آیا انسان به مثابه انسان ضروری است؟ اساسا ما هیچ فاکت داده شدهای به عنوان انسان به مثابه انسان نداریم اگر انسان به مثابه شدن را با یک مفهوم استعلایی مانند تاریخ، جامعه و یا خدا پیوند نزنیم. چنین پیوندیست که به ما امکان میدهد انسان را داوری کنیم. اما آیا آن انسان، انسانی که در «آنجاست»، فارغ از این پیوند، حقیقتا یکسره غیرضرور است؟
خوب ضروری بودن از خواص شکل است نه ماده، و شکل استعلائی که آن انسان را ضروری میکند، جامعه است، و صد البته مراد من از جامعه نه توده انسانهایی است که داده شدهاند، بلکه کلیتی است که خود را میاندیشد و در این اندیشیدن به خود است که خود را ضروری میکند. از طرف دیگر انسان فارغ از جامعه، در بهترین حالت انتزاع محض است و در این بهترین حالت، از ضرورت واقعا موجود برخوردار نیست. اما در غیاب جامعه، انسان چه وضعی دارد؟ او عنصری اتفاقی است و هیچ ضرورتی ندارد. اگر اینگونه است، حذف او چه حکمی دارد، مانند کشتار جمعی، یا به بردگی گرفتن جمعی آنان؟ در غیاب جامعه، انسان به موجودی اتفاقی تنزل میکند، فاقد آنچیزی است که کرامت انسانی خوانده میشود، اما آیا میتوان حیات او را به دلخواه از او سلب کرد؟ جواب من منفی است با دلایل خود. اما این مقدمهای بود تا نکتهای را عرض کنم.
به نظرم آمد مدتهاست دیگر از نظر فرم چیزی تولید نکردیم و این یعنی که در دوره انحطاط هستیم. از آنجا که هر دوره تاریخی، فرمهای هنری مخصوص به خودش را تولید میکند، فعلا با فقدان فرم چه در نقاشی و چه سینما یا تاتر، در دوره بیتاریخی به سر میبریم. چیز عجیبی است. اگرچه حتی در دورههای نومیدانه و سخت تاریخی نیز میتوان حضور فرمهایی از هنر را مشاهده کرد -مانند هنر دادائیستی که بعد از جنگ اول پدید آمد و طغیانی بود بر ضد عقل و منطق و مدرنیته که وعده سعادت و آزادی انسان را میداد اما در مدت کوتاهی اروپا را به خاکستر نشاند- اما برهوت فرم در چندین دهه اخیر ایران چشمانداز تاریکی از بى تاریخى را جلوی ما تصویر میکند. از آنجا که بین فرم و محتوا، این فرم است که ضروریست، در نتیجه فقدان فرم، فقدان ضرورت است و فقدان ضرورت فقدان آزادی است زیرا تنها در ضرورت است که آزادی ممکن است. این همان چیزی است که بالا هم نوشتم که آدمی در ایران به شی غیرضرور تقلیل پیدا کرده و شی غیر ضرور تاریخ ندارد، جامعه ما اکنون فاقد تاریخ است و بیتاریخی مشخصه پوچگرایی است و پوچگرایی در فرم اصیلش فاقد فرم است، غیر ضرور است. مجموعه شواهد دیگری این گمان را در من تقویت کرده که انسان در ایران به موجودی اتفاقی، به یک موجود غیرضرور تبدیل شده است، انسانی که دقیقا به خاطر غیرضرور بودن از تمام آنچه منزلت، شرافت یا کرامت انسان خوانده میشود، عاری شده است.
انسان، ضرورت، آزادی
دوشنبه, ۲ام تیر, ۱۳۹۹
اضافه شده توسط گیلانی نویسنده مطلب:مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.