خشونت خانگی یکی از شایع‌ترین‌ انواع‌ خشونت‌ است که به لحاظ آماری نرخ بالایی را در بسیاری از کشورها به خود اختصاص داده‌ است. (یو ان او دی سی ۲۰۱۸) خشونت خانگی، دربرگیرنده‌ی طیفی از آزارهای فیزیکی، کلامی، روحی، روانی، جنسی و اقتصادی است که‌ در محیط بسته ی خانه در بین اعضای خانواده اتفاق افتاده‌ و زنان از قربانیان عمده‌ ی این نوع خشونت هستند. این گونه‌ از خشونت تأثیرات منفی جدی بر سلامت جسم و روان افراد آسیب دیده باقی می گذارد به شکلی که قربانیان ممکن است تا سالیان سال از تجربه خشونت وعواقب آن رنج ببرند. (دوریس۲۰۱۱, ۷۹-۸۶)

در جهان امروز علی رغم پیشرفت علم، توسعەی تکنولوژی، دسترسی نسبتا آسان به‌ اینترنت و به‌ تبع آن افزایش آگاهی از قوانین حقوق بشری و تلاش های برابری خواهانه جنسیتی هنوز خشونت خانگی در بسیاری از خانواده ها، حتی خانواده‌ های ساکن کشورهای مدرن و توسعه یافته، رواج دارد. با وجود تفاوت های آماری در میزان شیوع خشونت خانگی در مناطق مختلف، دکتر شهلا اعزازی در تحقیق خود نشان می دهد که‌ افزایش میزان سواد و رفاه مادی لزومن در توقف این گونه‌ خشونت مؤثر نیست. نه‌ تنها زنان متعلق به‌ خانواده‌ های کم سواد و تهیدست بلکه‌ زنان خانواده‌ های مرفه‌ و دارای همسران با سواد و حتی به‌ ظاهر روشنفکر از خشونت خانگی رنج می برند. (اعزازی۱۳۸۰, ۱۰۹-۱۱۰)

قربانیان خشونت خانگی به دلایل متعددی همچون ترس از آبرو، قبح اجتماعی طلاق، حمایت از فرزندان، عدم استقلال مالی، کمبود یا فقدان حمایت های دولتی و خانوادگی، قوانین ناعادلانه و جنسیت زده، ترس از تنهایی، تهدید، عشق و علاقه، عدم اعتماد به‌ نفس و حتی از دست دادن تعادل روحی و روانی به ماندگاری در رابطه خشونت بار ادامه می دهند. شرم، جدی نگرفتن و باور نکردن فرد آسیب دیده نیز از جمله‌ عواملی هستند که‌ موجب پنهان کردن خشونت از سوی قربانیان و سکوت و انزوای آنان می شود. گاهن فرد آسیب دیده آگاهانه و با توجه به اولویت هایی که در آن رابطه دارد تصمیم به ماندگاری در رابطه خشونت آمیز می گیرد.

به شکل کلی خشونت خانگی ناقض بیانیه‌ حقوق بشر است. مادهٔ پنجم اعلامیه جهانی حقوق بشر عنوان می کند که «هیچ‌کس نمی‌بایست مورد شکنجه، بی‌رحمی، آزار، و یا تحت مجازات های غیرانسانی یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.» (اعلامیه جهانی حقوق بشر، ۱۹۴۸)

  اسناد مهم حقوق بشری از جمله قطعنامه ها، بیانامه ها و علامیه های متعددی از طرف کارگزاران متخصص ملل متحد برای  پیشرفت برابری جنسیتی و تساوی حقوق زن و مرد انتشار یافته اما همچنان جهان شاهد تبعیض گسترده ای علیه زنان بود به همین دلیل در سال ۱۹۷۹ کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شد.» (کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان ,۱۹۷۹) 

این یک تحقیق گذشته‌ نگر است که‌ به‌ دلایل ماندگاری زنان در یک رابطه‌ خشونت بار می پردازد. منابع این تحقیق کتب چاپ شده‌ و پایان نامه‌ های تحقیقی کسانی است که‌ از زوایای مختلف به‌ این موضوع پرداخته‌ اند.

 

واژه گان کلیدی

خشونت خانگی، چرخەی خشونت خانگی، جنسیت و نابرابری جنسیتی، حریم خصوصی و محرمانه بودن اطلاعات شخصی افراد، سندروم استکهلم.

مقدمه

خشونت علیه زنان و نیز خشونت خانگی تقریبن در همه جای دنیا وجود داشته‌ و دارد، اما کیفیت و کمیت آن در هر منطقه ای بستگی به فرهنگ مرسوم، آیین و قوانین نوشته و نانوشته ی آن جامعه دارد. سخت گیری های جنسیتی در مورد زنان می تواند از جایی به جای دیگر متفاوت باشد. به عنوان مثال در حالیکه دختران در برخی کشورهای آفریقایی نه تنها ختنه می شوند بلکه دستگاه تناسلیشان هم دوخته می شود، در جاهای دیگر ختنه ملایمتری انجام شده یا نمی شود؛ یا مثلن سختگیری بر زنان در جاهای مختلف می تواند طیفی از خشونت ها را از محدودیت های ارتباطی گرفته تا قتل های ناموسی در بر بگیرد.

در کشورهای توسعه نیافته یا نیمه توسعه یافته به دلیل قوانین رسمی و یا شرعی جنسیت زده، فرهنگ سنتی مرد/ پدر سالاری و کمبود حمایتهای خانوادگی و دولتی از لحاظ اقتصادی، امنیتی و حقوقی، عده ای از زنان ناخواسته مجبور به ادامه ی زندگی توام با خشونت می شوند، زیراکه راههای برون رفت از آن زندگی برای زنان بسیار محدود و پر هزینه است و گاهی چاره ای جز تحمل و سازش ندارند.(اعزازی۱۳۸۰, ۱۹۹)

در کشورهای توسعه یافته نیز گاهی مشاهده می شود که علی رغم امکانات متعدد امنیتی، قوانین برابر جنسیتی و ضد خشونت علیه زنان، وجود سازمانهای حمایتی متفاوت و خانه های امن، ارائه ی بسیاری از خدمات حقوقی، مالی و درمانی رایگان برای قربانیان خشونت خانگی، همچنان عده ای از خشونت دیده ها تمایل چندانی به جدایی و رهایی از یک رابطه خشونت آمیز ندارند و همچنان به زندگی همراه با خشونت، تن می دهند.

در ارتباط با خشونت خانگی و مسئله‌ ی سکوت و ماندگاری فرد خشونت دیده در یک رابطه خشونت آمیز مفاهیمی چون حریم خصوصی، آبروی طرفین، محرمانه بودن اطلاعات شخصی افراد و مشکلات ناشی از افشاگری نقش بسزایی را در گفتمان مبارزه با خشونت علیه زنان ایفاء می کند. باورها و تعاریف ناقص و گوناگون از این مفاهیم تبدیل به مساله ای چالش برانگیز بین فعالان حقوق زنان شده است. شاید ارائه ی یک تعریف جامع و توافق بر حد و مرزهای مفاهیم ذکر شده ی فوق از جمله ضرورت و محدوده ی حفظ حریم خصوصی افراد بتواند در حل این مساله جنجال برانگیز مؤثر واقع شود.

پرسشهای مطرح در این باره عبارتند از:

آیا ترس از آبرو و طلاق بر سر قربانیان خشونت همچنان سایه افکنده است؟

آیا خشونت دیدگان از تهدیدهای خشونت گران می ترسند؟

آیا عشق خشونت دیدگان را پایبند می کند؟

آیا افراد تحت خشونت دچار سندروم استکهلم شده اند؟

آیا از تنهایی واهمه دارند؟

آیا به خشونت عادت کرده اند و آنرا امری طبیعی می پندارند یا تسلیم سرنوشت شده اند؟

آیا دچار عارضه خود کم بینی و ناتوانی هستند یا عزت نفس خود را از دست داده اند؟

آیا قدرت و توان ساختن زندگی جدیدی را در خود نمی بینند؟

آیا از لحاظ روحی و روانی دچار آسیب شده و قدرت انتخاب درست را ندارند؟

آیا از وابستگی و عدم استقلال مالی و یا معنوی رنج میبرند؟

آیا دچار افسردگی و نا امیدی شده اند؟

آیا نابرابری جنسیتی را پذیرفته و به جنس دوم بودن زن باور و عادت کرده اند؟

 

روش و هدف تحقیق

 روش این تحقیق بر اساس  بررسی کتابخانه ای است که مروری سنجشگرانه بر تحقیقات دانشگاهی در مورد خشونت علیه زنان دارد. هدف از تحقیق، بررسی دلایل ماندگاری زنان در یک رابطه خشونت آمیز است. دلایل، ریشه ها و ابعاد این انتخاب خواسته و یا ناخواسته که قطعن می تواند برای فرد، خانواده و جامعه زیان بار باشد، مورد بررسی قرار می گیرد.

