این مقاله ۵ سال قبل در سایت خبری تحلیلی آژانس ایران خبر (زیر) منتشر شد که بعد از چند مدت این سایت از دسترس خارج شد!
http://bit.ly/2zDPqYW

* * یادم می‌آید که در سال ۱۳۸۸ که تازه از دانشگاه میسور هند دکترایم را گرفته بودم، در بدو ورودم به اولین کلاس‌م دانش‌آموزانم (که اول دبیرستان و در یک دبیرستان پرت در مشهد بودند!) به احترام من برخاستند و همانطور که در تمام کلاس ها رایج است صلوات فرستادند. اما در این میان بویژه چند دانش آموز که بعدا فهمیدم بسیجی بودند برای آزار و اذیت من صدای بع بع گوسفندان را در می آوردند! توضیح این‌که من در رساله دکترا و در سیزدهمین کتابم گفته‌ام که متاسفانه ازنظر من بیشتر مردم با گوسفندان تمایز خاصی ندارند چرا که اگر تفاوت داشتند اجازه نمی دادند یک اقلیت تمامیت خواه برای ده ها سال به استحمار، استعمار، استثمار و غارت آنها و منابع ملی آنها بپردازد. و برای همین هم در دوره دکترا روش تدریس منحصر بفرد خودم را که بر پایه تیوری آموزشی سیاسیم طراحی کردم ارایه دادم که راجع به آن حدود ۱۲۰ کتاب و مقاله نوشته ام. این روش تدریس صرفا برای ترنسفورم (تبدیل) گوسفندان به گرگهایی هست که هرگز استعمار گران خود را نمی بخشند. در واقع این روش تدریس – که مورد استقبال مجامع بین المللی قرار گرفت – روشی نرم برای براندازی حکومتهای دیکتاتوری است. البته به خاطر پرداختن به همین روش تدریس https://youtu.be/cPtOUaIkJlk انجمن اسلامی و نمایندگان وزارت علوم وقت در هند با همکاری وزارت اطلاعات عرصه را بشدت بر من تنگ و تنگ تر کردند و از “هر” روش و امکاناتی برای آزار و اذیت روحی و روانی من و کار شکنی در تمام امور تحصیلی و زندگی من استفاده کردند و بی شرمانه در ضمن کارشکنی هایشان به من که در آنجا تک و تنها و غریب بودم پیشنهاد خودکشی می دادند!؟ ضمن اینکه به خاطر همین روش تدریس مرا در ایران در هیچ دانشگاهی که جذب نکردند بماند بلکه در آموزش و پرورش هم که رسمی هستم به من کلاس نداند! – برای آگاهی از روش های فاشیستی و شیطانی شان – که البته هنوز هم ادامه دارد – و نبز آشنایی بیشتر با روش تدریس من منابع را ببینید.

خلاصه در آن کلاس – که دانش آموزان به جای صلوات بع بع کردند – در یک لحظه با خودم گفتم که بهتر است چیزی را که می خواهم در طول یک سال به دانش آموزانم یادآوری کنم همان جلسه به آنها یادآوری نمایم!! بنابراین به دفتر مدرسه رفتم و شلاق! یکی از معاونین را به امانت گرفتم و به کلاس برگشتم!!
من درس آن روز را – درحالی‌که شلاق در دستم بود!!؟ — اینگونه شروع کردم:

سلام گوس—-فندا!!!
و دانش آموزان گفتند: سلام! و من گفتم: نه …..نه! سلام نه – بگویید بع بع!!! همان‌طور که چند لحظه پیش گفتید!! همان‌طور که شما را عادت داده اند؟ و ادامه دادم از این پس من – من چوپان – من ارباب هر چه گفتم باید کما فی السابق بگویید بع بع! و آنان هم گفتند: بع بع! به آنان گفتم که از این پس باید همه چیز را از همان زاویه ای ببینید که من می بینم! باید همان را باور داشته باشید که من باور دارم! و باید آنچه را انجام دهید که من می پسندم! و دانش آموزان همه با هم گفتند: بع بع! — انگار به بع بع گفتن زیر چتر شلاق و ارعاب بیشتر عادت داشتند!!…. بنابراین درس اول را با دیالوگ زیر شروع کردیم:

— من!؟ / چوپان: س——–لام گوس—فندا…
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع!! …
— من!؟ / چوپان: بالشت پرا؟؟!!!!…
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع!! …
— من!؟ / چوپان: دیشب خوب خوابیدین؟
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع!! …
— من!؟ / چوپان: صبح زود بیدار شدین؟
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع!! …
— من!؟ / چوپان: یه دوش گرفتین؟!!!!!!!
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع!! …
— من!؟ / چوپان: مسواکاتون رو زدین؟
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع!! …
— من!؟ / چوپان: آفرین! نظافت و پاکیزگی نشانه ایمانه!
— دانش آموزان / گوسفندان: بع بع …
— چوپان: علفتون یا همون یارانه تون رو گرفتین؟!
— گوسفندان: بع بع!!!!!؟؟؟؟ …
— چوپان: می بینین چقدر دوستتون دارم؟!
— گوسفندان: بع بع!! …
— چوپان: امروز روز قشنگیه!
— گوسفندان: بع بع!! …
— چوپان: خوب حاضر شید میخوام یه کاری بکنمتون!
— گوسفندان: بع بع!!
— چوپان: میخوام شیراتون و بدوشم!
— گوسفندان: بع بع!!
— چوپان باید قبض آب و برق و گاز و تلفن و موبایل و هزینه بیمه و بازنشستگی
تون رو بپردازید!!
— گوسفندان: بع بع!!
— چوپان: حالا میخوام یه کاری دیگه بکنمتون!
— گوسفندان: بع بع!!!؟؟؟ …
— چوپان می خوام پشماتون رو بچینم!!!؟؟
— گوسفندان: بع بع!!!؟؟؟ …
— چوپان برید پس اندازاتون رو در بانک کاسپین و امام رضا و پدیده ذخیره کنید!!
— گوسفندان: بع بع!!
— چوپان: آفرین. حالا قراره یه کار دیگه ام بکنمتون!!!
— گوسفندان: بع بع!!!!!؟؟؟؟ …
— چوپان!!: باید بازم مثل سری قبل چند راستون بیاد باهم بریم جبهه. اینبار باید با آمریکا بجنگید!!!؟؟؟؟
— گوسفندان بدبخت: بع بع!!!!!!؟؟؟؟ …
— شیطان پیغمبر نما!!: شما بروید. ما نمیایم. خوشا به سعادتتون چون اگه کشته بشید میروید بهشت!!!؟؟؟؟
— گوسفندان مسخ شده: بع بع!!!!!!؟؟؟؟ …

در خاتمه یکی از دانش آموزانم در حالی که در حال خندیدن هم بود گفت آقای حسینی من یکی قبول دارم که ما همه گوسفند هستیم و سال هاست که استحمار و استعمار شدیم! من توضیح دادم که اگر دقت کنید متوجه می شوید که دلیلش این است که بویژه رژیم آموزشی ما قدرت تفکر انتقادی افراد جامعه را در نطفه به صلیب کشیده و بدتر اینکه مانع ارتقای بینش سیاسی شما می شود. دلیلش هم این است که می خواهند از شما موجوداتی رام و مطیع بسازند که تنها یاد بگیرید میمون وار تقلید کنید، طوطی وار تکرار کنید و گوسفند وار زندگی کنید. برای همین هم این تشخیص را که این چوپان یک گرگ شیطان صفت – که لباس پیغمبر را پوشیده – بیش نیست را نداریم!! و در این لحظه یک پیامک دریافت کردم!!: “و چه سرنوشت شومی تو را به انتظار نشسته”!!؟…. حراست اداره طبق معمول داشت از طریق موبایلم شنود می کرد! بقیه را در منابع (پایین) و در وبلاگم ببینید.

منابع
ترعیب، بازداشت و شکنجه دکتر سید محمد حسن حسینی توسط سپاه پاسداران
http://melliun.org/iran/101896

https://iranglobal.info/node/70968

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)