آخرین عقده‌­ی رادیکال­ترین بیانیه‌­نویسانِ جهان!

جمعی از دانشجویان مخالف امپریالیسم، ارتجاع داخلی و ذهنی گرایی در جنبش

 

«یادتم رفت داداش عیب نداره، اینجا از هر کی بپرسی “کی خره؟” بهت می­گه “خر خودتی!”»

 

  1. متنی که تحت عنوان «گزارش و تحلیلی سیاسی پیرامون بیانیه‌­ای که منتشر نشد: فراخوان دانشجویان چپ و متحدین برای مبارزه علیه ارتجاع داخلی و امپریالیسم» منتشر شد، بوضوح خبر از بحرانِ «شخصیت مقعدی» در «ما»ی مندرج در متن مذکور می‌­دهد که به گواهِ «بیانیه­»ای بدون امضا (!!!) که باید انتشار آن را به این صورت در تاریخ فعالیت سیاسی دانشجویی بی‌­نظیر دانست (در حالی که به طرز مضحکی «ما» دارد)، حکایت کودکِ در مرحله­‌ی مقعدی­‌ای‌ست (بخوانیم خود-پیشگام پندارانِ جنبش دانشجویی چپ) که تا پیش از این مدام از توصیه‌­ی والدینش (اکثریت بدنه‌­ی جریان صنفی) برای ول کردن ابژه­‌ی ممتاز انفصال‌­پذیر (بیانیه‌­ای بی‌­پشتوانه­ و خلافِ روندِ درست فعالیتی جریان دانشجویی چپ دهه‌­ی ۱۳۹۰ که بیش از هر چیز با فعالیت صنفی شناخته می‌­شود) سرباز زد، و اکنون سرخورده و مأیوس در عصر کرونایی و تعطیلی دانشگاه و پراکندگی­‌های لاجرم آن، مبادرت به ول دادنش (انتشار) کرده است.
  2. مدعیان عقده‌­ای ما نوشتند که هدف از تلاش برای تهیه و تنظیم و انتشار این متن «دامن زدن به بحث حول تضادهای وضعیت و نیرو شدن در برابر هر گونه بدیل ارتجاعی» بوده است و در حالی که اتحاد نسبتا گسترده­ای (؟!!!) حول محور آن شکل گرفته بوده، افراد مسموم از حیث سبک کار سیاسی چوب لای چرخشان گذاشتند و در نهایت ما با یک اثر هنری، یعنی «انتشار بیانیه‌­ای بدون امضا» مواجه شدیم. باید پرسید که:

این چه اتحادِ توخالی‌­ای بوده است که پاک­‌ترین و صادقانه­‌ترین تلاش­‌های جناب­‌تان برای نیرو شدن در برابر ارتجاع در چشم بهم زدنی ازپا درآمد؟ آیا منطق نقد درون­‌ماندگار ایجاب نمی‌­کند که شما علاقه‌­مندان به آموختن و نقدپذیری دستکم یک سوزن از پسِ این همه جوال­‌دوز زدن به دیگران، نثار تنِ خوابیده لای پرِ قوی‌­تان می‌­کردید؟

  1. انتشار این متن و بیانیه‌ی بدون امضایش خود در حکم خاک پاشیدن در چشم جریان صنفی دانشجویان و مصادره به مطلوب گفتمانی است که برای ساخته شدن ذره‌ذره‌ی آن (به رسمیت شناختن استقلال در عین وابستگی پنج سپهر نبرد با یکدیگر: ستم طبقاتی، ستم جنسیتی، ستم قومیتی، ستم به اقلیت‌­های دینی و نابودی محیط زیست) هزینه­‌های سنگینی پرداخت شد و در زمین واقعی مطالبه­‌گری دانشجویی بالید.

گفتمانی که طی ۵ سال در جریان اعتراضات دانشجویان از «همبستگی با هفت‌­تپه و معلمان» تا «ندای آزادی در اعتراض به حجاب اجباری»، و از «همبستگی با کولبران» تا «ایستادن کنار سیل‌­زدگان» ساخته شد و نه به اعتبار ماشین انتشار بیانیه‌­های رنگارنگ.