در این پژوهش، منظور از خشونت خانگی تأکید بر یک نوع خاص آن یعنی رفتار خشونت آمیز مرد علیه زن در محدوده خانواده می باشد.

این تحقیق با این آگاهی صورت می گیرد که شناسایی عوامل تاثیر گذار بر تصمیم ماندگاری زنان در یک رابطه خشونت آمیز، می تواند نقش مؤثری را در متوقف کردن چرخه خشونت خانگی، پایان دادن به یک رابطه خشونت بار و تاثیرات منفی آن بر افراد، خانواده و جامعه ایفا کند. با امید به اینکه تحقیقات بیشتر در این زمینه، موجب ایجاد تغییرات مثبت در سطح جامعه شود.

 

تاریخچه‌ ی خشونت

با توجه‌ به‌ سیر تاریخی تکامل بشر و تکاپوی انسان برای بقا در عین تعامل با طبیعت خشن، میتوان گفت خشونت به‌ نحوی با زندگی انسان همراه و عجین بوده‌ است؛ از خشونت برای شکار و تأمین خوراک گرفته‌ تا خشونت برای تصاحب خاک و جفت، و نیز خشونت برای زیاده‌ خواهی و قدرت بیشتر. بدون شک خشونت جنسیتی نیز از همان ابتدا در سیر زندگی بشر دخیل بوده‌ است. از آنجایی که ریشه ی خشونت در عدم توازن قدرت است، آغاز خشونت خانگی می تواند همزمان با نابرابری قدرت و آغاز تسلط یک جنس بر دیگری بوده باشد.

محمد سلیمانی در کتاب سیر تاریخی خشونت علیه زنان بیان می کند که خشونت علیه زنان و نقض حقوق آنان از ابتدای خلقت انسانها به وجود آمده و همیشه در طول تاریخ با نوسانات خاصی از حوزه‌ی خصوصی ـ عمومی ادامه داشته است. او بر این باور است که از ابتدای شکل گیری قبایل و جوامع اولیه تا به امروز در همه نقاط جهان زنان همواره زیر فشار آزار و خشونت مردان بوده اند و این ناهنجاری با پیشرفت های علمی هم ارتباطی نداشته است. سلیمانی آزار و اذیت زنان را تنها ناهنجاری مرد میداند که از ابتدای خلقت آغاز کرده و هنوز هم از آن امتناع نورزیده است. (سلیمانی، ۱۳۸۵)

نگاهی به دیدگاههای برخی از فلاسفه در گذشته نشان میدهد که مرد، همواره موجود برتری نسبت بر زن بوده است و از نظر آنان زن نه تنها نقش مثبتی در دنیا نداشته بلکه موجب آزار و بلا نیز بوده است.

فیثاغورث میگوید « یک اصل خوب وجود دارد که نظم و روشنایی و مرد را آفریده است و یک اصل بد که زن را آفریده است.» (دوبووار۱۳۷۹، ۱۳۶)  

ماندر مینویسد « در روی زمین و دریا بسیاری غولان وجود دارد، ولی بزرگترین آنها باز هم زن است. زن، رنجی است که انسان را رها نمیکند.» (دوبووار۱۳۷۹، ۱۵۰)

سیمون دوبووار در کتاب جنس دوم ادامه میدهد « ارسطو، زمانی که اعلام می دارد که زن به سبب نارسایی خود زن است و باید به صورت مقید در کانون خانواده زندگی کند و تابع مرد باشد، عقیده عمومی را ابراز می دارد.» (دوبووار۱۳۷۹، ۱۴۹) 

 

خشونت خانگی

خشونت خانگی به رفتار سلطه گرانەی صاحب قدرت در خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده اطلاق می شود که معمولن آسیب جسمی، روحی و روانی در بر دارد. خشونت خانگی غالبن علیه کسانی که آسیب پذیرترند صورت گرفته و معمولن زنان و کودکان در صد بیشتری از قربانیان را تشکیل می دهند. (اعزازی۱۳۸۰, ۲۳)

در این پژوهش، تأکید بر یک نوع خاص از انواع خشونت خانگی یعنی رفتار خشونت آمیز مرد علیه زن در محدوده خانواده می باشد.

انواع خشونتهای شناسایی شده در خانواده عبارتند از خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، خشونت روانی، خشونت اقتصادی و خشونت اجتماعی.

خشونت جسمی به اعمالی اطلاق می شود که موجب آسیب و صدمه به بدن فرد گردد. خشونت جنسی شامل بکارگیری زبان و رفتار مزاحمت آمیز و دارای ماهیت جنسی است که خواستار التفات جنسی بدون رضایت طرف مقابل بوده و موجب عذاب و آسیب روحی و جسمی فرد می شود. خشونت اقتصادی به معنای ممانعت، کنترل و محدود کردن فرد از دستیابی، استفاده و حفظ منابع اقتصادی خود می باشد. خشونت اجتماعی به محدودیت یا ممنوعیت روابط اجتماعی فرد با فامیل و دوستان اطلاق می شود. (اعزازی۱۳۸۰, ۱۴۸)

خشونت اقتصادی از جمله روش هایی است که فرد خشونت گر برای نگه‌داشتن قربانی در روابط خشونت‌آمیز به کار می‌گیرد. نداشتن استقلال مالی و وابستگی اقتصادی قربانی به فرد خشونت گر موجب ترس، تردید و تزلزل در تصمیم گیری جدی برای جدایی و ترک رابطه می شود. در واقع بسیاری از قربانیان به دلیل نگرانی از عدم تأمین مالی خود و فرزندانشان در یک رابطه خشونت بار باقی می مانند.

مریم شامحمدی در رابطه با تاثیر درآمد کم یا عدم اشتغال زنان بر ماندگاری زنان در رابطه های خشونت آمیز عنوان می کند: «با توجه به درآمدهای ناچیزی که آنان ( زنان ) را وابسته به درآمدهای مردان می سازد، زنان را به ازدواج و وابستگی به یک مرد سوق میدهد. حتی زنان شاغل نیز امکان زندگی جدا از مردان را با درآمدهای خود ندارند؛ به خصوص اگر بر داشتن و سرپرستی فرزندان تأکید داشته باشند، امکان ارائه زندگی در سطح زندگی خانوادگی را نخواهند داشت.» (شامحمدی ۱۳۹۶، ۸۰) 

 

چرخەی خشونت خانگی

تئوری چرخه ی خشونت توسط دکتر لنور واکر در سال ۱۹۷۹ بسط یافت. این چرخه مراحل خشونت را از آغاز یک رفتار خشونت آمیز به طرف وقوع یک رویداد خشونت بار و ادامه آن با توجیه و عذرخواهی توضیح می دهد. چرخه خشونت به ماهیت تکرار کننده گی عملکردهای فرد آزار دهنده می پردازد که مانع توانایی قربانی برای خارج شدن از رابطه ای می شود که در آن مورد سوء استفاده قرار می گیرد. چرخه تئوری خشونت نشان می دهد که چگونه رفتار فرد آزاردهنده ممکن است به شکل قابل توجهی تغییر کند و ترک کردن آن رابطه را برای زن مشکل سازد.

چرخەی خشونت خانگی معمولا چهار مرحله دارد که به شکل دوره ای تکرار می شود:

مرحله اول: خشونت گر بهانه گیری می کند، عصبانی می‌شود، بر سر قربانی فریاد می کشد و شروع به تهدید می‌کند.

مرحله دوم: خشونت گر خشونت را به شکل و یا اشکال متفاوت جسمی، جنسی، روانی، اقتصادی و کلامی اعمال می‌کند. قربانی احساس حقارت می‌کند و خود را در وضعیتی غیر عادلانه گرفتار می‌بیند.

