آخرین عقدهی رادیکالترین بیانیهنویسانِ جهان!
جمعی از دانشجویان مخالف امپریالیسم، ارتجاع داخلی و ذهنی گرایی در جنبش
«یادتم رفت داداش عیب نداره، اینجا از هر کی بپرسی “کی خره؟” بهت میگه “خر خودتی!”»
- متنی که تحت عنوان «گزارش و تحلیلی سیاسی پیرامون بیانیهای که منتشر نشد: فراخوان دانشجویان چپ و متحدین برای مبارزه علیه ارتجاع داخلی و امپریالیسم» منتشر شد، بوضوح خبر از بحرانِ «شخصیت مقعدی» در «ما»ی مندرج در متن مذکور میدهد که به گواهِ «بیانیه»ای بدون امضا (!!!) که باید انتشار آن را به این صورت در تاریخ فعالیت سیاسی دانشجویی بینظیر دانست (در حالی که به طرز مضحکی «ما» دارد)، حکایت کودکِ در مرحلهی مقعدیایست (بخوانیم خود-پیشگام پندارانِ جنبش دانشجویی چپ) که تا پیش از این مدام از توصیهی والدینش (اکثریت بدنهی جریان صنفی) برای ول کردن ابژهی ممتاز انفصالپذیر (بیانیهای بیپشتوانه و خلافِ روندِ درست فعالیتی جریان دانشجویی چپ دههی ۱۳۹۰ که بیش از هر چیز با فعالیت صنفی شناخته میشود) سرباز زد، و اکنون سرخورده و مأیوس در عصر کرونایی و تعطیلی دانشگاه و پراکندگیهای لاجرم آن، مبادرت به ول دادنش (انتشار) کرده است.
- مدعیان عقدهای ما نوشتند که هدف از تلاش برای تهیه و تنظیم و انتشار این متن «دامن زدن به بحث حول تضادهای وضعیت و نیرو شدن در برابر هر گونه بدیل ارتجاعی» بوده است و در حالی که اتحاد نسبتا گستردهای (؟!!!) حول محور آن شکل گرفته بوده، افراد مسموم از حیث سبک کار سیاسی چوب لای چرخشان گذاشتند و در نهایت ما با یک اثر هنری، یعنی «انتشار بیانیهای بدون امضا» مواجه شدیم. باید پرسید که:
این چه اتحادِ توخالیای بوده است که پاکترین و صادقانهترین تلاشهای جنابتان برای نیرو شدن در برابر ارتجاع در چشم بهم زدنی ازپا درآمد؟ آیا منطق نقد درونماندگار ایجاب نمیکند که شما علاقهمندان به آموختن و نقدپذیری دستکم یک سوزن از پسِ این همه جوالدوز زدن به دیگران، نثار تنِ خوابیده لای پرِ قویتان میکردید؟
- انتشار این متن و بیانیهی بدون امضایش خود در حکم خاک پاشیدن در چشم جریان صنفی دانشجویان و مصادره به مطلوب گفتمانی است که برای ساخته شدن ذرهذرهی آن (به رسمیت شناختن استقلال در عین وابستگی پنج سپهر نبرد با یکدیگر: ستم طبقاتی، ستم جنسیتی، ستم قومیتی، ستم به اقلیتهای دینی و نابودی محیط زیست) هزینههای سنگینی پرداخت شد و در زمین واقعی مطالبهگری دانشجویی بالید.
گفتمانی که طی ۵ سال در جریان اعتراضات دانشجویان از «همبستگی با هفتتپه و معلمان» تا «ندای آزادی در اعتراض به حجاب اجباری»، و از «همبستگی با کولبران» تا «ایستادن کنار سیلزدگان» ساخته شد و نه به اعتبار ماشین انتشار بیانیههای رنگارنگ.
خاک پاشیدن است چون جرأت ندارد ریز مکالمات و گفتگوهای چند ساعتهاش با بدنهی دانشجویان مخالف متن را که اکثریت قاطعی بودند بشکافد، و آن قدر صداقت ندارد که بگوید حتی در برابر اصلاحاتِ ویرایشی متن پیشنویس بیانیه هم مقاومت میکرد. این چطور بیانیهای ست که بناست مُهر «دانشجویی» بر پیشانی داشته باشد و به قاعدهی هر کار جمعی در جریان گفتگوی درونیِ بدنهی مشروعیتبخش به آن پروریده شود، اما حتی حاضر نیست دو مورد ویرایش شکلی (و نه حتی محتوایی) را در یک متن پیشنهادی اِعمال کند؟ چرا؟ چون «حلقهی اولیه منتشرکنندگان بیانیه» (بخوانیم «خود-کمیتهی مرکزی-پندارانِ جنبش چپ دانشجویی»!) توافق کردند در برابر هیچ اصلاحیهای (هرچقدر هم کوچک) نرمش نشان ندهند که راه برای پیشنهادات دیگران هم باز شود چون این باعث میشود برنامهریزی زمانی از قبل انجام شدهی کمیتهی مرکزی خود-خوانده برای انتشار بهم بریزد (در این بین البته اصلاحاتی که خود مایل بودند اِعمال میشد).