خاک پاشیدن است چون جرأت ندارد ریز مکالمات و گفتگوهای چند ساعته‌­اش با بدنه‌­ی دانشجویان مخالف متن را که اکثریت قاطعی بودند بشکافد، و آن قدر صداقت ندارد که بگوید حتی در برابر اصلاحاتِ ویرایشی متن پیش­نویس بیانیه هم مقاومت می­‌کرد. این چطور بیانیه‌­ای ست که بناست مُهر «دانشجویی» بر پیشانی داشته باشد و به قاعده­‌ی هر کار جمعی در جریان گفتگوی درونیِ بدنه‌­ی مشروعیت­‌بخش به آن پروریده شود، اما حتی حاضر نیست دو مورد ویرایش شکلی (و نه حتی محتوایی) را در یک متن پیشنهادی اِعمال کند؟ چرا؟ چون «حلقه‌­ی اولیه منتشرکنندگان بیانیه» (بخوانیم «خود-کمیته‌­ی مرکزی-پندارانِ جنبش چپ دانشجویی»!) توافق کردند در برابر هیچ اصلاحیه‌­ای (هرچقدر هم کوچک) نرمش نشان ندهند که راه برای پیشنهادات دیگران هم باز شود چون این باعث می­‌شود برنامه­‌ریزی زمانی از قبل انجام شده‌­ی کمیته­‌ی مرکزی خود-خوانده برای انتشار بهم بریزد (در این بین البته اصلاحاتی که خود مایل بودند اِعمال می‌­شد).

بی­‌صداقتی و بی‌­شرفی نویسندگان تا به آنجاست که حاضر به شرح لجن‌­پراکنی‌­ها و تهدیداتی که نسبت به منتقدان ­روا داشتند نیستند و تنها بخش واکنشی ماجرا (دست روی دست نگذاشتن مخالفان و مقابله‌­به‌­مثل با این لجن‌­پراکنی‌­ها) را به ریا کارانه‌­ترین شکلی بیان می‌­کنند. گوشه‌­ای از این بی­صداقتی­‌ها و زمینه­‌های به قولِ کذب­شان باعث«درهم شکسته شدن اتحادی نسبتا گسترده» (!!!):

  • مرتجع خواندن کسانی که در ارتباط آمدن فرازی در خصوص «معرفی عقاید دینی به عنوان خرافه»، استدلال کردند که “اگر بناست این بیانیه صدای جامعه باشد و به اعتبار موضع­گیری‌­اش نامِ چپ بر خود داشته باشد، حمله به ذهنیت دینی توده­‌های ناراضی و مبارز، راهنمای غلط دادن است و نباید ریشه­‌ی برخی کوته‌­نگری­‌ها را در دین، بلکه باید در ارزیابی نادرست از مسائل غیردینی دانست. مسئله از میان بردن شرایط اجتماعی منجر به ظهور دین همچون افیونی برای تسکین آلام و رنج­‌هاست.”
  • عدم هر شکلی از استدلال در برابر این نگرانی که با شروع شرایط کرونا و محوریت یافتن اخبار و تحلیل­‌ها پیرامون آن از یک سو، همچنین تصعیف شدن امکانِ ارتباط گیری‌­های عینی در دانشگاه و نیز شکننده شدن تداوم یافتن مادی منطق اعتراضی قیام آبان از سوی دیگر، انتشار چنین بیانیه‌­ای نمی­تواند واجد اثری و مبنایی برای «نیرو شدن» باشد (همچنان که مشاهده می­‌شود به مضحک­‌ترین شکلی واکنش حضرات اضافه کردن مقدمه­‌ای زورکی بر متن از باب خالی نبودنِ اشاره‌­ای به کروناست).
  • همچون «شخصیت مقعدی» به گونه­‌ای لجوجانه مبتنی بر رأی و نظر «کمیته­‌ی مرکزی خود-خوانده» اصرار بر اینکه “اتحاد تنها از طریق آمدن پای این متن که خط و خطوط سیاسی درست و رادیکالی دارد ممکن است و هر شکلی از تن زدن از آن مصداق راست­‌روی خواهد بود” و ندیدن اینکه چطور چنین اصراری، در حالی که بدنه­‌ی قابل توجهی از دانشجویان مبارز به دلایل گوناگون حاضر به آمدن پای آن نیستند، می­‌تواند به انشقاق و تضعیف مجموعه‌­ای بیانجامد که به سبب سرکوب­‌های حاکمیت و سم­پاشی‌­های محور مقاومتی­‌ها زخم خورده و در حال بازسازی ست.
  • ساده است دیگران را به بحثِ صریح دعوت کردن و هنگامی که صراحتا نقدها را می‌­شنوی توپخانه­‌ی توهین و تحقیرت را آماده­‌ی شلیک کنی و به وقت آنکه دیگرانی از طرز برخوردت باخبر می‌­شوند، بلندگوی مظلوم­‌نمایی دست بگیری که “ایها الناس کجایید که علیه من سم­پاشی کردند!”

