قبلا در مورد مسئله شر یا شرور یکی دو اشاره بسیار کوتاه داشتم که تا آنجا که دانش کم این حقیر اجازه می‌دهد، حاوی نکات تازه‌ای است. این نوشته البته سر وارد شدن در آن مقال را ندارد اکنون، اما توسن خیال علاقمند است تا در وادی همجوار آن گامی بزند از این قرار:

یکی از قدیمترین قوانین کیفری و مدنی مدونی که در دست بشر قرار دارد مربوط به جناب همورابی پادشاه بابل است در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد. این مجموعه از قوانین که بر روی لوح سنگی نوشته شده بود، بعدا در حمله عیلامیان، به شوش آورده شده و البته بخشی از آن به عمد پاک شد. خوشبختانه قسمتهای از بین رفته با کمک نسخه‌های دیگر پیدا شده در نیپور و آشور بازسازی شد (البته علی‌رغم باور شایع، این مجموعه قدیمترین مجموعه حقوقی بشر نیست و مجموعه دیگری مربوط به تمدن سومری در دست است که حدود سیصد سال از قوانین بابلی همورابی قدیمتر است) اگرچه پرداختن به محتوای این قوانین دور از حوصله این نوشته است، اما نکته‌ای وجود دارد که مستقیما به این نوشته مرتبط است. نقش بالای لوح سنگی، جناب همورابی را نشان می‌دهد که نشسته است و لوح قوانین را احتمالا از اوتو (خدای خورشید سومری یا همان شمش اکدی) دریافت می‌کند (اکنون حضور ذهن ندارم، ممکن است خدای مربوطه ان An، خدای آسمان باشد،‌اما در هر حال اوتو خدای عدالت است و اثر آن را در اساطیر هند-ایرانی نیز به روشنی می‌بینیم که مهر یا میترا چنین نقشی را برعهده دارد. توجه کنید که خدای خورشید با خود خورشید متفاوت است که توضیح آن مجالی دیگر می‌طلبد) به هرحال آنچه اینجا برای ما مهم است این است که بدانیم منشاء قوانین مربوطه، آسمان و نه زمین است. یعنی اینکه نظام مربوط به جوامع انسانی، نه محصول اراده آزاد انسان، بلکه دخالت مستقیم خدایان است (هزاران نکته‌ ظریف اینجاست که ما را مجالی به پرداختن به آنها نیست) به یاد بیاوریم که فرمانهای موسی برای بنی‌اسرائیل نیز در ملاقات او با یهوه دریافت شد و موسی را در نوشتن آنها مدخلیتی نبود، آنچنانکه عهد عتیق اشعار می‌دارد. اما با ظهور عهد جدید، شکل دخالت آسمان در تعیین نظامات حقوقی تغییر کرد. اکنون این اخلاق بود (بخوانیم اخلاق مسیحی) که توانست با رسوخ در قوانین منسجم و مستحکم رومی، سرشت حقوق را از «ریاضیات طبیعی» به اخلاق متمایل کند. این نفوذ آنچنان وسیع بود که اکنون برخی متافیزیک امر مقدس را به اخلاق قابل تقلیل می‌پندارند. به هر حال اکنون مفاهیمی مانند «عدالت» و «گناه» به عنوان مفاهیم متافیزیکی اخلاقی فهم می‌شوند و نه صرفا به عنوان مفاهیمی که برای به‌زیستی و بقاء جامعه توسط نخبگان وضع شده‌اند.

این مقدمه را آوردم تا بتوانم سخنانی را درک کنم که هرازگاه در اینجا و آنجا می‌شنویم مانند اینکه … «گناه» مردم ایران چیست که تاوان تقصیر و بی‌کفایتی حاکمان را در اداره امور کشور بپردازند؟… و یا … «گناه» مردم برای تحمل تحریمهای جامعه جهانی چیست؟… و یا … «عادلانه» نیست که طبقات فرودست بار و فشار سیاستهای طبقات بالا را بر دوش بکشند… درک درست این سخنان منوط بر درک مفهوم متافیزیکی اخلاق است که در ارتباط مستقیم با مفاهیمی مانند عدالت و گناه قرار می‌گیرد. این اخلاق است که ما را متقاعد می‌کند آن کارگر ساده نباید رنج تحریم یک دولت بیگانه را تحمل کند. اما این هنوز همه ماجرا نیست.

در تمدن میانرودان معمولا هریک از شهرها خدایان مخصوص به خود نیز داشتند (نه به این معنی که اینها فقط خدایان آن شهرها بودند، بلکه بیشتر به معنی خدای نگهبان شهر و مهمتر به عنوان هویت شهر بودند مثلا انکی خدای اریدو بود و یا اینانا خدای اروک) به این ترتیب یک رابطه اختصاصی بین خدایان و مردمان شهرهای منسوب به آن هم به وجود می‌آمد (مانند مردمان قریش که اهل بیت الله خوانده می‌شدند و قبل از ظهور اسلام نیز به این خاطر معمولا از هجوم قبایل دیگر در امان بودند) چنین «اختصاصی» کردنی بعدا در اخلاق مسیحی نیز اثر خود را به جا گذاشت با این تفاوت که اکنون «انسان» به ما هو انسان بود که از حق اختصاصی برخوردار بود و پشتوانه این حق اختصاصی نیز اخلاق بود (در فرهنگ اسلامی حق اختصاصی از آن مومنین به الله است — انتم الاعلون ان کنتم مومنین– و پشتوانه آن نیز خود الله) با توجه به این حق اختصاصی، اکنون می‌توانیم مرگ و میر «بی‌گناهان» ناشی از بیماری کرونا را به عنوان شری که عدالت الهی را با سوال مواجه می‌کند، تلقی کنیم. اما چرا راه دور برویم؟ «گناه» آن کودکی که در ماشینی نشسته و راننده خواب آلود آن را به ته دره سقوط می‌دهد چیست؟ فارغ از اینکه اصلا به هیچ امر مقدسی باور داشته باشیم یا خیر،‌ چنین شبهاتی ناشی از اختصاصی کردن حق برای انسان است زیرا در این نظام فکری، خدای آن بالا خدای نیروی جاذبه که نیست، و ویروس کرونا هم که هیچ خدایی ندارد، بلکه خدایان اختصاصا در خدمت آدمیان هستند. به این ترتیب اختصاصی کردنی که ریشه در تاریخ دور تفکر بشری داشت، خود را در زمان ما به شکلی دیگری بازمی‌نماید. فقط کافی است چنین داوریهایی را با موارد طبیعی غیرانسانی مقایسه کنیم. گناه درختانی که در باغ خشک می‌شوند و باید اسیر تیغ آدمیان شوند چیست؟ جواب سرراست این است که نظام اخلاقی آدمیان که حق ویژه‌ای برای درختان نمی‌شناسد، اما آدمیان؟ آدمیان ذاتی آسمانی دارند که رفتارهای او سالب حقوق ذاتی منتسب به این دات متافیزیکی آسمانی نیست. «وجود» چنین ذاتی هم البته حداقل تا ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد در اندیشه بشری قابل ردیابی است. البته بایسته ذکر است که هیچیک از مفاهیم عدالت، حقیقت و وجود در سامان فکری من محلی از اعراب ندارند و نکات بالا صرفا برای درک درست‌تر آنچیزهایی است که این طرف و آنطرف می‌شنوم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)