بیصداقتی و بیشرفی نویسندگان تا به آنجاست که حاضر به شرح لجنپراکنیها و تهدیداتی که نسبت به منتقدان روا داشتند نیستند و تنها بخش واکنشی ماجرا (دست روی دست نگذاشتن مخالفان و مقابلهبهمثل با این لجنپراکنیها) را به ریا کارانهترین شکلی بیان میکنند. گوشهای از این بیصداقتیها و زمینههای به قولِ کذبشان باعث«درهم شکسته شدن اتحادی نسبتا گسترده» (!!!):
- مرتجع خواندن کسانی که در ارتباط آمدن فرازی در خصوص «معرفی عقاید دینی به عنوان خرافه»، استدلال کردند که “اگر بناست این بیانیه صدای جامعه باشد و به اعتبار موضعگیریاش نامِ چپ بر خود داشته باشد، حمله به ذهنیت دینی تودههای ناراضی و مبارز، راهنمای غلط دادن است و نباید ریشهی برخی کوتهنگریها را در دین، بلکه باید در ارزیابی نادرست از مسائل غیردینی دانست. مسئله از میان بردن شرایط اجتماعی منجر به ظهور دین همچون افیونی برای تسکین آلام و رنجهاست.”
- عدم هر شکلی از استدلال در برابر این نگرانی که با شروع شرایط کرونا و محوریت یافتن اخبار و تحلیلها پیرامون آن از یک سو، همچنین تصعیف شدن امکانِ ارتباط گیریهای عینی در دانشگاه و نیز شکننده شدن تداوم یافتن مادی منطق اعتراضی قیام آبان از سوی دیگر، انتشار چنین بیانیهای نمیتواند واجد اثری و مبنایی برای «نیرو شدن» باشد (همچنان که مشاهده میشود به مضحکترین شکلی واکنش حضرات اضافه کردن مقدمهای زورکی بر متن از باب خالی نبودنِ اشارهای به کروناست).
- همچون «شخصیت مقعدی» به گونهای لجوجانه مبتنی بر رأی و نظر «کمیتهی مرکزی خود-خوانده» اصرار بر اینکه “اتحاد تنها از طریق آمدن پای این متن که خط و خطوط سیاسی درست و رادیکالی دارد ممکن است و هر شکلی از تن زدن از آن مصداق راستروی خواهد بود” و ندیدن اینکه چطور چنین اصراری، در حالی که بدنهی قابل توجهی از دانشجویان مبارز به دلایل گوناگون حاضر به آمدن پای آن نیستند، میتواند به انشقاق و تضعیف مجموعهای بیانجامد که به سبب سرکوبهای حاکمیت و سمپاشیهای محور مقاومتیها زخم خورده و در حال بازسازی ست.
- ساده است دیگران را به بحثِ صریح دعوت کردن و هنگامی که صراحتا نقدها را میشنوی توپخانهی توهین و تحقیرت را آمادهی شلیک کنی و به وقت آنکه دیگرانی از طرز برخوردت باخبر میشوند، بلندگوی مظلومنمایی دست بگیری که “ایها الناس کجایید که علیه من سمپاشی کردند!”
به قول شاعر:
{…} دمی که یک کلمه هم زیادی است،
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار،
سایه دستی است که می پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
- علنی کردن این دعواها از سوی ایشان و نه ما خود نشانهی دیگریست که گواهی میدهد انحلالطلبان چه کسانی هستند. جایی که گریزی از انشعاب نیست اگر انشعاب نکرد مرتجعی و جایی که گریزی از انشعاب هست اما اصرار به انشعاب میشود باز هم مرتجعی. در این باره تاریخ قضاوت خواهد کرد که تلاش و کوشش برای انتشار یک بیانیه و دامن زدن به حاشیههایی نالازم کارِ مهمی بود که در نهایت به یک جدایی انجامید یا کوشیدن برای ایجاد مفصلبندهایی عینی و مادی برای همگام شدن دانشگاه با قیام آبان و تودههای پیشتاز آن. آینده مشخص خواهد کرد که «گُل {نوشتن بیانیه} همین جاست، همین جا {انتشار بیانیه حتی اگر پشتوانهای نداشت} برقص» یا «گُل{تقویت مادی جریان به اعتبار اُرگانسازی، تاب آوردن مخالفخوانی، ارتباطگیری با نیروهای خاکستری و ارزیابی انتقادی نسبت دانشگاه و قیام آبان} همین جاست، همین جا {درون دانشگاه} برقص»؟
از انتشار متنِ مدعیان و بیانیهای بیامضاء سخت نیست فهمیدن اینکه آنان به سیاق دیگر تصوراتشان (دقیقتر بگوییم توهماتشان) مهمترین و تنهاترین کار مبارزاتیشان را تلاش برای جلب امضاء برای همین بیانیه و انتشار میدانستند و میدانند، اگر نه همه میدانند که روند واقعی فعالیت جریان صنفی پُر از صدها بار نشدن و مخالفت و تصحیح و … بوده و هست.
