در دنیای امروز «ایران» خودش یک مسئله است. چه در نگاه اسلام‌گرایان انقلابی در ایران، چه ملی‌گرایان سکولار، چه هر اپوزیسیونی که در تقلای تغییر، روزگار می‌گذراند و چه در نگاه غربِ امروز، ایران با تمام جهات سیاسی، فرهنگی، باستانی‌اش یک مسئله است. شاخص این ادعا نیز نسبت ایران با تمدن است.

تمدن  شاخصی است برای پویایی سرزمینی. ایرانِ دیروز صاحب تمدن عظیمی بوده است که از سرزمین‌های بلند فلات آناتولی و ارمنستان آغاز می‌شد و با گذر از جلگه‌ی بین‌النهرین تا کرانه‌های رودخانه‌ی سند در شبه‌جزیره‌ی هند و مرزهای غربی چین ادامه می‌یافت.

 

این گستره‌ی جغرافیایی را تمدنی می‌‌سازد که بر اساس انگاره‌های فرهنگی شکل گرفته است. این فرهنگ و تمدن دارای چند حلقه‌ی محکم است: زبان پارسی، ادبیات، میراث تاریخی، سوابق اجتماعی، احساس تعلق به سرزمین. این حلقه‌های مستحکم خرده‌فرهنگ‌های سرزمینی را به هم می‌پیوست و همبستگی ملی را شکل می‌داد.

 

بنابراین، شناخت هویت ملی سرفصل همه‌ی مطالعات ایران است، ریزمسئله‌هایی که بازخوانی آن می‌تواند سرچشمه‌ی خوانش بسیاری از پدیده‌های نوظهور دنیای مدرن باشد. یکی از این پدیده‌ها مدرنیته و شاخه‌های آن است.

 

البته کار کمی مشکل می‌شود. زیرا هنوز فهم مشترکی از هویت ملی و عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آن به دست نیامده است. این فهم مشترک در ذهنیت صاحب‌نظران و متفکران علوم انسانی متفاوت است و سخت است که این همه فهم را یک‌ جا کنار هم قرار داد اما به هر حال بعضی از عناصر هویت ملی را همگان می‌پذیرند. زبان پارسی، ادبیات ایرانی، سرزمین، نژاد و قومیت، آیین‌ها و سنت‌ها و… .

 

در قرن جدید شکل‌گیری پدیده‌ی نابهنگام انقلاب اسلامی تفکرات جدیدی را به عرصه‌ی هویت ملی سوق داد. صورت مسئله‌ی نگارنده در این مقال بر این پایه استوار است. نسبت هویت ملی با حکومت چیست؟ نسبت «هویت ملی ایرانیان» با «حکومت آینده» چیست؟ آیا می‌توان بر اساس این هویت، حکومت تعیین کرد؟

 

این پرسش زمانی به ذهنم خطور کرد که در تفکر درباره‌ی چرایی پیدایش پدیده‌ی انقلاب اسلامی بودم. آیت‌الله خمینی و آیت‌الله مطهری به عنوان دو ایدئولوگ رژیم دینی مؤلفه‌های جدیدی را وارد حوزه‌ی هویتی ملی ایرانی کرده‌اند. جمهوری اسلامی حاصل این عناصر جدید هویتی است. بررسی میزان موفقیت این رژیم در استفاده از عناصر جدید هویتی مجال دیگری می‌طلبد که در حوصله‌ی این بحث نیست. اما می‌خواهم از این تجربه‌ی جدید برای «ایرانِ آینده» نیز استفاده کنم و این فرض را به بحث بگذارم.

 

پیش از  طرح مسئله این تذکر لازم است که آن‌چه که به نگارش درخواهد آمد فقط طرح «یک صورت مسئله» است و پاسخ به آن نیست. پاسخ به این مسئله می‌تواند نتیجه‌ی کار متفکرانی باشد که سال‌هاست در حوزه‌ی اندیشه کار کرده‌اند و دغدغه‌ی ایرانی پسادینی را در سر می‌پرورانند.

 

همان‌طور که گفتم، اسلام‌گرایی با وقوع پدیده‌ی انقلاب، عناصر جدیدی را به عنوان کاتالیزور هویت دینی وارد حوزه‌ی هویتی ملی ایران کرد. این پروژه نتیجه‌ی سال‌ها فعالیت متفکرانی است که پیش از انقلاب سعی داشتند اسلام و ایران را به هم پیوند دهند.

 

پروژه‌ی مطهری ــ برای مثال، خدمات متقابل اسلام و ایران ــ از این قبیل بود. مطهری تلاش می‌کرد تا بر خلاف  رضا خان که هویت ایرانی را در مقابل هویت دینی قرار می‌داد بین این دو پیوند برقرار کند. بنابراین، هویت ملی از نگاهِ مطهری بر دو پایه‌ی ایرانیت و اسلامیت استوار بود.

