این نوشته نقدی است بر متن «ویروس کرونا با الهیات شیعه چه می‌کند؟» نوشته‌ی یاسر میردامادی  که در صفحه‌ی ناظران بی‌بی‌سی در ۱۱ اسفند ۹۸ منتشر شده است. عنوان نوشته‌ی یاسر میردامادی یک سوال است: «ویروس کرونا با الهیات شیعه چه می‌کند؟»، این عنوان در ابتدا این انتظار را در خواننده به وجود می‌آورد که قرار است به این سوال پاسخ داده شود اما نویسنده به طور مستقیم و شفاف به این سوال جواب نمی‌دهد؛ به طور ضمنی می‌توان سیر متن را این‌گونه ترسیم کرد که کرونا الهیات شیعی را به دردسر انداخت ولی چنان‌چه «حاکمیت تصمیم به قرنطینه قم و یا دست کم تعطیلی حرم گرفته بود، روحانیان نزدیک به حکومت نیز با تاکید بر “وجوب رعایت توصیه‌های بهداشتی مراجع ذی صلاح” به چنین تصمیمی گردن می‌نهادند و نگرانی مذهبی چندانی هم در میان آن‌ها شکل نمی‌گرفت و یا دست‌کم بروز نمی‌یافت». در ادعاهای میردامادی راجع به مواجهه‌ی الهیات شیعه با کرونا نقاطی هست که جای بحث و مناقشه دارد.

الف) مقصر «روحانیان میان‌مرتبه نزدیک به حکومت» هستند:

شالوده‌ی استدلالی میردامادی بر دسته‌بندی دو گانه‌ی خوب و بد استوار است. تعدادی روحانی سیاسی‌کارِ«میان مرتبه‌ نزدیک به حکومت» و در مقابل آن، فقیهان شیعه که «دیگر مدت‌ها است که نزاع دین و بهداشت را تا حدود زیادی به سود پزشکی جدید وانهاده‌اند و بارها در فتواهای خود بر مرجعیت پزشکان در امور پزشکی تاکید کرده‌اند»؛ می‌توان دسته‌بندی و توصیفاتی که میردامادی به هر دسته نسبت می‌دهد را این گونه خلاصه‌ کرد: عده‌ای روحانی بد که با سیاسی‌کاری و «رنگ مذهبی زدن» به تصمیمات‌شان دردسر درست می‌کنند و عده‌ای روحانی خوب که با منطق‌های دنیای مدرن در حوزه‌ی پزشکی کنار آمده‌اند و حتی فتوا به مرجعیت پزشکان در امور پزشکی می‌دهند. اما آیا این دسته‌بندی و مقصر کردن یک دسته و مبرا کردن دسته‌ی دیگر تمام جوانب پدیده‌ای که با آن مواجه هستیم را توضیح می‌دهد؟ آیا نمی‌توان در این دسته‌بندی‌ها خدشه‌ای وارد کرد؟ دسته‌بندی‌ای که گفتمان غالب منتقدان و مخالفان سیاست‌های حکومت شده است و این گفتمان، گفتمانی مولد برای توضیح و تحلیل پدیده‌های که جامعه‌ی ایران در جریان و درگیر آن است نیست بلکه فقط به گروکشی و خودی‌مبرادانی منجر می‌شود. آیا نمی‌توان دسته‌بندی میردامادی را با این پرسش به چالش کشید که چرا روحانیان و مراجع تقلیدی که به دور از سیاست‌بازی‌های حکومت بودند، فتوا به نرفتن مردم به حرم ندادند؟ چرا سکوت کردند و اجازه دادند روحانیان «میان‌مرتبه» ترک‌تازی کنند و جریان امور را به دست بگیرند؟ چرا ما دیگر فتواهای کوبنده‌ای مانند فتوای میرزا رضای شیرازی در ماجرای امتیاز تنباکو نداریم؟ آیا سکوت و بی‌کنشی دیگر مراجع تقلید در این ماجرای پزشکی حساس ادعای نویسنده را مبنی بر این که مراجع بر مرجعیت پزشکان در امور پزشکی فتوا داده‌اند زیر سوال نمی‌برد؟ آیا مراجع تقلیدی که سکوت کردند به نوعی دیگر سیاسی‌کاری نمی‌کنند؟

ب) «مخالفت‌ها با تعطیلی حرم یا قرنطینه قم گرچه احتمالاً بیشتر سیاسی-امنیتی است تا مذهبی صرف…»:

