یکی از وظایف استراتژیست ها در هر سازمان، شرکت، و کشور پاسخ به این پرسش است” چاره چیست؟” ، پیش نیاز این سئوال، ابتدا تبیین و تعیین حوزه ای است که برای آن پرسش انجام می شود.

کشور ما ایران با مشکلاتی مختلف و در حوزه های متفاوت روبروست که نیازمند تدوین استراتژی برای رفع معضل آنهاست، و تهیه استراتژی مستلزم، آمایش محدوده سرزمینی ایران، بمنظور شناخت منابع ، و امکانات موجود در کلیه زمینه ها می باشد. اگر بخواهیم فرآیند، تحول در کشورمان را بنویسیم، از شناسایی وضع موجود (آمایش سرزمین) ، تعیین چشم اندازی که می خواهیم به آن برسیم، بررسی رویکرد ها و مسیرهای مختلف دستیابی به چشم انداز، انتخاب مناسب ترین نقشه راه، و با لحاظ کردن، داده های سه ایستگاه ذکر شده ، زمانبندی، و تعیین اهداف برای نقاط زمانی در مسیر پیشبرد استراتژی است.

عارضه یابی فرهنگ حل مسئله نزد ایرانیان، عدم استفاده از منابع و سرمایه هایی است که در طول تاریخ در ایران ذخیره شده است، واکنش ما ایرانیان در برنامه ریزی آینده، حذف سرمایه های موجود است که برای دستیابی به آنها ملت ایران هزینه های کم یا زیادی پرداخته است.

مرور تاریخ گذشته ایران حاکی از تکرار مکرر ، از بین بردن سرمایه های ملی است. ایرانیان باید بپذیرند و ایمان بیاورند، که قهر و واکنش تقابلی، متعلق به کودکان است و انسان های بالغ بجای دو عکس العمل ابتدایی ، یاد بگیرند و به نسل های بعد از خود هم بیاموزند، رویکرد انسان بالغ و عاقل، به وقایع، حوادث، و پیش آمدها در زندگی فردی، خانوادگی، و جمعی بر مبنای فایده و زیان است، و پیش از اینکه خواننده این سطور نتیجه گیری ناقص کند، فایده و زیان فقط مادی نیست، بلکه شامل موارد معنوی هم می شود.

می گویند یکی از محسنات عمر دراز ، مشاهده وقایع مختلف، مغایر، و عجیب و غریب در زندگی است، شهروندان ایرانی که در زمان شاه در سنین جوانی بوده و تا کنون زنده اند، می توانند داستان های غیرقابل باوری را که در عمر خود دیده اند برای دیگران بازگو کنند، ما ایرانیان از قدیم ارتباط خوبی با مکتوب کردن وقایع، گفته ها، و آثار ادبی ، فلسفی ، و اجتماعی نداشته ایم، و از این منظر است که تاریخ ایران باستان از کتب یونانی یا رومی قابل دسترسی است.

ویژگی پایه ای در تغییر هر ملت و به تبع آن فراهم آوردن ساز و کار تحول در جامعه، پذیرش اصل ساده و جامع، این اعتقاد است که همه شهروندان ایران حقوقی مساوی با یکدیگر دارند، و تا فرد تابعیت ایرانی خود را دارا باشد، صاحب حقی مطابق کلیه شهروندان است، این حقوق مستقل از سن، جنسیت، قومیت، نژاد، رنگ، زبان، دین، و محل سکونت است، و در محدوده سرزمینی کشور ایران بصورت مشاع دارای یک واحد شهروندی مالکیت است، و با توجه مشاع بودن مشارکت ایرانیان در مالکیت ایران، محل خاصی تعلق به شخص خاصی ندارد، و هر شهروند در تمامی محدوده سرزمینی ایران شریک است.

از زمانی که در ایران قانون اساسی تهیه، تدوین، و تصویب شد، اصل مساوی بودن کلیه آحاد مردم ایران در برابر قانون در آن درج شده است. شاید گفته شود، برخی از افراد با سوء استفاده از ثروت، مال، مقام، و موقعیت برای خود حقوقی بالاتر از دیگران قائل شده اند. قطعا چنین اشخاصی عمل خلاف قانون مرتکب شده اند، و بایستی در دادگاه صالحه اتهامات آنها رسیدگی و حکم مقتضی صادر و اجرا شود.