مرحله سوم: خشونت گر تلاش می‌کند رفتار خشن خود را توجیه کند و متقابلن قربانی تلاش می‌کند تا این توضیحات را درک کند. لذا قربانی در مورد رفتار و گفتار خود دچار شک و تردید می‌شود و گاهی خود را مسئول وضع پیش آمده احساس می‌کند.

مرحله چهارم : خشونت گر پوزش می‌خواهد و مشکل ظاهرن به پایان می رسد. این چرخه به صورت مداوم تکرار می شود.( واکر، ۱۹۷۹)

 

طبق جدیدترین پژوهشی که دفتر مبارزه با مواد مخدر و جرایم سازمان ملل متحد در سالروز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، ۲۵ نوامبر ۲۰۱۸، تحت عنوان «خانه، خطرناک ترین مکان برای زنان، با بیشترین آمار قربانیان زن که در سراسر جهان توسط شریک زندگی یا خانواده کشته شده اند» منتشر کرده است حدود ۸۷ هزار زن سال گذشته در سراسر جهان کشته شده اند که حدود ۵۰ هزار نفر – یا ۵۸ درصد زنان کشته شده – به دست شریک زندگی و یا اعضای خانواده به قتل رسیده اند. یعنی در هر یک ساعت، شش زن توسط افراد آشنا و نزدیکان خود کشته شده اند. این مطالعه نشان می دهد که نرخ جهانی قتل زنان بطور متوسط ۳/۱ نفر به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر از جمعیت زنان است. در این گزارش عنوان شده است که تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده از این پژوهش به منظور بررسی قتل های جنسیتی زنان و دختران صورت گرفته است و تمرکز ویژه ای بر شریک زندگی و قتل های خانوادگی و نحوه ی ارتباط آن با وضعیت و نقش زنان در جامعه و حوزه ی خانوادگی دارد. براساس این مطالعه، در سالهای اخیر علیرغم قوانین و برنامه هایی که برای خاتمه دادن به خشونت علیه زنان اجرا شده است، پیشرفت ملموسی در حفاظت و نجات جان زنان قربانی خشونت توسط همسر و خانواده صورت نگرفته است.

یوری فدوتوف مدیر اجرایی سازمان ملل متحد عنوان می کند: «درحالیکه اکثریت قریب به اتفاق قربانیان قتل ها مردان هستند، اما زنان همچنان به دلیل نابرابری جنسیتی، تبعیض و کلیشه های منفی، بالاترین هزینه را پرداخت می کنند. هنوز احتمال می رود که توسط همسران و یا اعضای خانواده شان کشته شوند.» (یو ان او دی سی ۲۰۱۸)

نظریه دیگری در مورد بالا رفتن آمار خشونت خانگی وجود دارد. بعضی از کارشناسان  بر این باور هستند که آمار گزارش خشونت خانگی  نسبت به گذشته بالا رفته است  نه آمار خشونت خانگی،  زیراکه  زنان بیشتری آگاهی نسبت به حقوق خود  کسب کرده  و شجاعت گزارش کردن خشونت خانگی را یافته اند. 

 

جنسیت، نابرابری جنسیتی و دیدگاه فمینیستی

جنسیت به صفات و ویژگیهای اجتماعی غیر بیولوژیک و فیزیولوژیک انسان اطلاق می شود که با آنها به دنیا نیامده است بلکه فرهنگ جامعه به او تحمیل کرده است. فرد ناچارن با ویژگی های خاصی تربیت شده که زنانگی و مردانگی را برایش مشخص و تعریف می کند. به این ترتیب جامعه از هر جنس انتظار رفتار و کردار مختص به همان جنس را دارد. ( توحیدی، ۲۰۱۸)

نابرابری جنسیتی از نظر جامعه شناسی به معنای توزیع نابرابر امکانات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی در بین زنان و مردان بر مبنای جنسیت است که موجب تفاوت توزیع قدرت و ثروت بر اساس جنسیت در خانواده و جامعه می شود. نابرابری جنسیتی وضعیتی است که در آن مردان از جایگاه و قدرت بیشتری نسبت به زنان در سطح خانواده و جامعه برخوردار هستند به گونه ای که زنان تحت سلطه ی مردان قرار می گیرند.

بررسی و مشاهدەی دقیق دلایل خشونت خانگی بیانگر این واقعیت است که بسیاری از موارد خشونت خانگی ریشه در تبعیض جنسیتی دارد. پذیرفته شدن و عادی شدن تبعیض جنسیتی در خانواده موجب سکوت و انزوا یا ماندگاری فرد خشونت دیده در یک رابطه ی خشونت آمیز می شود.

فمینیستها بر این باورند که با تغییر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی باید به تبعیض علیه زنان خاتمه داد. همه ی نحله های متفاوت فمینیسم در رابطه با تبعیض جنسیتی اجماع نظر دارند و معتقدند که زنان در طول تاریخ به دلیل جنسیتشان مورد تبعیض واقع شده اند به طوری که مناسبات قدرت در خانواده و جامعه جایگاه پایین تری را برای زنان تعیین کرده است. این موقعیت فرو دستی در خانواده موجب آسیب پذیری زنان شده است. (دوبوار، ۱۹۴۹)

 

حریم خصوصی

اصطلاح حریم خصوصی غالبن در محاوره و همچنین در بحثهای فلسفی، سیاسی و حقوقی مورد استفاده قرار می گیرد. تا کنون تعریف و یا تحلیل جامعی از مفهوم حریم خصوصی ارائه نشده است. مفهوم حریم خصوصی یک مفهوم نسبی است که ریشه ی تاریخی گسترده ای در بحث های معروف جامعه شناختی و انسان شناسی دارد. چگونگی ارزش گذاری، حفظ و حد و مرز آن بستگی به فرهنگ های مختلف دارد. استفادەی تاریخی از این اصطلاح یکسان نبوده و همواره در مورد معنی، ارزش و دامنه ی حریم خصوصی سردرگمی وجود داشته‌ است.

ارسطو، فیلسوف تاثیر گذار یونان باستان در بحثهای خود بین حوزه ی عمومی و حوزه خصوصی تفاوت قائل بود؛ بدین معنی که‌ فعالیت های سیاسی را از خانواده‌ و زندگی خانوادگی متمایز می دانست. اکثر نظریه پردازان معتقدند که حریم خصوصی، یک مفهوم معنی دار و ارزشمند است. رساله های اولیه در پاسداری از حریم خصوصی با قانون توسعه ی امنیت حریم خصوصی در آمریکا از سال ۱۸۹۰ به بعد مطرح شد و حفاظت از حریم شخصی عمدتن به دلایل اخلاقی توجیه شد. (دانشنامه فلسفه استنفورد ۲۰۱۸)

عده ای حریم خصوصی را صرفن به عنوان یک ارزش اخلاقی می نگرند، اما عده ای دیگر آن را به عنوان یک حق اخلاقی و حقوقی می دانند که باید توسط جامعه و قانون حفاظت شود. مفهوم حریم خصوصی می تواند دارای جنبه های مثبت و منفی باشد. فمینیست ها نگران جنبه ی منفی استفاده از اصطلاح حریم خصوصی در جامعه و قانون هستند. به این معنا که می توان از حریم خصوصی به عنوان یک سپر برای پوشاندن سلطه، تجاوز و خشونت علیه زنان در خانواده سوء استفاده کرد. آنها بر این باورند که اگر امنیت حریم خصوصی از لحاظ قانونی و اجتماعی تامین نشود، می تواند برای زنان خطرناک باشد، زیرا که سلطه گر میتواند تحت عنوان حریم خصوصی به سرکوب و آسیب فیزیکی و روانی زنان بدون دخالت پلیس، قانون و مردم ادامه دهد. فمینیسم بر این باور است که خشونت خانگی نمی تواند امری خصوصی قلمداد شود و ممانعت از خشونت خانگی نیز نمی تواند به عنوان دخالت در حریم خصوصی افراد به شمار آید. آنان استدلال می کنند که خشونت خانگی معمولن در حریم خانواده که محیطی خصوصی است، صورت می پذیرد و امنیت افراد در آن محیط در معرض خطر قرار می گیرد، بنابراین دخالت پلیس و شاهدان خشونت برای نجات خشونت دیده گان لازم و ضروری می باشد. فمینیست ها مفهوم حریم خصوصی را در مقابله با خشونت خانگی به چالش می کشند و خشونت خانگی را امری خصوصی تلقی نمی کنند.