 

بعد از انقلاب ایدئولوگ‌های رژیم اسلامی در پی انکار هویت ملی برنیامدند. از این رو بین اسلام و ایران فقط حق تقدم قائل بودند، تقدم اسلام بر ملیت. بازرگان در تشریح این تقدم با آیت‌الله خمینی اختلاف داشت: «امام خمینی ایران را برای اسلام می‌خواهد، حال آن‌ که من اسلام را برای ایران می‌خواهم.» این تقدم و تأخر فقط جنبه‌ی ایدئولوژیک داشت.

 

اهمیت این مطلب این است که تلاش اسلام‌گرایان برای پیوند ایران و اسلام یا دین و ملیت بعد از گذشت چهل سال از عمر انقلاب همچنان ادامه دارد. هر چند آنان تقدم را با دین می‌دانند ولی نمی‌خواهند ملیت را انکار کنند.

 

این یکی از پایه‌های اصلی تفکرات روحانیت خمینیست است. بر این اساس است که «تمدن اسلامی» از سوی آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان فرایند نهایی انقلاب اسلامی مطرح می‌شود.[۱]

 

تغییر مؤلفه‌ی هویت ملی تا بدان‌جاست که رهبر رژیم ایران، منافع ملی را تابعی از هویت ملی تعریف می‌کند: «منافع ملی آن‌ وقتی منافع ملی هستند که با هویت ملی ملت ایران، با هویت انقلابیِ ملّت ایران در تعارض نباشند.» (۲۲ خرداد ۱۳۹۶)

 

پروسه‌ی انقلاب اسلامی ــ فارغ از محتوای خود و امکان و امتناع آن ــ یک نقشه‌ی راه است و مبارزه با انقلاب اسلامی مبارزه با ایدئولوژی اسلامی تمدن‌خواه.

 

در مقابل، گروه‌هایی هستند که اساساً با هر گونه رژیم دینی در ایران سر ناسازگاری دارند. گروهی اصالتی برای هویت دینی قائل نیستند. گروهی دیگر هویت دینی جامعه‌ی ایرانی را فقط محدود به هویت فردی و نه جمعی مردم ایران می‌دانند. به اعتقاد آنان، هویت دینی فقط فردی است و دین نباید در امور جامعه دخالت کند. از این رو، هویت جمعی دینی انکار می‌شود.

 

تفکر غالب با گروه دوم است. دین‌ستیزان در اقلیت هستند. ولی نقطه‌ی اشتراک این دو گروه در نفی هویت دینی  و اصالت قائل شدن برای هویت ملی است. حالا بر اساس این اشتراک نظر، مسئله چنین طرح می‌شود: «حکومت آینده‌ی ایران ــ که قطعاً دینی نخواهد بود ــ با هویت ملی چه نسبتی دارد؟»

 

آیا قائل به حکومتی ایرانی هستیم؟ یا حکومت ایرانی وجود خارجی ندارد و حکومت اساساً فراگیر و جهان‌شمول است؟ ایرانی و غیر ایرانی ندارد؟ با این وصف، هویت ملی در حکومتی که جهان‌شمول است و شرقی و غربی، خداباور و خداناباور، دین‌دار و دین‌ستیز و… را در برمی‌گیرد چه نقش و جایگاهی پیدا می‌کند؟

 

اگر بپذیریم که سیاست‌ورزی امری قومی و بومی نیست، پس حاکمیت نمی‌تواند بومی باشد. با این فرض، اگر حکومتی نتواند مؤلفه‌های هویت ملی ایران را تقویت کند یا در جدال با آن قرار گیرد و سیاست‌ورزی بر هویت ملی تقدم پیدا کند آن‌گاه چه باید کرد؟

 

آیا حکومت حافظ هویت ملی ایران است؟ اگر دموکراسی با تمام زیرساخت‌های مدرن خود، هویت ملی را زیر سؤال ببرد یا نتواند آن را تقویت کند ــ مانند ترکیه ــ پس حق تقدم با کدام است؟

 

آتاتورک، با عدول از هویت ملی خود کاملاً مدرن شد و ترکیه‌ی نوین را تشکیل داد. او حتی هویت مذهبی کشور خود را هم زیر سایه‌ی مدرنیته درآورد. مذهب در جامعه‌ی امروز ترکیه کاملاً به حاشیه رانده شده و هویت ملی ترک‌ها مبتنی بر مذهب نیست.

 

نظریه‌پردازان مارکسیست ایرانی نتوانستند ــ به هر دلیلی ــ نسبت این ایدئولوژی را با فرهنگ و تاریخ و سنت ایرانی و هویت ملی تعریف کنند. و این اتفاق به خلق «کمونیسم ایرانی» نینجامید.

تجربه‌ی تاریخی رضاخان می‌تواند به ما کمک کند. رضاخان را می‌توان ــ مسامحتاً ــ پدر ایران مدرن نامید. تلاش او برای ایجاد زیرساخت‌های مدرن (ثبت اسناد، ثبت احوال، تأسیس بانک‌های ملی، سپه و فلاحتی، بنا نهادن بیمه‌ی ایران و…) در ایران به تقابل او با تمامیت دین ــ نه فقط حجاب ــ انجامید. او تلاش کرد ایرانی با هویت باستانی را بنا نهد. و نسبتاً موفق بود. اما یک ایراد اساسی داشت. پایه‌ریزی نهادهای مدرن در یک جامعه‌ی نوپای مدرن که از دین گریخته بود با هویت باستانی‌اش قابل تطبیق نبود!