- گرفتارِ «من» بودن و بالتبع آن تورم هویت در مدعیانِ ما، به این برمیگردد که در کنار «ارتجاع داخلی» و «امپریالیسم» قادر نیستند تا قطب سوم ویرانگر مبارزه را به اعتبار انتشار همین متنِ فاجعهبار (در کنار اثر هنریِ «بیانیهای بدون امضاء») بازشناسند: ذهنیگرایی. بله ما نیز با مدعیان در این یک مورد همراهیم که «ایدئولوژی پیشرفت» به بدترین شکلی در درون مبارزهی سیاسی رخنه کرده و انتشار خودِ این بیانیهی بیامضا بیشک نمودگار آن است.
به اعتبار حرکت این دوستان اکنون میتوان با طیب خاطر به نه فقط دانشجویان مبارز، بلکه هر گروه مبارز دیگری چراغ سبز نشان داد که “اگر زمانی از بدست آوردن مشروعیت و اجماعی حول محور بیانیهای ناکام ماندید، با یک متن توضیحی در خصوص کارشکنیها آن را بدون امضا منتشر کنید تا جهانیان بدانند شما چقدر انسانهای رادیکال و بینظیری بودید اما نگذاشتند که چون غنچهای بر زمین مبارزه بشکفید!”
ذهنیگراییهایی که در این برداشتِ منحط متبلورند که خط سیاسی داشتن یعنی ارجحیت فعالیت سازمانیِ با پرچمِ «مارکسیسم ناب محمدی» در برابر کارِ دشوار جریانسازی و تجسدِ مارکسیسم رادیکال در پراکسیسی خلاقانه و نه تکرارِ طوطیوارِ ژارگونهای شناسنامهدارِ حزبی-سازمانی.
اعتبار و مشروعیت در زمینِ سیاسی را نمیتوان با «خود-مارکس-پنداری» به اعتبار بلغور کردن مُشتی کلیدواژه بدست آورد، و هنگامی که چنین نشد، خود را آن بلشویک تنهای رادیکالی بپنداری که صلیبِ بیسوادی تودهها را بر دوش میکشد. اینکه بعضا به اتکای رتوریک، بیمایهترین تئوریها دارای مقبولیت میشوند، دلیلی نیست که عمیقترین تئوریها به اعتبار مُحکمی ساختار استدلالیشان بینیاز از رتوریک مناسب برای نشستن بر قلب تودهها باشند. پوپولیسم از قضا در این معنا قابل دفاع است که «حرفِ درست را با درست حرف زدن» پیش ببریم.
- بیمعنایی استقلال نظری، خطی و سیاسی جریانِ صنفی را اینطور نتیجه گرفتن که در دانشگاه گرایشهای فکری متعددی از «شورایی» تا «پرو-روس» هستند، خود گواهِ فقر عمیقِ پراتیکِ مدعیانِ پیشگامِ ماست. به اعتبار این صورتبندی، جریان سیاسی مستقل در میان دانشجویان آن جریانی است که اساسا تفکری ندارد (که بالتبع تعریف درخشان نویسندگان از استقلال باید گفت اساسا وجود خارجی نمیتواند داشته باشد)!
معنای استقلال سیاسی در ارتباط با جریان صنفی به طور مشخص عبارت است از اندیشیدن به مسائل ساری و جاری درونِ آن و از خلالِ این مهم برقراری پیوندهایی واقعی و سیاسی با دیگر جریانهای سیاسیِ سپهرهای مبارزاتی دیگر (مدرسه، کارخانه، بیمارستان، حیطههای قومی-جنسیتی-مذهبی تحت ستم).
آنچه مدعیان در مواجهه با آن خود را به نشنیدن میزنند تا ما را در جایگاهِ سرکوبگرانِ انقلاب فرهنگیِ مخالف کنش سازمانی جا بزنند، عبارت از این است که برای ایشان خط و ربطِ سیاسی داشتن یعنی ابتدا به ساکن تعیین و تکلیف با یک ایدئولوژی (مارکسیسم با فلان پسوند) و سپس از خلال آن مواجهه کردن با مسائل عینیِ جریانی-جنبشی. برای ما تئوری و پراکسیس اموری مستقل از هم نیستند اما در روند زنده و پویای کارِ جریانی، سطوحی مستقل از هم هستند، و از همین رو گشایشگری در بنبستهای تاریخی پیشِ رو را در گروِ درگیر حل و فصل تئوریک مباحثی که خود برآمده از وضعیتاند نمیدانیم؛ بلکه قائل به سعی و خطا در عمل و گاها پیشهی صبر برای آشکارگی نتایجِ نمودهای فریفتارانه هستیم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.