در بسیاری از جوامع غیر توسعه یافته شاهدان خشونت خانگی خود را موظف به دخالت نپنداشته و آن را امری خانوادگی می دانند که در آن دخالت جایز نیست. اما فمینیست ها درست بر خلاف این رویه معتقدند که شاهدان از نظر انسانی و اخلاقی موظف به دخالت و تلاش برای توقف خشونت هستند، زیرا که با استناد بر شواهد و اتفاقات رخ داده، خشونت خانگی می تواند خطر جانی در بر داشته و به مرگ خشونت دیده گان منجر شود. بنابر این برای جلوگیری از اتفاقات مرگبار پیشنهاد میکنند که در صورت آگاهی بر یک خشونت لازم و ضروری است که یا شخصن دخالت کرده و یا به شکل ناشناس به پلیس و یا سازمانهای مربوطه اطلاع رسانی کنند و برای نجات فرد خشونت دیده کمک طلب کنند.

از طرف دیگر در اعلامیه جهانی حقوق بشر مادهٔ ۱۲ عنوان شده است:

«هیچ احدی نمی‌بایست در قلمرو خصوصی، خانواده، محل زندگی یا مکاتبات شخصی، تحت مداخله و [مزاحمت] خودسرانه قرار گیرد. به همین سیاق شرافت و آبروی هیچ‌ کس نباید مورد تعرض قرار گیرد. هر کسی سزاوار و محق به حفاظت قضایی و قانونی در برابر چنین مداخلات و تهاجماتی است.» (اعلامیه جهانی حقوق بشر، ۱۹۴۸)

در اینجا تناقضی میان ماده ی ۱۲ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و نظریه ی فمینیستی لزوم مداخله برای توقف خشونت مشاهده می شود. بر مبنای نظریه ی «خشونت خانگی امری خصوصی نیست» اشخاص ثالث اعم از شاهدان، ناظران، کمک کننده گان، دوستان و آشنایان بدون رضایت خشونت دیده می توانند خود را موظف بدانند که تحت عنوان مبارزه با خشونت خانگی و یا دفاع از خشونت دیده گان خودسرانه اطلاعات مربوط به زندگی افراد درگیر در خشونت خانگی را عمومی کرده و به قول معروف افشاگری کنند. لیکن مفاهیم اخلاقی همچون اعتماد، محرمانه بودن اطلاعات شخصی افراد و مسئولیت پذیری در چنین مواقعی به طور جدی زیر سوال می رود.

در خشونت خانگی جلب اعتماد فرد خشونت دیده و مسئولیت پذیری افراد در ارتباط با اطلاعات بدست آمده از اصول اساسی هستند که می تواند در شکستن سکوت خشونت دیده و متوقف کردن چرخه خشونت موثر واقع شود. بر همین اساس در کشورهای توسعه یافته سازمانهای حمایتی و افراد متخصص برای جلب اعتماد فرد خشونت دیده در اولین مرحله کمک رسانی موظف هستند که اعتماد خشونت دیده را جلب کنند. آنها باید به قربانی خشونت اطمینان دهند که همه ی اطلاعات دریافتی محرمانه خواهد بود که بدون رضایت وی منتشر نشده و تنها به منظور کمک رسانی در دسترس سازمانهای مربوطه به شکل محرمانه قرار خواهد گرفت.

در این رابطه چالشی در بین فمینیستها در جریان است؛ بدین گونه که عده ای بر این باورند خشونت دیده گان از لحاظ روحی و روانی به شدت آسیب دیده هستند و توان و قدرت اتخاذ تصمیم درست برای رهایی از خشونت اعمال شده بر خود را ندارند.  لذا دیگران لازم است برای آنان تصمیم گیری کرده و سرنوشتشان را تغییر دهند. در چالش با این نظریه پرسشهایی مطرح می شود:

واقعن چه کسی میتواند تشخیص دهد انتخاب درست برای فرد خشونت دیده چیست؟

آیا خشونت دیده ها همه انسانهای ناتوانی هستند که توان انتخاب درست را ندارند؟

چگونه و بر چه مبنایی می توان حق انتخاب و اختیار افراد بر سرنوشت خود را از خشونت دیده گان سلب کرد؟ آیا این دیدگاه خود در تعارض با یکی از اصول پایه ای فمینیسم یعنی حق انتخاب و اختیار زنان بر سرنوشت خود نیست؟

موارد متعددی مشاهده شده است که خشونت دیده لزومن انسان ناتوانی نیست که نیازمند قیم باشد. اگرچه قربانیان خشونت نیازمند کمک هستند، اما بسیاری از آنان خود میتوانند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. هر کسی در انتخابهایش اولویتهایی را مد نظر دارد که لزومن برای دیگران در اولویت نیست. بنابراین با این آگاهی که حق انتخاب و تعیین سرنوشت از حقوق بنیادین انسانی و از پایه های اولیه فمینیسم هستند، آیا نباید به انتخاب فرد خشونت دیده هر چند نادرست، احترام گذاشت؟

 

سندروم استکهلم

در سال ۱۹۷۳ چند سارق در شهر استکهلم سوئد به قصد سرقت وارد بانکی شده و کارمندان آن بانک را به گروگان گرفتند. این گروگانگیری به مدت شش روز ادامه یافت. میان پلیس و سارقان مسلح درگیری مسلحانه صورت گرفت و سارقان برای محافظت از خود گروگانها را سپر کردند. پلیس ناچار شد برای محافظت از گروگانها شلیک را متوقف کند. در نهایت این غائله بدون اینکه آسیب جانی ختم شد. با کمال تعجب قربانیان حادثه دچار وابستگی عاطفی به گروگان گیرها شدند به گونه ای که با پلیس همکاری نکرده و پس از آزادی به دفاع از گروگان گیران برآمدند.

اصطلاح سندرم استکهلم اولین بار، توسط نیلز بیروت [۱] روانشناسی که در این ماجرا به پلیس و گروگانها مشاوره میداد معرفی و بعدها توسط فرانک اوخبر[۲] روانشناس دیگری رسمن تعریف و نام‌گذاری شد. از آن پس سندرم استکهلم به عنوان عارضه ای روانی شناخته شد که در آن فرد و یا افراد به گروگان گرفته شده  حس همدردی و محبت نسبت به گروگان گیر پیدا کرده و از او دفاع می کنند. (جامیسن ۲۰۱۰)

روانشناسان معتقدند که بعضی از زنان خشونت دیده از نظر روانی دچار عارضه ی سندرم استکهلم می شوند. این افراد گرفتار حس عشق، محبت و یا ترحم نسبت به خشونت دهنده شده، ناخودآگاه با اوهمدردی کرده و حتی از او دفاع می کنند. سندرم تا آنجا پیش می رود که قربانیان خشونت پنهان کاری نموده و یا خشونت را به شکلهای گوناگون توجیه می کنند. معمولن این دسته از قربانیان همچنان به رابطه خشونت بار ادامه داده و آن را می پذیرند.

 

فرهنگ سنتی

در جوامع سنتی مردسالار رفتارهای خشونت آمیز مرد علیه زن بسیار عادی و معمولی پنداشته شده و اصطلاح حریم خصوصی تحت عنوان «چهار دیواری، اختیاری» در فرهنگ عمومی جامعه پذیرفته شده است. زنان به دلیل آبرو داری، نوع تربیت و ارزشهای سنتی رایج برای یک زن خوب، خشونت را بی سروصدا تحمل کرده و به ندرت زنی در مورد خشونت روا شده بر او صحبت کرده و یا افشاگری می کند. آنها معمولن خشونت های خانگی را از دید فامیل و نزدیکان پنهان داشته و اگر به عنوان درد دل هم بیان کنند بسیار عادی و معمولی و به صورت یک مشکل طبیعی جلوه می دهند که ممکن است در هر خانواده ای اتفاق افتاده و هر مردی آن را انجام می دهد. در جوامع سنتی خشونت خانگی امری خصوصی تلقی شده و دخالت در آن به عنوان دخالت در زندگی خصوصی افراد برداشت می شود. گاهی شنوندگان سنتی به جای حمایت از قربانی با مقصر جلوه دادن خود او، وی را تشویق به تحمل کردن نیز می کنند. در چنین جوامعی، تحمل خشونت در خانواده جزء ارزش های شخصیتی یک «زن خوب» به شمار می آید. اگر زن به فامیل و یا خانوادەی پدری خود مراجعه کند، به جای پشتیبانی او را تشویق به بازگشت به زندگی خشونت بار می کنند و نسخەی قدیمی «زن خوب سازگار» را برایش می پیچند. متاسفانه جامعه پذیرفته است که آبروی خانواده در گرو طلاق و جدایی زن است. زنی که سازگار نباشد زن زندگی نیست و با طلاق زن آبروی خانوادە برباد خواهد رفت. بسیاری از زنان خشونت دیده ای که با تربیت سنتی بزرگ شده اند به دلیل همین باورهای سنتی در رابطه خشونت آمیز باقی می مانند.