در اینجا نیز با منطق دوگانه‌سازی روبرو هستیم؛ دلیل «سیاسی-امنیتی» در برابر دلیل «مذهبی صرف». دلیل «سیاسی-امنیتی» منجر به مشکل و دردسر می‌شود، و دلیل مذهبی دلیلی است که از ایجاد مشکل مبراست؛ همین مبرادانی «مذهبی صرف» است که میردامادی را بر آن می‌دارد که جمله‌ی که در عنوان آمده است را این ‌گونه تمام کند: «…همچون همیشه برای توجیه آن رنگ مذهبی به آن زده می‌شود، به ویژه از سوی روحانیان میان‌مرتبه‌ی نزدیک به حکومت». در اینجا دلیل «مذهبی صرف» همچون پوشش پاکی تصور می‌شود که دلیل «سیاسی-امنیتیِ» خرابکار را توجیه می‌کند و نقد میردامادی هم سعی دارد این پنهان‌کاری را رسوا کند. اگرچه باز این سوال به وجود می‌آید که چرا و چگونه دلیل «مذهبی صرف» می‌تواند نقش توجیهی پیدا کند؟ آیا این نوعی همدستی با دلیل «سیاسی-امنیتی» نیست؟ چرا دلیل «مذهبی صرف» کنار دلایل دیگر مسئول و عامل خرابکاری نیست، حداقل چرا به خاطر نقش توجیهی‌اش مورد چالش قرار نمی‌گیرد؟ اگر «روحانیان میان‌مرتبه‌ی نزدیک به حکومت» را عامل اجرای تصمیمات ناشی از دلایل «سیاسی-امنیتی» بدانیم، نمی‌توان روحانیان دیگر که مبرا از سیاسی‌کاری هستند را عامل اجرا نشدن تصمیمات ناشی از دلایل دینیِ عقلانی‌شده در امور بهداشتی بدانیم؟ روحانیانی که اجازه دادند «روحانیان میان‌مرتبه» بر دلایل خود رنگ مذهبی بزنند.

ج) نگرانیِ آن‌ها:

نویسنده همان‌طور که در اول این نوشته آمده است متن خود را با این جملات تمام می‌کند: «اگر حاکمیت تصمیم به قرنطینه‌ی قم و یا دست‌کم تعطیلی حرم گرفته بود روحانیان نزدیک به حکومت نیز با تاکید بر “وجوب رعایت توصیه‌های بهداشتی مراجع ذی صلاح” به چنین تصمیمی گردن می‌نهادند و نگرانی مذهبی چندانی هم در میان آن‌ها شکل نمی‌گرفت و یا دست‌کم بروز نمی‌یافت». این جمع‌بندی حسن ختامی است برای استدلال دوتایی، خودی‌مبرادانی و دیگری‌مقصردانی. وقتی که نگرانی آن‌ها حتی نگرانی ما (دیگر مذهبیان) تعریف نمی‌شود؛ روحانی‌های میان‌مرتبه مسئول این دردسرها می‌شوند و باید نگران باشند چون به جای تصمیم به تعطیلی حرم، سیاسی‌کاری پیشه کردند. نویسنده در جملات پایانی سعی دارد با سرزنش و ملامت روحانیان نزدیک به حکومت آن‌‌ها را از پیامد کارشان آگاه سازد: درست کردن دردسر برای الهیات شیعه.

دردسرها برای الهیات شیعه در قالب «نگرانی‌های الهیاتی» در متن بروز پیدا می‌کند که به شکل کلان به این صورت مطرح می‌شود: «اگر کرونا عذاب الهی است چرا به قم رسید و یا دست کم چرا از قم شروع شد؟» و در شکل خرد :«چگونه ممکن است در و دیوار و ضریح حرم، که زائران برای تبرک و شفا به آن‌ها دست می‌کشند و به صورت خویش می‌مالند، خود عامل گسترش ویروس کرونا باشد؟» این نگرانی الهیاتی البته همان «نگرانی آن‌ها» است که به تعبیر میردامادی نگرانی‌ای است بدون دلیل (مذهبی) یا با دلایل سیاسی، چرا که اگر «آن‌ها» تصمیم درست گرفته بودند «نگرانی چندانی شکل نمی‌گرفت یا دست کم بروز پیدا نمی‌کرد».

