شاید نمونهی من بین همجنسگراها خیلی خیلی نادر باشه! من دختری هستم که اولین رابطه همجنسگرایی خودم رو تو سن کم نه سالگی تجربه کردم. از همون سن خیلی از مسائل و سختیها رو گذروندم تا خودم رو از گیجی و سردرگمی دربیارم. از جهتی خانواده من مذهبی بودن و من نه تنها قاری قرآن بلکه حافظش هم بودم. این تصور که میدونستم خدا یا قرآن من رو منع میکنه و از طرفی، گرایشی که من رو دیوونه میکرد نسبت به دخترهایی که وارد زندگیم میشدن و ابراز علاقه میکردن، باعث شده بود خودم رو بین دو تا ستون حس کنم که بهم فشار میارن. سخته که با این حس کنار بیای و در کنارش هم ، بخوای دینت رو دو دستی بچسبی.
وقتی پیشدانشگاهی بودم چادر سرم کردم، البته نه به خاطر مسائل مذهبی یا خانواده. دلایل شخصی خودمو داشتم. و حالا از چادر گذاشتن من پنج سال میگذره و هنوز یک همجنسگرا هستم. اکثر اطرافیانم این موضوع رو میدونن. حتی وقتی پیج من رو داخل صفحه فیس بوک میبینن از اینکه آرم هموسکشوالها رو زدم تعجب میکنن (البته باید بگم کسایی که من رو بیحجاب دیدن اصلا براشون جای تعجب نبود، خیلیها من رو با پسر اشتباه میگیرن)
تا حالا نشده کسی به من بیاحترامی کنه یا بخواد حرفی به من بزنه. هیچکس تا حالا نگفته که چادر چیه، همجنسگرائیت چیه ، یا بگه تو مسلمونی و همجنسگرا!!!
وقتی مادرم برای ازدواج به من اصرار کرد، بهش گفتم من هیچ کششی به جنس مخالف خودم ندارم. تعجب زده گفت یعنی چی!؟ خیلی راحت در حالی که داشتم میوه میخوردم گفتم من دخترا رو دوس دارم! کشش به همجنس خودم دارم، نمیتونم خودم رو کنار یه مرد تصور کنم مامان! با خونسردی گفت نیاز به مشاوره نداری؟ منم گفتم نه! این بیماری نیست. یه گرایش جنسیه! و بعد از یه سکوت سنگین اومدم تو اتاقم. باورم نمیشد که به این راحتی همه چی رو گفتم بهش! با اینکه هنوز هم گهگاهی اصرار به ازدواج ِ من داره.
بودن توی این جامعه سخته. وقتی دوست دختر اولم که واقعا عاشقش بودم مجبور شد به خاطر اصرار بیش از حد خانوادش ازدواج کنه ضربه بزرگی خوردم.
ازدواج کماله، عشق ورزیدنه، وفاداریه، صداقته… آیا اینها توی ازدواج همجنسگراها دیده نمیشه؟ مسائل زیاده، کو گوش شنوا…
دغدغههایم قد کشیدهاند،
سر گذاشتهاند به فلک،
مرزهای تنم را درمینوردند،
دور میکنندام…
دور و دیر…
حالا که قرار است دور باشم،
فرقی هم دارد مگر؟
چه مرز تن،
چه مرز شهر،
چه مرز جایی که روزی وطن
نام داشت…
وقتی پیشدانشگاهی بودم چادر سرم کردم، البته نه به خاطر مسائل مذهبی یا خانواده. دلایل شخصی خودمو داشتم. و حالا از چادر گذاشتن من پنج سال میگذره و هنوز یک همجنسگرا هستم. اکثر اطرافیانم این موضوع رو میدونن. حتی وقتی پیج من رو داخل صفحه فیس بوک میبینن از اینکه آرم هموسکشوالها رو زدم تعجب میکنن (البته باید بگم کسایی که من رو بیحجاب دیدن اصلا براشون جای تعجب نبود، خیلیها من رو با پسر اشتباه میگیرن)
تا حالا نشده کسی به من بیاحترامی کنه یا بخواد حرفی به من بزنه. هیچکس تا حالا نگفته که چادر چیه، همجنسگرائیت چیه ، یا بگه تو مسلمونی و همجنسگرا!!!
وقتی مادرم برای ازدواج به من اصرار کرد، بهش گفتم من هیچ کششی به جنس مخالف خودم ندارم. تعجب زده گفت یعنی چی!؟ خیلی راحت در حالی که داشتم میوه میخوردم گفتم من دخترا رو دوس دارم! کشش به همجنس خودم دارم، نمیتونم خودم رو کنار یه مرد تصور کنم مامان! با خونسردی گفت نیاز به مشاوره نداری؟ منم گفتم نه! این بیماری نیست. یه گرایش جنسیه! و بعد از یه سکوت سنگین اومدم تو اتاقم. باورم نمیشد که به این راحتی همه چی رو گفتم بهش! با اینکه هنوز هم گهگاهی اصرار به ازدواج ِ من داره.
بودن توی این جامعه سخته. وقتی دوست دختر اولم که واقعا عاشقش بودم مجبور شد به خاطر اصرار بیش از حد خانوادش ازدواج کنه ضربه بزرگی خوردم.
ازدواج کماله، عشق ورزیدنه، وفاداریه، صداقته… آیا اینها توی ازدواج همجنسگراها دیده نمیشه؟ مسائل زیاده، کو گوش شنوا…
دغدغههایم قد کشیدهاند،
سر گذاشتهاند به فلک،
مرزهای تنم را درمینوردند،
دور میکنندام…
دور و دیر…
حالا که قرار است دور باشم،
فرقی هم دارد مگر؟
چه مرز تن،
چه مرز شهر،
چه مرز جایی که روزی وطن
نام داشت…
نظرات
شما که یک قاری و حافظ قران هستید چطور به خود اجازه مدهید تا شیطان بر شما مسلط شده در حالی که این در قران کاملا مورد نفرت وخشم خداوند خواهد شد وعذاب سختی در اخرت برای این کار شما و مروجین ان در نظر گرفته شده.امیدوارم هرچه زودتر از خواب بیدار شده وتوبه کنید. والسلام. هر چه را از این کتاب بر تو وحى شده است تلاوت کن. و نماز بگزار، که نماز آدمى را از فحشا و منکر باز می دارد و ذکر خدا بزرگتر است و خدا به کارهایى که می کنید آگاه است. (۴۵)
(سوره مبارکه عنکبوت)
جمعه, ۲۷ام اردیبهشت, ۱۳۹۲