 

تحقیقات فعالان و پژوهشگران پیشین

فعالان حقوق زنان، نویسنده گان و دانشجویان زیادی در زمینه ی خشونت خانگی و خشونت علیه زنان مطالعه کرده و پژوهشهای علمی انجام داده اند. آنان این معضل اجتماعی را از نظر جامعه شناسی، پدیده شناسی، انسان شناسی و روانشناسی مورد تحقیق و بررسی قرار داده و آمارهای فراوانی را از شکل، انواع، تاثیرات و دلایل خشونتها ارایه داده اند.

در میان این پژوهش ها در ایران، می توان به کتاب دکتر شهلا اعزازی به نام «خشونت خانوادگی، زنان کتک خورده» و کتاب مهرانگیز کار، وکیل و فعال حقوق زنان، به نام «خشونت علیه زنان» اشاره کرد. هر دوی این کتابها از دیدگاهی سکولار، خشونت خانگی را تعریف و دلایل و عوامل آنرا از زاویه های متفاوت بررسی کرده اند. در هر دو منبع برتری جنسیتی و اعمال قدرت از عوامل برجسته در خشونت خانگی معرفی شده اند.

 

دکتر اعزازی در این کتاب به بررسی وضعیت زنان کتک خورده شهر تهران در سال ۱۳۷۶-۷۷ پرداخته است او عنوان میکند که تحقیق به روش کیفی بر اساس مصاحبه با زنانی صورت گرفته که از شوهران خود کتک خورده و به دلایل متفاوتی دیگری به مراکز بهزیستی مراجعه کرده بودند. مناطق انتخاب شده شمال، شرق، غرب و مرکز تهران بوده و در هر منطقه با ۱۴ تا ۱۵ زن و در مجموع با ۵۳ زن مصاحبه صورت گرفته است.  میزان سن زنان  مصاحبه شده از ۲۰ سال تا ۵۰ سال، سطح تحصیلات، از بیسواد تا لیسانسه و وضعیت  شغلی،  هم شاغل و هم  خانه دار وجود داشته است.   

چارچوب نظری تحقیق بر اساس اقتدار پدر سالارانه /مردسالارانه بوده او عنوان میکند « در این ساختار اجتماعی مردان بیشتر از زنان به منابع کمیاب اجتماعی مانند ثروت، قدرت و اعتبار دسترسی دارند. در نتیجه سلسله مراتبی در جامعه به وجود آمده و جهان بینی های حکم بر جامعه نیز به نوعی شکل گرفته اند که تضمین کننده ی سلسله مراتب برتری مردان بر زنان اند.» (اعزازی۱۳۸۰, ۹۲)

اعزازی بر این باور است که  در نظام اقتدار، مردان برای حفظ مقام و موقعیت  خود، رفتار اعضای خانواده را نظارت و کنترل کرده و به خشونت متوسل میشوند(اعزازی۱۳۸۰, ۹۳)

او در این تحقیق نشان میدهد که ۲۴ نفر از زنان هیچ وقت قهر و یا خانه را ترک نکرده بودند و فقط ۴ مرد پس از مشاجره، خانه را ترک میکردند. « دلیل  قهر ۳۵ زن باقیمانده نیز فرونشاندن آتش غضب بود تا پس از مدتی، در اثر دخالت اطرافیان و آشنایان دوباره آشتی کنند. تمایل زنان به ادامه زندگی بسیار زیاد بود. احتمالن این زنان, به دلایل متعدد، از تغییر وضعیت رویگردانند و داشتن شوهر خشن را بهتر از مطلقه بودن میدانند.» (اعزازی۱۳۸۰, ۱۹۱)

اطلاعات بدست آمده از این پژوهش،  نظریه های وابستگی به ارزشهای فرهنگی زنان خشونت دیده  مانند طبیعی پنداشتن خشونت و بد دانستن طلاق همچنین نظریه ترس از نامعلوم بودن آینده آنان را به تحمل و ادامه زندگی همراه با خشونت ترغیب میکند را پر رنگ میکند.     

سهیلا صادقی فسایی در پژوهش «خشونت خانگی و استراتژی های زنان در مواجهه با آن» دلایل ماندگاری زنان در روابط خشونت آمیز را وابستگیهای اقتصادی، مشکلات اجتماعی، ایدئولوژی مادری و تأکید بر عطوفت مادرانه، نبود حمایتهای قانونی، فزونی هزینه های طلاق بر هزینه های ماندن در روابط خشن، امید گرایی، حفظ خانواده و ترس می داند.

صادقی فسایی این تحقیق را به روش کیفی انجام داده و معتقد است که این روش منطق خاصی را برمیگزیند تا بتواند کیفیت، معنا، زمینه و یا تصور زنان را نسبت به موضوع خشونتهای خانگی بررسی کند و آنرا پدیدار شناسی مینامد. جامعه مورد مطالعه در این پژوهش ۵۰ نفر از زنان متأهلی هستند که در شهر تهران زندگی میکنند، محدوده سنی آنها بین ۱۸ تا ۶۳ سال، سطح تحصیلات از بیسواد تا فوق لیسانس و بالاتر بوده و افراد مورد مصاحبه در این تحقیق بر اساس دو دسته خانه دار و شاغل تقسیم بندی شده اند. داده های این تحقیق بر اساس مصاحبه های عمیق با این افراد صورت پذیرفته و مصاحبه شونده گان به شکل تصادفی در پارکها انتخاب شده اند.

بر اساس اطلاعات دریافتی از این تحقیق، صادقی فسایی می گوید « نحوه برخورد با موضوع خشونت  در میان دو گروه سنی زنان جوان و میانسال متفاوت است.» (صادقی فسایی ۱۳۸۹، ۱۳۳)

اطلاعات بدست آمده از مصاحبه های عمیق با این زنان نشان داده است که زنان به شکلهای متفاوت به خشونت علیه خود واکنش نشان میدهند. زنان خشونتهای خانگی  را امری خصوصی می پندارند و کمتر به دنبال راه حلهای ساختاری  برای مقابله با آن هستند. واکنش های زنان در مقابله با خشونت بستگی به متغییرهای  مانند سن، طبقه و پایگاه اجتماعی، سطح تحصیلات، استقلال مالی و شغلی، برخورداری  از حمایتهای خانوادگی، قانونی  و از همه مهمتر نوع خشونت و جدیت آن دارد. 

 گذشت و مدارا، مقاومت، مقابله به مثل، شکایت و دریافت حمایتهای قانونی، مقابله روانی و محرومیت مردان از روابط زناشویی، پناه بردن به مکانهای  زیارتی،  قهر کردن و پناه آوردن به خانه پدری و طلاق  تعدادی از استراتژیها هستند که صادقی فسایی عنوان میکند و نتیجه میگیرد که زنان به حمایتهای قانونی امیدی ندارند زیرا بر این باورند که محتوای قانون و اجرای ان به شدت مردانه تعریف شده است. از طرفی دیگر اجبارهای فرهنگی و ارزشهای خانوادگی و سنتی آنان را به سکوت وا میدارد. 