بگذارید سؤال را طور دیگری بپرسیم: آیا واقعاً این نگرانی که در سطح کلان و خرد مطرح شد فقط نگرانی «آن‌ها» است و هیچ کدام از روحانیون مذهبی‌های دیگر این دغدغه‌ها و سوال‌ها را ندارند؟ آیا این دو سوال که در قالب نگرانی مطرح شده است نمی‌تواند سوال هر مسلمان شیعی باشد؟ جواب نویسنده منفی است: «دست‌کم به لحاظ بهداشتی، حرم مکانی سکولار است. به نظر می‌رسد که بخشی (اگر نگوییم بسیاری) از روحانیان و متدینان، تا جایی که پای بهداشت در میان است، مشکلی با سکولار دیدن حرم ندارند.»

میردامادی به سادگی مرزی مشخص می‌کند میان روحانیان و متدینی که به لحاظ بهداشتی مشکلی با سکولار دیدن حرم ندارد و افرادی که بعضاً با دلایل سیاسی و نه «مذهبی صرف» تحت هر شرایطی حتی در شرایط بحرانی، با سکولار دیدن حرم از نظر بهداشتی مخالف هستند؛ اما آیا این مرزبندی در عمل هم امکان‌پذیر است؟ 

نویسنده نظر سعیدی، تولیت حرم، و حسینی‌نژاد، روحانی مشاور تولیت حرم، را به عنوان نمونه‌های توجیه دینی برای باز نگه‌داشتن حرم می‌آورد و بر این دو واژه از سخنان این دو روحانی «نزدیک به حکومت» تاکید می‌کند: «دارالشفا» و «پناهگاه»؛ و این گونه تحلیل می‌کند که «از نظر آن‌ها حرم “دارالشفا” و “پناهگاه” است و اگر تعطیل شود یعنی به هنگام بلا حتی حرم هم شفا و پناه نیست و این از نظر آن‌ها پیامد الهیاتی “مخرّبی” برای ایمان مذهبی مردم دارد». تحلیل نویسنده تکیه بر قسمت اول نظرات این دو روحانی دارد و قسمت دوم را نادیده‌ می‌گیرد. قسمت نادیده‌ گرفته‌شده با منطق دوتایی و مرزبندی نویسنده توجیه‌پذیر نیست: نظر حسینی‌نژاد با این جملات پایان می‌یابد: «حالا زائران به ضریح دست نزنند و لمس نکنند و معمولاً زائران توجیه هستند و مراعات می‌کنند»، و نظر سعیدی با این جملات: «ما احتیاط را شرط می‌دانیم و مسایل بهداشتی را هم رعایت می‌کنیم». آیا نمی‌توان این دو تعبیر را نشانه‌ای بر سکولار دیدن حرم از نظر بهداشتی دانست؟ حسینی‌نژاد واضح و شفاف به مردم توصیه می‌کند که به ضریح دست نزنند و لمس نکنند (توصیه‌ای که در این شرایط بحرانی آن را به شکل‌های مختلف از پزشکان شنیده‌ایم) اما آن را در تعارض با باز بودن حرم نمی‌داند. نویسنده این سخنان را نادیده می‌گیرد و این روحانیان را از دسته‌ی کسانی که مشکلی با سکولار دیدن حرم از نظر بهداشتی ندارند بیرون می‌اندازد.

 معیار این مرزبندی کجاست؟ آیا می‌توان به همین ترتیب ادعا کرد کسانی که هنوز برای عبادت به حرم می‌آیند از نظر بهداشتی حرم را سکولار نمی‌بینند و کسانی که سکولار می‌بینند در این مدت پایشان را به حرم نگذاشته‌اند؟ شاید بتوان به راحتی برخی افراد (مثل کسانی که اعتراض خود را در اَشکالی همچون لیسیدن ضریح بیان می‌کنند) را در دسته‌ی مخالفان سکولار دیدن حرم از نظر بهداشتی گذاشت، اما اگر بخش اول و دوم نظر حسینی‌نژاد و سعیدی را در کنار هم ببینیم منطق دوتایی بی‌اعتبار می‌شود و صرف این که این دو «روحانی نزدیک به حکومت» و مخالف بسته شدن حرم هستند منجر به این امر نمی‌شود که دید آن‌ها به حرم را سکولار نبینیم. شاید اگر واکنش‌های برخی از مذهبیان را در حقیقت واکنش‌های برخی از مذهبیان بدانیم که مخالف تعطیلی حرم هستند، بتوانیم خوانش دیگری داشته باشیم و تحلیل را با منطق توجیهی ما و آن‌ها مسدود نکنیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)