بعد از ۲۰۰۱، رسانه های رسمی و غیر رسمی  رشد کم نظیری کرده اند. اما این گوشه ای از واقعیت است که با وجود کمک های ملیونی و کمک های ملیاردی بین المللی جهت تاسیس رسانه های مستقل به کابل سرازیر شده است، به راستی به واسطه رشد آگاهی ها و فعالیت روشنفکران است.  فرستنده های متعدد رادیویی و تلویزیونی شکل گرفته و رشد کرده اند اما می توانیم چنین برآورد کنیم که همه این رسانه ها در جهت رشد آگاهی های مردم و بر اساس رشد بی نظیر آزادی بیان فعالیته ای خود را ادامه می دهند.

قوانین بیش از پیش برای رشد و حمایت رسانه ها وضع شده است و بعد از ۲۰۰۱ قوانین بسیار مدرن و قابل تامل هستند که باید در جهت آزادی بیان و تقویت روشنفکران باشد. در سال ۲۰۰۴ قوانین برای رسانه ها باز نویسی شد و روشنفکران بیش از بیش بر آزادی بیان تاکید کردند. با این وجود، هنوز هم رسانه ها در حوزه آزادی بیان  به شدت گرفتارمشکلات است. شاید بهتر است بگوییم که آزادی بیان در افغانستان هرگز به مرحله ای نرسیده است که بتواند وضعیت سیاسی و اجتماعی را تغییر دهد. شاید که آزادی بیان ابزاری باشد برای اینکه بسیاری از دست اندرکاران، مدیران، افراد سیاسی و اجتماعی ذینفع که در جهت منافع سیاسی خود رسانه ها را مدیریت می کنند.

در این شرایط،برای بهتر روشن شدن موضوع و نقض آزادی بیان،  می توان از سانسور رسانه ها نام برد. رسانه ها به شدت سانسور می شوند و اگر این سانسور به صورت مستقیم توسط روشنفکران سیاسی اعمال نشود، باز هم دستانی پنهان هستند که به دلایل مختلف، نامعلوم و به خاطر دلایل شخصی یا غیرشخصی که می تواند منافع گروههای سیاسی را تحت الشعاع قرار دهد، آزادی بیان را محدود می کنند. این عامل مهمترین عامل نقض آزادی بیان است که می تواند مانعی از موانع درون جامعه افغان، بر سر راه رشد آگاهی های سیاسی و افکار عمومی که وظیفه اصلی رسانه ها است، باشد.

 از موانعی که می توان از آن به عنوان تهدید یاد کرد، تداخل منافع سیاسی و اجتماعی گروههای فشار، طالبان، شبه طالبان، گروههای مذهبی و سیاسی که از ایده های خاص خود دفاع می کنند، هر کدام نشریات و رسانه های خود را ایجاد کرده اند و هر کدام درحال کشمکش هستند. گاهی به یکدیگر حمله می کنند و مرگ خبرنگاران و کارمندان رسانه های مختلف نشان دهنده این تنش ها و اختلافات است.

به عنوان مثال، طالبان به شدت مخالف رسانه های ملی و رسمی هستند و هر بار به وسیله های مختلف، سعی در محدود کردن، از بین بردن و یا خارج کردن آنان از صحنه فعالیت های رسانه ای هستند. زنان خبرنگار بیشترین آسیب را در این میان دیده اند. آنان به شدت تحت فشار هستند. بخصوص زنانی که در رسانه های تصویری هستند، با تهدید های مختلفی از سوی اقشار مختلف جامعه، گروههای فعال سیاسی و طالبان روبرو هستند.

از همه مهمتر اینکه تنها طالبان با رسانه ها دچار چالش نیستند، مذهبی ها و مردم عادی که گرایش مذهبی دارند، نیزرسانه ها را محکوم به ترویج و رشد فساد و فحشا می کنند.

گروههای مذهبی مختلف، به شدت در بین مردم جایگاه دارند. آنها در اماکن مذهبی در جای جای شهرها، روستاها و حتی مناطق دور افتاده، نفوذ دارند و کمتر کسی را در جامعه ای مثل افغانستان می توان یافت که زندگی اش با مذهب عجین نباشد. در نهایت همه کسانی که بی مذهبی را دست آویزو یا سمبل روشنفکری برگزیده اند، گریزی از مذهب ندارند. نمی توانند همه اطرافیان خود را بسیج کنند تا در برابر مذهب پایداری کنند. مذهب در تار و پود زندگی مردم رخنه دارد و حتی نیازهای اولیه مردم نیز با قوانین مذهبی عجین است.

در بین همه این جنجال ها و کشمکش ها، رسانه ها گرفتار یک مشکل عمده هستند. حتی اگر در فضای سیاسی و اجتماعی آزادی بیان بیش از بیش تقویت شود، باز هم آنها خودشان در حال خودسانسوری هستند و از انتشار بسیاری از واقعیت ها خودداری می کنند. تنها بهانه آنان می تواند این باشد که ممکن است انتشار برخی از مباحث به نفع آنان تمام نشود. یا امنیت آنان را تهدید کند.

در جامعه ای که خودش در وجود خود، دست به سانسور، پنهان کاری و حذف واقعیات می زند، چطور می توانیم ادعا کنیم که آزادی بیان وجود دارد و چطور می توانیم به روشنفکران و نسل های آینده بیاموزیم که آزادی بیان اولین قدم رسیدن به حقوق اساسی و نیاز اولیه بشر و در نهایت دموکراسی است . در حالی که خودمان شجاعت روبرو شدن با واقعیت و یا بیان واقعیت را در جامعه خود نداریم. این رویا رویی با خود می تواند نقش بسیار مهمی در تغییر و ایجاد تغییر در افغانستان امروز داشته باشد و باعث اعتلای جامعه شود.

تا زمانی که خودمان، این توانایی را در خودمان ایجاد نکنیم، نباید انتظار داشته باشیم که آزادی بیان در جامعه مان رشد کند. باعث رشد آگاهی سیاسی شود و یا زندگی ما را در فضایی سرشار از صلح و امید به سوی آینده ای روشن هدایت کند.