فسایی می گوید: «خشونتهای خانگی با انزوای اجتماعی و بی قدرتی زنان در خانواده در ارتباط است. بسیاری از زنان گمان می کنند که راههای محدودی در اختیار دارند، لذا باید در روابط خشن باقی بمانند. زنان به دلایل مختلفی از جمله فشار هنجارهای اجتماعی که طلاق را تأیید نمی کند، احتمال از دست دادن بچه ها، برچسبهای اجتماعی، محرومیت منزلتی و نبود حمایتهای اجتماعی و قانونی ماندن در روابط خشونت آمیز را بر طلاق ترجیح می دهند.»( صادقی فسایی ۱۳۸۹، ۱۳۸)

دکتر بتول احمدی در پژوهش «تاثیر خشونتهای خانگی بر سلامت روان زنان متأهل در تهران »  میگوید که یکی از عوامل عمده و موثر بر سلامت روان  زنان در تمامی مناطق دنیا، مساله خشونت در خانواده میباشد که از رایج ترین  انواع آن، خشونت  علیه زنان توسط همسر یا شریک زندگی است.»( احمدی ۱۳۸۴، ۳۷)»

او خشونت خانگی را به عنوان یک شاخص  بسیار مهم بر سلامت زنان معرفی میکند و اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب، استرس پس از واقعه، بیقراری، اختلالات مصرف الکل و طیفی از مشکلات جسمی و روان شناختی را در بین زنان خشونت دیده شایع میداند. ابتلا به افسردگی زنان خشونت دیده  دو برابر و اعتماد به نفس پایین  سه برابر بیشتر از زنان خشونت ندیده بوده است.  

 این پژوهش بر آساس بررسی مقطعی-  توصیفی-  تحلیلی انجام شده و جامعه مورد مطالعه ۱۱۸۹ زن متاهل ۱۵ سال به بالا ساکن مناطق بیست گانه تهران بوده است که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی و متناسب با جمعیت خانواده در هر منطقه از طریق مصاحبه و تکمیل پرسشنامه در محل سکونتشان صورت گرفته است.  

 داده های بدست آمده از این تحقیق نشان میدهد که شانس دارا بودن اختلالات روانی در زنانی که تحت خشونت خانگی بوده اند ۳.۵ برابر بیشتر از بقیه است. (احمدی،۱۳۸۴) 

اطلاعات بدست آمده از این پژوهش، این نظریه را که زنان خشونت دیده به دلیل اختلالت روانی حاصل از خشونت و عدم اعتماد به نفس کافی حاصل از آن توانای اتخاذ تصمیم جدی برای پایان دادن به زندگی خشونت بار خود را ندارند را پر رنگ میکند.

فاطمه مدیری و علی رحیمی در پژوهش مشترک خود تحت عنوان «اشتغال زنان، نشاط زناشویی و گرایش به طلاق» به این نتیجه رسیده اند در تحقیق آنها یافته هایی که نشان دهد اشـتغال زنـان پایـداری خانواده را تضعیف می کند مشاهده نشده است، اما اشـتغال زنـان منـابعی را برایشـان فـراهم مـی کنـد کـه می توانند از آن در انحلال زندگی زناشویی ناخوشایند استفاده کنند.

 آنها در مورد چگونگی این  پژوهش میگویند: 

«در این تحقیق، در پی پاسخگویی به این سـؤال اساسـی بـودیم کـه آیـا اشـتغال زنـان متأهـل موجبات ناپایداری زندگی زناشویی را فراهم میآورد؟ بر این اساس، پیمایشی با ابزار پرسشنامه در شهر تهران انجام شد و به شـیوه نمونـه گیـری خوشـه ای چند مرحلـه ای هـزار و ۷۳۶ نمونـه انتخاب و تجزیه و تحلیل نهایی شد. نمونه ها افراد متأهل شهر تهران بودند و از هر خانواده مـرد یا زن به مصاحبه دعوت شدند. بنابراین، این امکان به وجـود آمـد کـه بـا مقایسـه خـانواده هـای تک شاغل و خانواده های هردو شاغل بتوانیم تأثیر اشتغال بر پایداری زنـدگی زناشـویی را بـا دو مؤلفه نشاط زناشویی و گرایش به طلاق بررسی کنیم. همچنین، بتوانیم یافتـه هـای خـود را بـه خانواده های شهر تهران تعمیم دهیم و تفاوتهای جنسیتی را نیز اسـتخراج کنـیم کـه مجمـوع این یافته ها در کمتر تحقیقی به چشم میخورد. یافته ها نشان داد تفاوت معناداری میان نشـاط زناشویی و گرایش به طلاق در خانواده های هردو شاغل با خانواده های تک شـاغل وجـود نـدارد.» (مدیری و رحیمی ۱۳۹۵، ۴۷۰)

این تحقیق نشان میدهد زنانی که دارای استقلال مالی هستند و مهارت اقتصادی بیشتری دارند، می توانند از اعتماد به نفس بالاتری برخوردار شوند و امکان اینکه روابط خشونت‌آمیز را ترک کرده و به آینده خود و خانواده‌شان کمک کنند بسیار بیشتر است.

 

دیدگاههای نظری فمینیستی در مورد خشونت

دکتر شهلا اعزازی در مقاله «ساختار جامعه و خشونت علیه زنان» بیان کند که اکثر فمینیست ها در رابطه با خشونت خانگی بر این اصل توافق نظر دارند در رابطه با خشونت خانگی بر این اصل توافق نظر دارند که رابطه نابرابر قدرت در جامعه مرد سالار، دلیل اساسی خشونت علیه زنان است و خشونت در حفظ و بقای این روابط نابرابر قدرت عمل می کند. (اعزازی ۱۳۸۳)

 

فمینیست ها در مورد خشونت های خانگی بر تبعیض جنسیتی و مناسبات قدرت حاصل از آن در محیط خانواده به عنوان عوامل برجسته ای که موجب خشونت می شود تاکید دارند. آنان بر این باورند که ایجاد رعب و وحشت یکی از راه های اصلی برای تسلط، کنترل و مهار زن در خانواده و در جوامع مردسالار است. ایجاد وحشت و ترس در خانواده ابزاری برای حفظ قدرت مرد و اطمینان از موقعیت فرودست زنان می باشد. این کنترل نه تنها در خانواده بلکه در کل جامعەی مردسالار اعمال شدە و حتی بعضن خود زنان هم قربانی این سیستم و بە آن دامن می زنند. (دوبوار،۱۹۴۹)

سیمون دوبوار[۳]، فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی، در کتاب جنس دوم در مورد تبعیض جنسیتی و ریشه پیدایش آن می گوید: « زن زاده نمی شود به صورت زن در میاید.» (دوبوار ۱۹۴۹، ۱۳)

به این معنا که زنان زن زاییده نمیشوند  بلکه در اجتماع به عنوان زن تربیت می شوند. او در ادامه استدلال می کند که فرهنگ جامعه با نوع نگرش خود رفتارهای کلیشه ای خاصی را برای زن و مرد تعیین کرده که کودکان بر اساس آنها تربیت می شوند. بدین گونه مفهوم زن و مرد از هم جدا شده و برتری جنسیتی نمایان می شود. نابرابری  جنسیتی در سطح خانواده و اجتماع به عدم تعادل قدرت و متعاقبن به ایجاد خشونت می انجامد. (دوبوار، ۱۹۴۹)

 نابرابری قدرت در یک رابطه میتواند عامل سرکوب  و تهدید جنس ضعیف تر  باشد و موجبات ترس و نگرانی از خاتمه ی یک رابطه خشونت آمیز را فراهم آورد. 

چیمامندا نگزی ادیچی [۴]نویسنده و فمینیست آفریقایی تبار در کتاب «همه ما باید فمینیست باشیم» در مورد تبعیض جنسیتی عنوان می کند: «ما دختران و پسرانمان را متفاوت تربیت می کنیم. از مردانگی قفسی بسیار کوچک و محکم می سازیم که پسرانمان را در درون آن زندانی می‌کنیم. به آنها یاد می دهیم که از هراس، ضعف و آسیب ‌پذیری بترسند و خود واقعی‌شان را پنهان کنند. آنان باید مردانی محکم باشند تا بتوانند از خانواده محافظت کنند.  به دخترانمان یاد میدهیم که چگونه رفتار کنند تا مورد پسند مردان واقع شوند. نباید عصبانی، خشن یا سرسخت باشند، اما از طرف دیگر پسرهایمان را بابت همین ویژگی‌ها تشویق می‌کنیم. (نگزی ادیچی۲۰۱۴، ۲۶)

چیمامندا معتقد است که تفاوت تربیت فرزندان بر اساس جنسیت مناسبات قدرت را در ساختار خانواده پایه ریزی می کند؛ به گونه ای که در یک خانواده سنتی مرد/ پدر سالار مرد به عنوان جنس قوی تر قدرتش را بر زن به عنوان جنس ضعیف تر اعمال کرده و با استفادەی نابه جا و تعرض آمیز از قدرت خود، برتریش را جهت تسلط و کنترل کردن زن و فرزندان با بهانه های متفاوت به نمایش می گذارد. این نابرابری در حس مالکیت مرد بر زن و فرزندان بازتاب می یابد. در چنین فرهنگی خشونت مردان و تحمل زنان به امری عادی در زندگی خانوادگی تبدیل می شود. او ریشەی خشونت علیه زنان را در تبعیض جنسیتی و قدرت نابرابر بین زن و مرد مشاهده می کند که ناشی از فرهنگ سنتی، مذهب و قوانین نامناسب بر جامعه می باشد.