به قول شاعر:
{…} دمی که یک کلمه هم زیادی  است،

درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار،

                                سایه دستی است که می پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد

  • علنی کردن این دعواها از سوی ایشان و نه ما خود نشانه‌­ی دیگری­ست که گواهی می‌­دهد انحلال‌­طلبان چه کسانی هستند. جایی که گریزی از انشعاب نیست اگر انشعاب نکرد مرتجعی و جایی که گریزی از انشعاب هست اما اصرار به انشعاب می­‌شود باز هم مرتجعی. در این باره تاریخ قضاوت خواهد کرد که تلاش و کوشش برای انتشار یک بیانیه و دامن زدن به حاشیه‌­هایی نالازم کارِ مهمی بود که در نهایت به یک جدایی انجامید یا کوشیدن برای ایجاد مفصل‌بندهایی عینی و مادی برای همگام شدن دانشگاه با قیام آبان و توده­‌های پیشتاز آن. آینده مشخص خواهد کرد که «گُل {نوشتن بیانیه} همین جاست، همین جا {انتشار بیانیه حتی اگر پشتوانه‌­ای نداشت} برقص» یا «گُل{تقویت مادی جریان به اعتبار اُرگان­سازی، تاب آوردن مخالف­‌خوانی، ارتباط­‌گیری با نیروهای خاکستری و ارزیابی انتقادی نسبت دانشگاه و قیام آبان} همین جاست، همین جا {درون دانشگاه} برقص»؟

از انتشار متنِ مدعیان و بیانیه‌­ا­ی بی‌­امضاء سخت­ نیست فهمیدن اینکه آنان به سیاق دیگر تصورات‌­شان (دقیق‌­تر بگوییم توهمات­‌شان) مهم‌ترین و تنهاترین کار مبارزاتی­شان را تلاش برای جلب امضاء برای همین بیانیه و انتشار می‌­دانستند و می‌­دانند، اگر نه همه می‌­دانند که روند واقعی فعالیت جریان صنفی پُر از صدها بار نشدن و مخالفت و تصحیح و … بوده و هست.

  1. گرفتارِ «من» بودن و بالتبع آن تورم هویت در مدعیانِ ما، به این برمی‌­گردد که در کنار «ارتجاع داخلی» و «امپریالیسم» قادر نیستند تا قطب سوم ویرانگر مبارزه را به اعتبار انتشار همین متنِ فاجعه‌­بار (در کنار اثر هنریِ «بیانیه‌­ای بدون امضاء») بازشناسند: ذهنی‌­گرایی. بله ما نیز با مدعیان در این یک مورد همراهیم که «ایدئولوژی پیشرفت» به بدترین شکلی در درون مبارزه‌­ی سیاسی رخنه کرده و انتشار خودِ این بیانیه­‌ی بی‌­امضا بی‌­شک نمودگار آن است.