 

برای مثال، پروژه‌ی دولت–ملت‌سازی رضاخان منطبق بر انگاره‌های غربی بود و مبتنی بر تفکر ایران باستان نبود. هرچند او با تأسیس فرهنگستان زبان فارسی، بازسازی و تعمیر ابنیه و آثار باستانی، برگزاری جشن هزاره‌ی فردوسی و، مهم‌تر از همه، تأسیس سازمان فرهنگی «پرورش افکار»، در ترویج نژاد آرایی و تأکید بر اصالت آن بسیار کوشید اما چون طرح‌های مدرنیزاسیون پشتوانه‌ی نظری باستانی نداشت و حاصل تأثیرپذیری رضاخان از سفر به ترکیه و اصلاحات آتاتورک بود به تأسیس جامعه‌ای مدرن و توسعه‌یافته نینجامید. باستان‌گرایی رضاخان فقط روبنای جامعه‌سازی بود و مدرنیزاسیون زیربنای آن. اما این روبنا تحمل بار سنگین مدرینته را نداشت!

 

علت این بود که مدرنیته نتوانست نسبت خود با تاریخ باستان ایران و هویت ملی را تعریف کند. از این رو خیلی زود به تضاد انجامید. از دل این برخورد، لیبرالیسم ایرانی زاده شد که ناقص‌الخلقه است.

 

مشابه این کار را مارکسیست‌ها کردند. مهم‌ترین دلیل شکست ایدئولوژی مارکس در ایران این بود که نظریه‌پردازان مارکسیست ایرانی نتوانستند ــ به هر دلیلی ــ نسبت این ایدئولوژی را با فرهنگ و تاریخ و سنت ایرانی و هویت ملی تعریف کنند. و این اتفاق به خلق «کمونیسم ایرانی» نینجامید.

 

نزاع انقلاب اسلامی با مخالفان ایرانی‌اش نزاع دو گروه سیاسی نیست. نزاع دو جبهه‌ی متضاد ایدئولوژیک با دو درک متفاوت از هویت ملی است. اسلام‌گرایان با استفاده از مؤلفه‌های هویت ملی در حوزه‌ی اسلامی از بیش از چهل سال قبل تا کنون توانسته‌اند حکومت اسلامی خود را سرپا نگه دارند. هنوز هم حاکمیت در بزنگاه‌های تاریخی و در مواجهه با مسائل اجتماعی و مردم از انگاره‌های ملی برای هویت‌بخشی به جمهوری اسلامی استفاده می‌کند. ماجرای کسانی که به مدافعان حرم موسوم شدند هنوز در اذهان باقی است. کسانی که به تعبیر انقلابی‌ها مدافعان امنیت «ملی» قلمداد می‌شوند. روزنامه‌ی فرهیختگان که از نشریات اصول‌گرایان است در واکنش به سخنان رهبر جمهوری اسلامی او را «صدای ایران» معرفی می‌کند.

 

حال، صاحب‌نظران سیاسی و فرهنگی باید به این مسئله بیندیشند که وقتی اسلام‌گرایان توانسته‌ا‌ند از کاتالیزور ملیت برای تعریف هویت دینی خود استفاده کنند چرا مخالفان حکومت دینی نمی‌توانند هویت ملی ایران را فضای مدرن امروز جهان ــ با تمام انگاره‌های ریز و درشت ــ تعریف کنند.

 

ما با نقشه‌ای شفاف از سوی اسلام‌گرایان مواجه هستیم ولی از طرف دیگر آلترناتیو شفافی وجود ندارد. شعار مشترک «جمهوری اسلامی نباید باشد» هر چند لازم است اما کافی نیست. مخالفان باید با نظریه‌پردازی ــ و نه ترجمه‌ی صرف ــ نسبت هویت ملی با انگاره‌های مدرن، حکومت آینده‌ی ایران و در پسِ آن تمدن ایرانی را تعریف کنند. این نقشه‌ی راه همه‌ی مخالفان حکومت دینی در ایران است.

 

بازخوانی تاریخ ایران باستان، هویت فرهنگی و سنت‌های این مرز و بوم با هدف نظریه‌پردازی سیاسی برای اداره‌ی جامعه می تواند این فرض را اثبات کند. استفاده از تجربه‌های تاریخی مانند دوران سلطنت رضا خان و سیطره‌ی چهل ساله‌ی اسلام‌گرایان بر ایران باید با دقت بازبینی شود. از دل این بازخوانی، آلترناتیو جمهوری اسلامی زاده خواهد شد.

 ***

[۱] انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه‌ی اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی – فیش‌های فرآیند انقلاب اسلامی/ پایگاه رسمی آیت الله خامنه‌ای

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)