اگر در زمان رسیدگی به اتهامات افراد خاطی ، این اشخاص فوت کرده باشند، دادگاه رسیدگی و حکم متناسب را صادر می کند، مجازاتی که برای شخص خلافکار تعیین شده در جامعه اعلام تا حیثیت متوفی براساس حکم دادگاه مورد سنجش مردم قرار گرفته، و در صورتیکه فرد فوت شده محکوم به رد مال به جامعه یا صاحبان حق شده باشد، اموال شخص به تناسب از وراث مسترد و به صاحبان آن واگذار می شود.

اگر بنیانگذاری ایران مدرن را از انقلاب مشروطه در نظر بگیریم، در مدت بیش از یکصد سال گذشته تحصیلکردگان دانشگاهی و سنتی ما بجای پیگیری برنامه بر مبنای واقعیت های موجود کشور و جهان، بدنبال پیاده کردن آرزوهای خود بوده اند، این بخش از جمعیت که می تواند موتور محرک تغییر در مسیر ارتقاء موقعیت کشور در جهان و بهبود زندگی مردم شود، به دلیل انتخاب نادرست نقشه راه، و بجای پذیرش نقطه نظرات اصلاحی دلسوزان ، اقدام به حذف منتقدین از قدرت، و حتی زندان و اعدام آنها کرده و صدمه دو سویه ای به خود و کشور زده اند، و با خارج کردن نخبگان از چرخه قدرت و ممانعت از اعلام نظر، ضمن هدر دادن بخشی از سرمایه انسانی آگاه، خود را از خدمات مشفقانه آنها محروم کردند.

ماندلا، رهبر سابق آفریقای جنوبی، جمله ای از خود بجا گذاشت، که ضمن نشان دادن اعتقاد ژرف این مرد به کاربرد عقل در مناسبات انسانی، فرهنگ نوینی را در یک جمله کوتاه گنجاند، و مردم جهان را به راه جدیدی رهنمون شد. و گزاره ماندلا این بود ” می بخشم، و فراموش نمی کنم” ، ایرانیان با بازگشت به گذشته و از عهد باستان، در پی اقوامی هستند، که به مردم و سرزمین ایران صدمه زده اند، یونانی ها، رومی ها، اعراب، مغول ها، تیموریان، انگلیسی ها، روس ها، آمریکایی ها و غیره، رویکرد بخش ناسیونالیست های افراطی با اقوام مهاجم، چنان است که گویی دیروز به ایران حمله کرده اند، و کوشش می کنند با تکرار یک طرفه صدمات، آتش نفرت از اقوام مهاجم را در دل ایرانیان زنده نگهدارند، و بهیچ وجه، حاضر نیستند، که در کنار آسیب های وارده به ایران، احتمالا به تاثیر مثبت مهاجمان در موارد خاصی اذعان کنند.

انسان با استفاده از مغز بزرگ و تحلیلگر خود ، دو ویژگی پیدا کرده که در میان حیوانات با این عمق و گستردگی دیده نمی شود، اول کشف پدیده یا منابعی که در معرض مشاهده انسان نیست، و لی بعضی از شواهد می تواند انسان را از طریق تحلیل ذهنی به یافتن آن رهنمود نماید، و دوم، ساخت وسایلی است که در طبیعت موجود نیست، ولی انسان می تواند با اخذ اطلاعات و با تحلیل در مغز خود، آنها را ابداع کند. علیرغم منافع بسیاری که ویژگی های مذکور به انسان اعطا کرده، توانسته خصایصی در انسان طاهر کند که در هیچ حیوان دیگری نمی توان دید.

حیوانات در طول زندگی بدنبال رفع حوائج و نیازهای غریزی خود هستند، لذا فاقد درک مفاهیم انتزاعی از قبیل عشق ، کینه ، نفرت، و دشمنی هستند، لذا اگر با جنس مخالف خود آمیزش می کنند، بمنظور برآوردن نیاز غریزی است، اگر حیوان دیگری را می کشند، برای سد جوع از جسم آن است، و حتی اگر مادر از فرزند نگهداری و حفاظت می کند، حاصل کشش غریزی در وجود او هست. در حالیکه انسان توانسته از مفاهیم انضمامی، مقوله های انتزاعی ابداع کند. آنچه که در این میان توانسته زندگی بشر را تحت تاثیر منفی بگیرد، قدرت بی همتای “کینه” و “نفرت” نسبت به “عشق” است.

حکومت ها در طول تاریخ کوشش کرده اند که “کینه” و “نفرت” در آدمیان را از سطح فردی به عرصه اجتماعی کشانده، و از قدرت نابود گر آن برای پیشبرد منویات خود بهره ببرند. وجود صفت های “کینه” و “نفرت” در آدمیان و فلسفه بیناری ارسطو ، تبدیل به دو تیغه قیچی شدند، یک تیغه وجود خصیصه های “کینه” و “نفرت” در آدمیان، و تیغه دوم، فلسفه بیناری ارسطو ست، که گزینه های انتخابی بشر را به دو عنصر دوست و دشمن (خیر و شر) محدود می کند، و لذا آنکه دوست نیست، بنا چار دشمن ، و شایسته “کینه” و “نفرت” ورزیدن است.

