موضوع سیاست و لوازمات آن البته موضوع دامنهدار و درازی است. آنچنان که ما سخنان تاریخ را میفهمیم، سیاست در این سرزمین به تشکیل و تشکل اتحادیه اقوام مادی و تلاش آن بر خاتمه بخشیدن به سلطه خشونتآمیز حاکمیت نوآشوری میرسد که موجب از میان رفتن کلی این سلسله در تاریخ شد و بعد از آن هم که مدتی دوران نوبابلی بود، توسط اتحادیهای که کوروش بین اقوام ماد و پارس به وجود آورد برافتاد و پرونده سلطه سیاسی میانرودان بسته شد و تاریخ بعد از ۲۵۰۰ سال از شروع دولتشهرهای سومری، مسیری دیگر در پیش گرفت. اما آیا سرزمین ایران کشتزاری مناسب برای سیاست بود؟ اساسا منظور از این سخن چیست که سرزمینی مناسب برای کشت محصول سیاست است؟ اگرچه اظهار نظر در مورد این سوال در حد و قواره چون منی نیست، اما در این نوشته حول و حوش آن پرسهای میزنم تا به موضوع اصلی این نوشته برسم. آنچنان که تاریخ به ما میگوید، در سرزمین مجاور ما که مهد تمدن و از جمله سیاست بوده است، امر سیاسی با امر اجتماعی پیوند نزدیکی داشته است. البته سیاست به عنوان ایدهای که به آن اندیشه شده باشد (و هیچ ایده نااندیشیدهای، ایده نیست) فقط در یونان است که متولد شد، با این وجود سیاست به عنوان ایده پس-اندیشیده (ایدهای که در زمان حال اندیشیده میشود اما آنچنان که توگویی در زمان قبل اندیشیده شده است) در زمان دولتشهرهای سومری به شکل حکمرانی وجود داشته است. صورت اولیه این حکمرانی هم تدوین قانون بوده که حداقل سه سده قبلتر از قوانین همورابی در دوره بابل متقدم بود. اما اساسا «قانون» چه معانی را افاده میکند؟ اولین موضوع مرتبط با قانون، مسئله نظم است و برای مردمان سپیدهدم تاریخ، نظم هم به صورت ترتیبات طبیعی محیط پیرامون بود (امیدوارم خواننده توجه کند که مفاهیمی مانندمحیط پیرامون، وجود و درستی مفاهیمی اعتباری و تاریخی هستند) و هم به صورت نظم اجتماعی. اما هر دو این صورتهای نظم، در خود ایده نظم متحد میشدند و به این ترتیب طبیعت و نظامات اجتماعی صورتهای یک ایده واحد تلقی میشدند. اینجا جایی است که هم خدایان متولد میشوند و هم حکمرانی سیاسی. خدایان فقط و فقط در اجتماعات بشری است که قابلیت تولد دارند زیرا مهمترین مفهوم مرتبط با خدایان نظم است. به این ترتیب نه تنها مناسبات اجتماعی بلکه جریان رودخانهای که از شهر عبور میکند نیز همزمان سبب و مسبب (به فتح با) وجودخدایان است. ایده نظم البته در اندیشه هندی-ایرانی از جایگاه روشنتری برخوردار است که قبلا به آن اشاره کردم که در تفکر ودایی متقدم و همچنین اندیشه پیشازرتشتی از چه جایگاهی برخوردار بوده است. در واقع اگرچه خدایان در نظامات اجتماعی متولد میشوند، اما توگویی به یکباره مسبب (به کسر با) یا موجد این نظامات هستند. اصلا به یک معنی میتوان گفت نظم یعنی خدا، و اثر این ادعا در اسطوره آفرینش سومری-بابلی به روشنی دیده میشود. اما رابطه آن با قانون و حکمرانی چیست؟ اگر خدا به معنی نظم باشد آیا با به دست آوردن کلید این نظم نمیتوان کلید خشنودی و رضایت خدایان را نیز کشف کرد و در نتیجه آنها را مجبور (به جهت تبعیت از نظم) به برآوردن خواستهای آدمیان کرد؟ خوب چنین فهمی در عموم ادیان ریشه دارد که پرداختن به آن ما را از موضوع اصلی دور میکند.
در خبرها دیدم جوانکی چند جشن شکست دادن کرونا گرفته بودند و به یقین میدانم که چنین رفتاری از بالا ابلاغ شده است. سیاست در ایران چیزی شبیه مضحکه است. مضحکه نمایشی است که در آن حتی خود نمایش هم مورد استهزاء قرار میگیرد و حکمرانی در ایران اکنون آشکارا به استهزاء خود ایستاده است. قبلا در نوشتهای از امتناع سیاست در ایران سخن گفتم و آنرا تجدید نمیکنم. اما اگر سیاست در ایران ممتنع است، چگونه میتوان بر مردمان این کشور حکم راند؟ داشتن اقلیتی فعال برای حکمرانی شرط لازم و کافی است اگر رقیبی وجود نداشته باشد. در صورت وجود رقیب، مدتی به نزاع بین رقبا صرف میشود و دوباره خانواده یا سلسلهای زمام امور را در دست میگیرند. اما داشتن اقلیتی فعال چگونه ممکن است؟ دین و مذهب فقط یکی از راههای آن است. در بالا گفتم که سیاست محصول نظامات اجتماعی است. در ایران امر اجتماعی به محاق تعطیل رفته، انگار تیامات دوباره جان گرفته است، مردمان بی منزلت، مفلوک و شکست خورده، حکمرانی بر چنین مردمانی چه حکمی دارد؟
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.