوس با ثروت و درآمد مرگ توزیع میکند.
فاصله اجتماعی بالاخص مشاغل کمدرآمدِ بخش خدمات را نابود کرده است. مدیران ارشد به ندرت موقعیت خود را از دست دادند، و هنگامی که این اتفاق افتاد دیگران را دریافتند. نتیجه آن شکافی گسترده بین دستمزدهای بالا برای برخی و دستمزدهای پایین یا نبود هیچ دستمزدی برای بسیاری افراد دیگر است. بیکاری، کارفرمایان را دعوت به پایین آوردن دستمزدهای افرادی که هنوز شاغل هستند میکند، زیرا قادر به این کارند. سرمایهداری دوره همهگیری(پاندمیک) افزایشِ انبوه تولید پول توسط بانکهای مرکزی را دامن باعث میشود. این پول بازارهای سهام در حال افزایش را تغذیه میکند و بدین طریق ثروتمندانی را که بیشترین سهام را دارند غنی میسازد. همزمانی ارتقاء بازارهای سهام و بیکاری انبوه به اضافه اُفت دستمزدها تنها شتاب برای بدتر شدن نابرابری را افزون میکند.
توزیعهای نابرابر اقتصادی( درآمد و ثروت) از نتایج نابرابر سیاسی حمایت مالی به عمل میآورد. هرگاه اقلیتی کوچک در جامعهای که متعهد به حق رای همگانی است از تمرکز ثروت برخوردار میشود، ثروتمندان به سرعت به آسیب پذیری خود پی میبرند. اکثریت غیر ثروتمند میتوانند حق رای همگانی را برای پیروزی سیاسی به کار گیرند. بنابر این قدرت سیاسی اکثریت میتواند نتایج اقتصادی از جمله توزیع نابرابرِ درآمد و ثروت را خنثی نماید. ثروتمندان با پول خود دقیقا برای جلوگیری از این نتیجه سیاست را فاسد مینمایند. سرمایهداران بخشی از ثروتشان را صَرف حفظ(و بزرگ کردن) همه ثروت خودمینمایند.
ثروتمندان و کسانی که مایل به پیوستن به آنها در ایالات متحده هستند هردو در احزاب جمهوریخواه و دموکرات حاکمیت دارند. ثروتمندان بیشترِ کمکهای اهدایی را اعطاء میکنند که کاندیداها و احزاب، بودجه برای ارتش و میانجیهایی(لابیهایی) که به قانونگذاران مشاوره میدهند، رشوهها، و بسیاری از مبارزات عمومی موضوع- محور را تامین مالی و حمایت مینمایند. قانون و قواعدی که از طرف واشینگتن، ایالات و شهرها جاری میشوند بیش از بقیه ما نیازها و خواستههای ثروتمندان را بازتاب میدهند. ساختار عجیب مالیات املاک ایالات متحده نمونهای از آن را به دست میدهد. در ایالات متحده مالکیت به دو نوع تقسیم می شود: ملموس و غیر ملموس. مالکیت ملموس شامل زمین، ساختمان، موجودیهای تجاری، اتومبیل، و غیره میشود. مالکیت غیر ملموس اغلب شامل سهام و اوراق قرضه است. افراد ثروتمند بیشترِ ثروت خود را به شکل مالکیت غیر ملموس نگه می دارند. بنابر این قابل توجه است که در ایالات متحده، فقط مالکیت ملموس مشمول مالیات میشود. مالکیت غیر ملموس مشمول هیچگونه مالیات املاک نیست.
انواع متفاوت مالکیت(ملموس) که بسیاری از مردم دارند، مشمول مالیات میشوند، لیکن انواع مالکیت(غیر ملموس) که غالبا ثروتمندان دارند مشمول مالیات نمیشوند. اگر خانهای دارید که به مستاجر اجاره دادهاید، باید به محل شهرداری که خانه در آنجا واقع شده مالیات بپردازید. برای اجاره دریافتی نیز به دولت فدرال و احتمالا به دولت ایالتی که در آنجا زندگی میکنید مالیات بر درآمد میپردازید. بنابر این دو بار از شما مالیات گرفته میشود. یک بار بر مبنای ارزش ملکی که دارید و بار دیگر بر مبنای درآمدی که از آن ملک کسب مینمایید. اگر خانهای به مبلغ ۱۰۰۰۰۰ دلار را بفروشید و سپس به ارزش ۱۰۰۰۰۰ دلار سهام بخرید، در هر سطح از دولت در ایالات متحده هیچ مالیات املاکی را بدهکار نخواهید شد. تنها مالیات بر درآمد بر مبنای سود سهام پرداخت شده به شما بر پایه سهامی که مالکشان هستید را بدهکار خواهید شد. شکل مالکیتی که صاحب هستید تعیین میکند که آیا مالیات املاک را پرداخت میکنید یا نه.
