زمانی که دست راست و چپم رو شناختم، کسایی که اون تعریفا رو میکردن، هنوز دلخوش به خاطراتی بودن که با ذهن کودکانهام براشون ساخته بودم. در اون سالهای برزخگونِ بلوغ، جِنتِلمَن کوچولو ساکتتر شده بود.
هفده یا هیجده ساله بودم که رفتم پیشِ دکتر خانوادگیمون و خیلی مودب و محترمانه بهش گفتم: «آقای دکتر شبا وقتی خواب سکسی میبینم، توی خوابام فقط مردا هستن و هیچ زنی نیست!» دکتر هم در سکوت کامل و خیلی مودبانه برام قرص تِستِستُرُن نوشت؛ ولی باز هم خواب همجنسهام رو میدیدم، تنها اتفاقِ جدیدی که افتاد، این بود که «پیرهن زیرا و عرق گیرا» یِ بیشتری رو طناب مینداختم و جمع میکردم! روانِ دکتر جون که شاید فوت کرده باشه به شادی، نمیدونست خرمن بلوغم رو آتشزاتر کرده بود و در اون سالها منم مثه اون نمیدوسنتم دردی ندارم که دوای اون رو بشه روی کاغذِ نسخۀ دکترا نوشت. و من هنوز مودب بودم!
مودبِ داستانِ ما وقتی رفت سربازی، برای پاسداشتنِ این برچسب، شبایی که باید تو پادگان میموند و نگهبانی میداد، یا کتاب میخوند یا تظاهر به کتاب خوندن میکرد تا با نگهداشتنِ فاصلهای مودبانه، همخدمتیاش هم فکر نکنن خودش رو میگیره! آنقدر مودب و محترم بود که پاسبخشا نمیومدن برای تحویل گرفتنِ پستِ نگهبانی، بیدارش کنن یا موقعِ نگهبانی دادنش بِرَن سرکشی؛ میدونستن که خودش بیدار میشه و میره سرِ پستش.
یک سال و نیم بعد از تموم شدنِ خدمت سربازیِ من و یکی از اون پاسبخشا، برای اولین بار بهش گفتم که چقدر دوستش دارم و بعد از اولین خلوتی که دست داد، اولین جملهای که بهم گفت، این بود: «هومن اصلا فکر نمیکردم تو اینجوری باشی، آخه تو خیلی مودبی! و آنگاه من لال شدم!»
اواخرِ دهۀ هفتاد و اوایلِ دهۀ هشتادِ شمسی بود، من شاعری با بظاعتِ کمِ ادبی و غرق در نقاشیِ رنگ و روغن بودم و دنیایِ مجازی مثلِ فرشتهای در کنارم، کمکم میکرد که در دنیای واقعی، هنوز هم مردِ جوانی مودب و محترم، جلوه کنم!
یاهو مسنجر و اتاقهای گفتگویش بود و تک بیتهایی از غزلهای حافظ که اونجا مینوشتم، تا شاید کسی رو به دامِ دلم بندازم. البته که کسی در دامم نیفتاد و تنها تصویرها و خاطراتی باقی موند که میتونم به جرات بگم نود درصدشون فقط رنج و دردی مزمن و روانی به جا گذاشتن.
در اون سالها با آقایی چت میکردم که بعد از دیدنِ عکسامون، از هم خوشمون اومد، کمی که گپ و گفت کردیم، یهویی به من گفت: «ببین تو خیلی مودبی، من نمیتونم با تو کاری بکنم.» و صورتکِ خداحافظی رو ارسال کرده و نکرده، رفت که رفت!
نمیتونم بگم شاخ در آوردم، آخه قبلاً هم بهم گفته بودن خیلی مودبی و بهت نمیاد از این کارا بکنی! اما اعتراف میکنم دودی که از عضوِ شریفم بلند شد رو خوب حس کردم!