انسان موجودی است که در جمع به دنیا می آید، در جامعه زندگی می کند، و در میان وا بستگان خود می میرد، همین خصلت اجتماعی است که آدمیان را نسبت به نحوه اداره خانواده، کشور، و جهان بعلت تاثیر بر زندگی خودش حساس می کند، و این ویژگی سیاسی بودن کلیه انسان هاست، ممکن است نمود بیرونی و عملکرد در انسان ها و جوامع مختلف متفاوت باشد، لیکن، نمی تواند اصالت سیاسی بودن ابناء بشر را از بین ببرد.

حاکمان یک کشور می توانند به شهروندان خود بگویند “آسوده بخوابید که ما بیداریم” و در صحنه علنی جامعه بنظر برسد همه در خواب هستند، اما سیاستمداران باید بدانند، مردم به خواب غفلت نرفته اند، و در خواب خرگوشی با چشمان باز هستند، و کلیه حرکات و سکنات مدیران را تحت پایش دائمی دارند، و بقول حمید مصدق “تو مپندار که خاموشی من، هست برهان فراموشی من”.

یکی از تباه کننده های عمده منابع، استعدادها، و سازندگی در جامعه، فساد مالی است. عده ای تصور می کنند فساد مالی، تنها انتقال بخشی از ثروت جامعه به افرادی است که فاقد شایستگی آن بوده و از روش های نقض ، دور زدن، و تخلف از قانون  به آن رسیده اند. در حالیکه این جزء کوچک صدمه فساد به جامعه است. مفسدان برای نیل به اهداف خود باید افراد شایسته و کاردان در سیستم را با عناوین مختلف از صحنه بیرون کنند، که این خود ضمن محروم کردن کشور در استفاده از توانایی و قابلیت های افراد، حاوی پیامی برای دیگران است که اگر وارد بازی فساد نشوند، به سرنوشت حذف شدگان دچار خواهند شد. از طرف دیگر دارندگان ثروت های بناحق از افشاء شدن فساد خود نگران هستند و لذا مبالغ و منافع بدست آورده را از کشور خارج و به محل مطمئنی منتقل می کنند که حاصل آن، عدم استفاده از سرمایه های مذکور در توسعه کشور است.

از بودا نقل شده که آدمیان ، عیوب دیگران را در سبدی گذاشته و در جلوی خود آویزان، و اشکالات خود را در سبدی در پشت می بندند. گفته بودا مشابه مثل فارسی است ” موی بشکافی به عیب دیگران/ ور بپرسم عیب تو کوری در آن” ، رسیدن به قضاوت جامع و مانع در هر موضوعی، وابسته به دانستن اطلاعات کامل از پدیده است. شخص می تواند با داده های ناقص به ارزیابی بپردازد، اما نتایج حاصله نمی تواند همه حالات ممکن را بیان کند. و بالطبع هر تصمیم و عملی که براساس آن گرفته یا اجرا شود با تبعات ناخواسته ای روبرو خواهد شد.

در زمان رد شدن از خیابان می توانیم چشم های خود را ببندیم تا خودرو های در حال تردد را  نبینیم، اما این حرکت نمی تواند خودروها را ناپدید کند. و بایستی منتظر پیامدهای عبور و مرور بدون ملاحظه از خیابان بود. عدم ارزیابی دقیق و همه جانبه، حکم گذشتن از خیابان با چشم بسته است. قطعا بعضی از واقعیت ها برای ما خوشایند و دلپذیر نیست، اما باید بدانیم دنیا تلفیقی از خوب ها و بدها ست، و هر آنچه که بنام خالص ۱۰۰% پنداشته می شود، در واقعیت قابل مشاهده نیست و تنها در ذهن و عالم مجاز تصور پذیر است.

در سخنان برخی شنیده می شود، پیشرفت های انجام شده در کشورهای جهان سوم جبر زمانه است، این دوستان باید بدانند هیچ کار، محصول، و ساخت تا انسان برای آن فکر، زحمت، و هزینه صرف نکند، خودبخود بو جود نمی آید، و کلیه مصنوعات با اراده و عزم انسان ها تولید یا ساخته شده است. و مسئولیت ساخت و ساز، تکلیف جمعی بر دوش تک تک مردم کشور است.

پایان بخش اول

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)