سیستم مالیات املاک برای آنان که ثروت کافی جهت خرید مبالغ هنگفت سهام را دارند عالی است. ثروتمندان از ثروت خود برای تهیه قوانین مالیاتی که بدان شیوه برای آنها نوشته شده استفاده کردند. بقیه ما مالیات بیشتری میپردازیم زیرا ثروتمندان کمتر می پردازند. چراکه ثروتمندان پول پس انداز میکنند-زیرا از مالکیت غیر ملموس آنها مالیات گرفته نمیشود-آنها آن قدر زیاد دارند تا سیاستمدارانی که این سیستم مالیاتی را جهت آنها تضمین و محافظت میکنند بخرند. و این سیستم مالیاتی نابرابری ثروت و درآمد را بدتر میکند.
توزیعهای نابرابر اقتصادی از نتایج نابرابر فرهنگی حمایت میکنند. به عنوان مثال، هدف یکپارچهسازی، و دموکراتیزه کردن سیستم مدارس عمومی(دولتی) همواره بواسطه نابرابری اقتصادی تضعیف و واژگون شده است. به طور کلی(با کمی استثنائات)، مدارس بهتر هزینه ورودی بیشتری دارند. آموزگاران مورد نیاز برای کمک به دانشآموزان دارای مشکل، برای ثروتمندان مقرون به صرفه هستند، اما برای دیگران کمتر. فرزندان ثروتمندان به مدارس خصوصی، کتابها، کلاسهای آرام، کامپیوترها، سفرهای آموزشی، دروس فوقالعاده هنر و موسیقی، و تقریبا هر چیزی که نیاز دستیابی به آموزش عالی است دسترسی پیدا میکنند.
توزیعهای نابرابر اقتصادی از نتایج نابرابر «طبیعی» حمایت میکند. ایالات متحده در حال حاضر دو قیمت متفاوت مواد غذایی را به نمایش میگذارد. ثروتمندان قادر به پرداخت مواد «ارگانیک» هستند، در حالی که بقیه ما نگران هستیم اما هنوز به دلیل بودجه ناچیز مواد غذایی «معمولی» خریداری مینماییم. مطالعات بیشماری حاکی از خطرات علفکشها، سموم دفع آفات، کودهای شیمیایی، روشهای پردازش مواد غذایی، و افزودنیها است.
با این وجود سیستم غذایی دو قیمتی غذای بهتر و سالمتری را در اختیار ثروتمندان میگذارد تا سایرین. به همین ترتیب ثروتمندان اتومبیلهای ایمنتری را خریداری می کنند، با خیال راحت خانههای خود را تجهیز مینمایند، آبی را که مینوشند و هوایی را که تنفس میکنند تمیز و تصفیه مینمایند. جای تعجب نیست که ثروتمندان به طور میانگین طول عمر بیشتری از سایر مردم دارند. نابرابری غالبا مُهلک است، نه فقط در زمان همهگیریها.
در یونان باستان، افلاطون و ارسطو نگران تهدید جامعه، و انسجام اجتماعی بودند که ناشی از نابرابری ثروت و درآمد بود، و پیرامون آن بحث مینمودند. آنها بازارها را همچون نهادها نقد میکردند زیرا، از دیدگاه آنها بازارها نابرابری درآمد و ثروت را تسهیل و تشدید میکردند. لیکن سرمایهداری مدرن بازارها را تقدیس نموده و لذا احتیاطها و هشدارهای افلاطون و ارسطو را در مورد بازارها به راحتی فراموش کرده است.
هزاران سال از زمان افلاطون و ارسطو شاهد انتقادها، اصلاحات، و انقلابات بیشماری بوده که علیه نابرابریهای ثروت و درآمد صورت گرفته است. آنها به ندرت موفق شده و حتی به ندرت ماندگار شدهاند. بدبینها، همان طور که کتاب مقدس عمل میکند، با این عقیده پاسخ دادهاند که«فقرا همیشه با ما خواهند بود». ما ترجیح میدهیم این پرسش را مطرح کنیم: چرا تلاشهای قهرمانانه بسیاری برای برابری شکست خوردند؟
پاسخ مربوط به سیستم اقتصادی است، و این که چگونه افرادی را که برای تولید و توزیع کالا و موسسات خدماتی وابسته به آنها کار میکنند، سازمان میدهد. اگر سازمان اقتصادی آن شرکت کنندگان را به یک گروه کوچک اقلیت ثروتمند و یک گروه بزرگ اکثریت غیر ثروتمند تقسیم کند، سازمان پیشین احتمالا در طول زمان مصمم به بازتولید آن خواهد بود. در بردهداری(صاحب علیه برده) عمل کرد، در فئودالیسم(ارباب علیه رعیت) عمل نمود، و در سرمایهداری(کارفرما علیه مستخدم) عمل میکند. نابرابری در اقتصاد دلیل اصلی ایجاد نابرابریهای گسترده در سطح جامعه است.
بنابر این ممکن است نتیجه بگیریم که یک سیستم اقتصادی جایگزین مبتنی بر جامعهای به لحاظ دموکراتیک سازمان یافته که کالا و خدمات تولید مینماید-نه تقسیم شده به اقلیت مسلط و اکثریت تابع- سرانجام بتواند به نابرابری اجتماعی پایان دهد.
ماخذ:
کاونتر پانچ
This article was produced by Economy for All, a project of the Independent Media Institute.
سامان
۲ آگوست ۲۰۲۰- هلند
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.