 

تجربیات زنان خشونت دیده

ذکر مستقیم تجربیات زنان خشونت دیده می تواند پرده از لایه های تودرتوی خشونت خانگی و تاثیرات آن بردارد. در یک مصاحبه ویدئویی(۲۸) که توسط سازمان مارکی میدیا[۵]  انجام شده است زنان تحت خشونت از تجربیات تلخ خود و دلایل ماندگاریشان در رابطه های خشونت آمیز چنین می گویند:

-«من شغل خود را رها کردم و آمدم که با او باشم. بنابراین با او تنها بودم و کسی را نداشتم. نه دوستی و نه خانواده‌ای؛ شغل جدیدی هم نتوانستم پیدا کنم. پرداخت هزینه‌ها بر عهده ی او بود.»

-«نمیتوانستم بفهمم چه اتفاقی دارد می‌افتد. چون او چنین آدمی نبود. پس از اینکه رهایم کرد حس می‌کردم تقصیر من بوده است و من کاری کرده‌ام که او عصبانی شده است. به این فکر نکردم که فرار کنم یا او را ترک کنم.»

-«وقتی که ازدواج کردیم اوضاع بدتر و بدتر شد. به لحاظ مالی و عاطفی به او وابسته بودم. در حقیقت او

هم‌ چنان نان‌آور خانه بود. اگر او را ترک می‌کردم چه می‌کردم؟ کجا می رفتم؟»

تعدادی از مصاحبه شوندگان نقطه نظرات خود را در قالب پرسش هایی که ذهنشان  را درگیر کرده بودند، ابراز می کردند:

-«این سوالی است که بیشتر از همه از من می‌پرسند: چرا در آن رابطه ماندم؟ چرا زنان دیگر در روابط خشونت‌آمیز می مانند؟»

-«وقتی که می‌پرسیم چرا در این رابطه ماندی، به نوعی در حالی مقصردانستن قربانی هستیم. در حالی که از عامل خشونت باید پرسید چرا این شخص را کتک زدی؟»

-«چرا کسی باید عزیزترین شخص زندگی خود، کسی که بیشتر از هر چیز در این دنیا عاشق او است را بزند؟»

در این تجربیات مشاهده می شود که وابستگی عاطفی و مالی از عوامل بسیار مهم ماندن زنان در یک رابطه خشونت آمیز به شمار می آیند. زنان مصاحبه شونده در این ویدیو، طرح این پرسش که «چرا در یک رابطه خشونت بار می مانید؟» را از قربانیان خشونت خانگی، نادرست می دانند و بر این باورند که با طرح چنین پرسشهایی به حل مساله خشونت خانگی کمکی نمی شود، زیرا که هدف این پرسشها از قربانیان مقصر جلوه دادن آنها است. مقصر جلوه دادن قربانی به جای خشونت گر راهکار کلیشه ایی است که همواره مورد استفاده قرار گرفته و تا به حال نتیجه مثبتی در بر نداشته است.

آنها معتقدند که همیشه اولویت هایی برای ماندگاری خشونت دیده ها در رابطه وجود دارد که برای آنها قانع کننده است چراکه آنها بر موقعیت و شرایط خود بهتر از هر کس دیگری آگاهی دارند. بنابراین دلایل ماندگاری برایشان مهم است و بر اساس این اهمیت است که به رابطه ادامه می دهند. به جای مورد سوال قرار گرفتن خشونت دیده، خشونت گر باید مورد پرسش قرار گیرد و سوالات را از عامل خشونت باید پرسید که چرا خشونت انجام میدهد؟ چرا کتک میزند؟ و چرا نیاز به اعمال قدرت در خانواده دارد؟

 

نتیجه گیری

نتیجه ی تحقیقات بررسی شده در این پژوهش بیانگر این موضوع است که عوامل مؤثر بر تصمیم گیری تحمل و یا پایان دادن به زندگی توأم با خشونت، ریشه در ساختارهای اجتماعی دارد و از فرهنگ و سنت های متن جامعه ای که خشونت دیده در آن زندگی می کند سرچشمه میگیرد. اما در پژوهشهای بررسی شده محققان خصوصیات متفاوت رفتاری و شخصیتی آدمها را از لحاظ روانشناسی نادیده گرفته اند. گاهی مشاهده میشود که اعمال خشونت ریشه های روان شناسانه دارد به نحوی که آسیب هایی که فرد خشونت دیده در گذشته و یا در دوران کودکی تجربه کرده است، می تواند بر تصمیم گیری ها و انتخابهای او در زندگی تاثیر بگذارد.

 دلایل ماندگاری زنان در یک رابطه خشونت آمیز بستگی به جغرافیا و فرهنگ جامعه ی محل سکونت فرد نیز  دارد. در جوامع غربی محققان بیشتر به دلایلی مانند سندروم استکهلم و عشق و وابستگی بیمار گونه پرداخته اند، اما محققان ایرانی بر ضعف قوانین رسمی، کمبودهای حمایت مالی و اجتماعی برای افراد خشونت دیده متمرکز شده اند. در کشورهای توسعه نیافته و یا نیمه توسعه یافته به دلیل قوانین رسمی و یا شرعی نابرابر بر اساس جنسیت، فرهنگ سنتی مرد/ پدر سالاری، کمبود حمایتهای خانوادگی و دولتی از لحاظ اقتصادی، امنیتی و حقوقی عده ای از زنان مجبور به ادامه زندگی همراه با خشونت می شوند؛ زیرا که راههای اصلاح و یا برون رفت از آن زندگی را برای خود، محدود و پر هزینه می یابند. همچنین تجربه ی جدی گرفته نشدن و یا باور نشدن برای قربانیان بسیار ملال آور است. 

از طرف دیگر عده ای از زنان خشونت دیده به دلایل دیگری مانند ترس از تنهایی، تهدید، نداشتن اعتماد به نفس، باور به ارزش های سنتی و مذهبی، حفظ آبرو، حمایت از فرزندان و غیره تمایل به خاتمه ی رابطه خشونت بار ندارند و یا در مورد ان سکوت اختیار می کنند. در جوامع سنتی مشاهده می شود که تجربه ی خشونت خانگی برای زنان خجالت آور است.

نتایجی که از مطالعات، تحقیقات، گفتگوها و تجربیات مشابه از کار با زنان خشونت دیده بدست آمده عبارتند از:

۱.  آسیب روحی و روانی 

۲. عدم اعتماد به نفس، خود کم بینی، حس ناامنی، اضطراب و لرزش دست هنگام صحبت کردن در مورد تجربه های خشونت بار.

۳. عادی شدن خشونت در خانواده

۴. وابستگی عاطفی و یا مالی

۵. عشق و علاقه ی بیمارگونه

۶. امید واهی به بهبود رفتار خشونت گر

۷. داشتن تجربه خشونت در کودکی

۸. نگرانی از  آینده و سرنوشت فرزندان

۹. باورهای سنتی و سازگاری و تحمل را ارزش زن خوب بودن پنداشتن

۱۰. تقید به حفظ آبرو و تابو بودن طلاق

۱۱. ترس از تهدیدهای خشونتگر، در صورت جدایی

خشونت خانگی به دلیل عواقب جدی و دردناکی که بر جان، سلامت و روان افراد در محیط خانواده و جامعه بر جای می گذارد از اهمیت خاصی برخوردار است. تاثیرات منفی خشونت خانگی در جامعه منعکس شده و سلامت کل جامعه را تهدید می کند. گستردگی و وسعت خشونت خانگی نشان می دهد که امری خصوصی نیست، بلکه یک مشکل و ناهنجار اجتماعی است که ریشه در ساختار و فرهنگ جامعه دارد. لازم است که راه حلهای ساختاری برای مقابله باخشونت خانگی مورد توجه قرار گیرد و در عین حال توجه داشت که افشاگری هدف مبارزه با خشونت نیست، بلکه یکی از راههای مبارزه با خشونت است که لزومن در همهی موارد مورد استفاده قرار نمی گیرد یا اثربخشی یکسانی نخواهد داشت.