تصورش رو بکنین کسایی مثه خانواده و دیگرانی که می فهمن همجنسگرا هستی، شما رو به خاطر چیزی که هستین، بینزاکت و بیادب خطاب کنن (که البته مودبانهترین توهینیه که به زبان میارن) و کسایِ دیگهای که میخوای باهاشون بیادبی کنی، بهت بگن نه تو به دردِ این کارا نمیخوری، خیلی مودبی! قول میدم از همچین سرگیجهای احساس میکنی به مرضی مثه سلاطون دچارت کردن!
الان که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که اون عاشق شدنا و پیچ و خم خوردنایی که توی دالانای حس و هوس اتفاق افتاد و قربانی شدن و قربانی کردنهای فرهنگی در اون سرزمین، من رو با خودم و دیگران صادقتر کرده. مثه اُملتی که حسابی روی تابۀ داغ، از این رو به اون روشده، احساس میکنم به پختگی نزدیکتر شدم و دیگه نمیخوام بدونم مودبم یا نه، من فقط یه انسانِ همجنسگرام.
هومن خانی پور ـ ایران در جهان ـ www.irandarjahan.net
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
سلام هومن جان من یکی از هم کلاسی های قدیمیت هستم مدرسه عباس یوسفی واقعا ذوق زده شدم از اینکه بعد از این همه سال پیدات کردم لطفا بهم ایمیل بزن مرسی
چهارشنبه, ۲۲ام خرداد, ۱۳۹۲
nima_e230@yahoo.com منتظرم
یکشنبه, ۲۶ام خرداد, ۱۳۹۲
سلام احتمالا من با دوس پسر قدیمی تو دوست هستم ولی به خودش نگو دلم میخواد باهات حرف بزنم هرکاری میکنم نه فیس بوک داری نه هیچ اثری از خودت به جا گذاشتی ۰۹۳۶۴۶۸۷۷۶۸
یکشنبه, ۳۰ام تیر, ۱۳۹۲
درودبرشما.موضوع.همجنسگرایی.از.دو.دیگاه.قابل.بررسی.میباشد..یکی.دیدگاه.دینی.که.اگر.هرکسی.مسلمان.باشد.و.اعتقاد.به.نوشته.های.قران.داشته.باشد.با.چنین.انسانهایی.که.روبرو.میشود.بانگاه.تمسخر.ویاغضب…به.انها.نگاه.نمیکند.بلکه.اگرقران.راخوانده.باشد.دستکم.سکوت.میکند.زیرا.گفته.شده.هرکس.را.خداوند.در.شکم.مادر.سرنوشتش.را.رقم.میزند.و.خدا.به.هرچه.میکند.اگاه.است..مگرنه.اینکه.همه.چیزرا.خدا.با.اگاهی.تمام.خلق.کرده.پسایا.تابحال.انسان.کورمادرزاد.افریده.نشده؟.ان.انسان.اگر.افرینشش.بدست.خودش.بود.هرگز.کور.بدنیا….نمیامد.پس.افرینش.هر.چیزی.دراین.دنیا.بدست.خداونداست.وبشر.اجازه.ندارد.به.کارخداوند.ایرادبگیرد.و.ازلحاظ..علم.پزشکی.هم.بهتر.از.هر.کس.دیگر.این.موضوع.را.که.درسرتاسر.دنیا.وجوددارد.اگاه.است.و.این.موضوع.به.سیستم.هورمونی.ادمها.ارتباط.دارد.وحتما.خداوند.خودش.این.طورخواسته.است.انها.که.دین.دارند.میدانند.در.خلقت.خداوند.نباید.فضولی.کنند.مثل.ان.اخوندی.که.گفته.بود.این.نوع.انسانهارا.باید.به.دار.اویخت.؟.مثلا.بظاهر.کوره.سوادی.هم.دارد.و.خیلی.هم.معروف.است.؟.برای.این.ما.ایرانیها.جزو.ملتهای.جهان.سوم.عقب.مانده.هستیم..مانند.عراق.وعربستان.وافغانستان.و.پاکستان.ووووو
سه شنبه, ۱ام مرداد, ۱۳۹۲