به اعتبار حرکت این دوستان اکنون می­‌توان با طیب خاطر به نه فقط دانشجویان مبارز، بلکه هر گروه مبارز دیگری چراغ سبز نشان داد که “اگر زمانی از بدست آوردن مشروعیت و اجماعی حول محور بیانیه‌­ای ناکام ماندید، با یک متن توضیحی در خصوص کارشکنی­‌ها آن را بدون امضا منتشر کنید تا جهانیان بدانند شما چقدر انسان‌­های رادیکال و بی‌­نظیری بودید اما نگذاشتند که چون غنچه‌­ای بر زمین مبارزه بشکفید!”

ذهنی­گرایی‌­هایی که در این برداشتِ منحط متبلورند که خط سیاسی داشتن یعنی ارجحیت فعالیت سازمانیِ با پرچمِ «مارکسیسم ناب محمدی» در برابر کارِ دشوار جریان­‌سازی و تجسدِ مارکسیسم رادیکال در پراکسیسی خلاقانه و نه تکرارِ طوطی‌­وارِ ژارگون­‌های شناسنامه­‌دارِ حزبی-سازمانی.

اعتبار و مشروعیت در زمینِ سیاسی را نمی­‌توان با «خود-مارکس-پنداری» به اعتبار بلغور کردن مُشتی کلیدواژه بدست آورد، و هنگامی که چنین نشد، خود را آن بلشویک تنهای رادیکالی بپنداری که صلیبِ ب‌ی­سوادی توده‌­ها را بر دوش می‌­کشد. اینکه بعضا به اتکای رتوریک، بی‌­مایه‌­ترین تئور‌ی­ها دارای مقبولیت می­شوند، دلیلی نیست که عمیق­‌ترین تئوری‌­ها به اعتبار مُحکمی ساختار استدلالی­‌شان بی‌­نیاز از رتوریک مناسب برای نشستن بر قلب توده­‌ها باشند. پوپولیسم از قضا در این معنا قابل دفاع است که «حرفِ درست را با درست حرف زدن» پیش ببریم.

  1. بی­‌معنایی استقلال نظری، خطی و سیاسی جریانِ صنفی را اینطور نتیجه گرفتن که در دانشگاه گرایش­‌های فکری متعددی از «شورایی» تا «پرو-روس» هستند، خود گواهِ فقر عمیقِ پراتیکِ مدعیانِ پیشگامِ ماست. به اعتبار این صورتبندی، جریان سیاسی مستقل در میان دانشجویان آن جریانی است که اساسا تفکری ندارد (که بالتبع تعریف درخشان نویسندگان از استقلال باید گفت اساسا وجود خارجی نمی­تواند داشته باشد)!

معنای استقلال سیاسی در ارتباط با جریان صنفی به طور مشخص عبارت است از اندیشیدن به مسائل ساری و جاری درونِ آن و از خلالِ این مهم برقراری پیوندهایی واقعی و سیاسی با دیگر جریان­‌های سیاسیِ سپهرهای مبارزاتی دیگر (مدرسه، کارخانه، بیمارستان، حیطه­های قومی-جنسیتی-مذهبی تحت ستم).

آنچه مدعیان در مواجهه با آن خود را به نشنیدن می­‌زنند تا ما را در جایگاهِ سرکوبگرانِ انقلاب فرهنگیِ مخالف کنش سازمانی جا بزنند، عبارت از این است که برای ایشان خط و ربطِ سیاسی داشتن یعنی ابتدا به ساکن تعیین و تکلیف با یک ایدئولوژی (مارکسیسم با فلان پسوند) و سپس از خلال آن مواجهه کردن با مسائل عینیِ جریانی-جنبشی. برای ما تئوری و پراکسیس اموری مستقل از هم نیستند اما در روند زنده و پویای کارِ جریانی، سطوحی مستقل از هم هستند، و از همین رو گشایش‌­گری در بن‌­بست­‌های تاریخی پیشِ رو را در گروِ درگیر حل و فصل تئوریک مباحثی که خود برآمده از وضعیت‌­اند نمی­‌دانیم؛ بلکه قائل به سعی و خطا در عمل و گاها پیشه‌­ی صبر برای آشکارگی نتایجِ نمودهای فریفتارانه هستیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)