نتایج بسیاری از تحقیقات در زمینه ی خشونت در کشورهای متفاوت نشان می دهد که خشونت خانگی از بالاترین آمار در میان انواع خشونت ها برخوردار است. در واقع خانه به عنوان مکانی خطرناک در خشونت خانگی برای زنان در نظر گرفته می شود، زیرا که بیشترین آمار قتل زنان در سراسر جهان که توسط شریک زندگی یا یکی از اعضای خانواده کشته شده اند، در خانه که میبایست امن ترین مکان زندگی باشد، اتفاق افتاده است. حدود ۸۷ هزار زن در سال ۲۰۱۸ در سراسر جهان کشته شده اند، که حدود ۵۰ هزار نفر یا ۵۸ درصد آنان به دست شریک زندگی و یا اعضای خانواده به قتل رسیده اند. و در مقابل  بعضی از کارشناسان  بر این باور هستند که  آمار خشونت خانگی نسبت به گذشته تغییر چندانی نداشته بلکه  آمار گزارش خشونت خانگی  نسبت به گذشته بالا رفته است. زیراکه  فکر میکنند زنان بیشتری آگاهی نسبت به حقوق خود  کسب کرده  و شجاعت گزارش کردن خشونت خانگی را یافته اند.

 

منابع و کتاب شناسی:

١. احمدی، بتول و همکاران. ۱۳۸۵. تاثیر خشونت های خانگی بر سلامت روان زنان متاهل در تهران، (پژوهش میدانی) فصلنامه دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی. ۴ (۲):۳۵-۴۴

٢. اعزازی، شهلا.۱۳۸۳. ساختار جامعه و خشونت علیه زنان. رفاه اجتماعی شماره ۱۴

۳. توحیدی، نیره، جنسیت و تحولات اجتماعی، کلاس درسهای ایران اکادمیا ۲۰۱۸

۴. دوبوار، سیمون.۱۹۴۹. جنس دوم. انتشارات توس. قاسم صنعوی

۵. سالاری فر، محمد رضا. ۱۳۸۵. خشونت خانگی علیه زنان: بررسی، علل و درمان با نگرش به منابع اسلامی،

۶. سلیمانی، محمد. ۱۳۹۶. سیر تاریخی خشونت علیه زنان. ناشر آبرخ

٧. شامحمدی، مریم. ۱۳۹۶. تبیین اجتماعی خشونت علیه زنان در ایران. فصلنامه مطالعات علوم اجتماعی

٨. شمس اسفند آباد، حسن . امامی پور، سوزان. ۱۳۸۲. بررسی میزان رواج همسر آزاری و عوامل موثر بر آن. فصلنامه پژوهشهای زنان. ۱ (۵) : ۸۲-۵۹

٩. صادقی فسایی، سهیلا. ۱۳۸۹. خشونت خانگی و استراتژی های زنان در مواجهه با آن (مطالعه ای کیفی). فصلنامه بررسی مسایل اجتماعی ایران. مقاله۶، دوره ۱، شماره ۱ – شماره پیاپی ۲۱۲۴۳۷،

١٠. کار، مهرانگیز. ۱۳۸۷. پژوهشی در باره خشونت علیه زنان. نشر روشنگران و مطالعات زنان      

١١. کریمی، فاطمه. ۱۳۸۹. خشونت علیه زنان، تراژدی تن. نشر روشنگران و مطالعات زنان

١٢. لطیفیان، مریم و همکاران . ۱۳۹۵ . بررسی رابطه خشونت خانگی و طلاق عاطفی در میان زنان متاهل شهر تهران در سال ۱۳۹۵ (پایان نامه کارشناسی ارشد) ) فصلنامه مددکاری اجتماعی. ۵(۲ ): ۱۳-۵  )

١٣. مدیری، فاطمه. رحیمی، علی. ۱۳۹۵. اشتغال زنان، نشاط زناشویی و گرایش به طلاق (مطالعۀ موردی: متأهلان شهر تهران)

١۴. ملکی، امیر/ نژادسبزی، پروانه. ۱۳۸۷ . سرمایه ی اجتماعی خانواده و خشونت خانگی. قم. موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان

۱۵. نتایج طرح ملی بررسی خشونت خانگی علیه زنان

https://www.dw.com/fa-ir/نتایج-طرح-ملی-بررسی-خشونت-خانگی-علیه-زنان-ایران-ناپدید-شده/a-18100421

۱۶. همتی، رضا. مکتوبیان، مریم. ۲۰۱۳ .بررسی وضعیت نابرابری جنسیتی در میان کشورهای منتخب خاورمیانه: با تأکید بر جایگاه ایران

http://womenstudy.ihcs.ac.ir/article_1075_6ca61b03ec71b5b5ed5cb8f5095adfe2.pdf

 

منابع انگلیسی:

۱۷.Cycle of Violence: Theory & Diagram

https://www.google.co.uk/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=16&cad=rja&uact=8&ved=2ahUKEwi1o4bXzYziAhURsHEKHYP6DpQQFjAPegQICRAB&url=https%3A%2F%2Fstudy.com%2Facademy%2Flesson%2Fcycle-of-violence-theory-diagram.html&usg=AOvVaw3bB-uj-eqOPYn2Zo5-qEef

 

۱۸.Devaney, J. (2015). Research Review: The Impact of Domestic Violence on Children. Irish Probation Journal, 12, 79-94.

https://pure.qub.ac.uk/ws/files/17369087/Research_review_impact_of_domestic_violence_on_children.pdf

 

۱۹.Devries K., Watts C., Yoshihama M., Kiss L., Schraiber L.B., Deyessa N., Heise L., (…), Garcia-Moreno C. (2011) . Violence against women is strongly associated with suicide attempts: Evidence from the WHO multi-country study on women’s health and domestic violence against women. Social Science and Medicine,  ۷۳  (۱) , pp. ۷۹-۸۶.

 

۲۰.DOMESTIC VIOLENCE AGAINST WOMEN AND GIRLS

UNICEF ,Innocenti Research, centre Florence, Italy , NO 6 – JUNE 2000

https://www.unicef-irc.org/publications/pdf/digest6e.pdf

 

۲۱.Home, the most dangerous place for women, with majority of female homicide victims worldwide killed by partners or family, UNODC 

 https://www.unodc.org/unodc/en/press/releases/2018/November/home–the-most-dangerous-place-for-women–with-majority-of-female-homicide-victims-worldwide-killed-by-partners-or-family–unodc-study-says.html?fbclid=IwAR0JYhY74yuFYWmo09uFnjFBZZe1hoGECB4VJMDaCrRnlgWLBwQAPwdqu3c

 

۲۲.Jameson C (2010). “The Short Step From Love to Hypnosis: A Reconsideration of the Stockholm Syndrome”. Journal for Cultural Research. 14.4: 337–۳۵۵

 

۲۳.Ngozi Adichie, Chimamanda. ۲۰۱۴. We Should All Be Feminists. published by Fourth Estate

 

۲۴.Privacy, First published Tue May 14, 2002; substantive revision Thu Jan 18, 2018

https://plato.stanford.edu/entries/privacy/#PriRel

 

۲۵.Private Violence Presents: Why We Stayed

https://www.youtube.com/watch?v=IU50HksugZk

 

۲۶.Universal Declaration of Human Rights

https://www.ohchr.org/en/udhr/documents/udhr_translations/eng.pdf

 

۲۷.Is Violent Crime Increasing or Decreasing? a New Methodology to Measure Repeat Attacks Making Visible the Significance of Gender and Domestic Relations

https://academic.oup.com/bjc/article/56/6/1203/2415172

۲۸.Why domestic violence victims don’t leave | Leslie Morgan Steiner

https://www.youtube.com/watch?v=V1yW5IsnSjo

۲۹.Convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women 

https://www.ohchr.org/EN/ProfessionalInterest/Pages/CEDAW.aspx

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)