نامه‌ی سرگشاده در باب حکمی که برایم صادر شد

رقصان می گذرم از آستانه‌ی ِ اجبار

شادمانه و شاکر

از بیرون به در آمدم

از منظر

به نظّاره به ناظر

نه به هیات ِ گیاهی نه به هیات ِ سنگی نه به هیات ِ برکه ئی

من به هیات ِ ‹ما› زاده شدم

به هیات ِ پر شکوه انسان

تا دربهار ِ گیاه به تماشای ِ رنگین کمان ِ پروانه بنشینم…

پیش از هر سخنی، بر خود وظیفه می‌دانم تا از وکلای محترم‌ آقایان رئیسیان و نیلی که حمایت‌‌هایشان را از من دریغ نکرده و متعهدانه در قالب دفاعیه و لایحه‌ی حقوقی به پشتیبانی از حق آزادیِ بیانم برخاستند کمال تشکر و امتنان را به جا آورم.

اما در این مجال قصد دارم دفاعیه‌ی شخصی خودم را -با توجه به نوع رای صادر شده و آرای مشابهی که این روزها شاهد آن هستیم- کوتاه مکتوب کنم.

در باب سه اتهام نسبت داده شده به من یعنی ۱-توهین به مقدسات اسلام ۲-فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ۳-تشویق به فساد از طریق انتشار مطالب جنسی، حکم صادر شده بدین شرح است: “حکم بر محکومیت متهم به تحمل سه سال حبس تعزیری بابت توهین به مقدسات و هشت ماه حبس تعزیری بابت فعالیت تبلیغی علیه نظام صادر و اعلام می‌نماید.” در خصوص اتهام سوم یعنی تشویق به فساد از طریق انتشار مطالب جنسی “دادگاه ضمن فحص در محتویات، مداقه در فرایند قضایی، سیر مراحل تحقیق، تطبیق ماهیت معنونه با قوانین موضوعه و قرار نهائی مقام تحقیق و کیفرخواست مقام تعقیب به شرح منعکس در اوراق پرونده، همچنین اظهارات مقرون به صحت متهم در جلسه‌ی رسیدگی نشان از فقدان هرگونه انگیزه برای تشویق به فساد و فحشا دارد و متهم قویاً آنرا منکر است و مدرک و مستندی بر انطباق و انتساب بزه معنونه وجود ندارد؛ بنابراین حکم به برائت متهم فقط در این بخش صادر و اعلام می‌گردد.”

اگرچه در هیچ کدام از مراحل دادرسی سندی مستدل مبنی بر اتهام توهین به مقدسات به شخص من ارائه نگردید، اما به هر حال این حکم که در مجموع “سه سال و هشت ماه” حبس تعزیری را شامل می‌شود به‌مصداق هزاران حکم تحمیلی دیگر برای من قابل باور است.

من حبس را به عنوان یک تاوان سنگین برای هرنوع دگراندیشی در جامعه‌ای که مدام با سرکوب آزادی بیان مواجه هستیم بالاجبار می‌پذیرم؛ چرا که خون من رنگین‌تر از انسان‌های کثیری که دارند چنین تاوانی را پس می‌دهند نیست؛ پس به‌مثال تمام اسلافم باید بگویم “رقصان خواهم گذشت از آستانه‌ی اجبار…”

اما آنچه که مرا به نوشتن این بدیهیات واداشت و چیزی که برایم غیرقابل تحمل‌تر از اسارت عریان است، ضمیمه کردن احکام مبدلی‌ست که این روزها مدام دارد بیشتر شیوع می‌یابد و آدم‌ها را درگیر یک نوع فرایند شرکت در اردوگاه کار اجباری می‌سازد. چیزی که می‌خواهم صریح و شفاف و عریان اینجا اعلام کنم این است که به هیچ عنوان به چنین احکام مبدلی تن در نخواهم داد. این حکم مبدل در پرونده‌ی من بدین شرح آمده است:

“لکن در پرتو آموزه‌های حقوق کیفری دین مبین اسلام و عدالت ترمیمی مبنی بر انتخاب کیفر مناسب، تصمیم عادلانه با ملاحظه‌ی شخصیت و شرایط مرتکب با این وصف که مجازات یکسان برای افراد متعدد بازدارنده نخواهد بود و با توجه به سوء مدیریت باطنی و عدم توانایی در کنترل نفس و انگیزش ناصحیح متهمین در مواجهه با دیگران و معضلات اجتماعی و بازپذیری متهم و تاثیرپذیری کیفر در اجتماع و با رعایت قاعده‌ی تعدد جرایم و موازین و تجویز قانونی… اجرای تمام مجازات حبس یادشده را مناسب ندانسته، لذا دو سال و شش ماه از مجازات شدیدتر را به مدت پنج سال معلق می‌نماید؛ متهم با تلقی تعلیق مراقبتی موظف به کسب مجوز از مقام قضایی به منظور مسافرت به خارج از کشور در ایام تعلیق و منع عضویت در احزاب، گروه‌ها و دستجات سیاسی و اجتماعی و ثبت حضور در قطعه‌ی شهدای بهشت زهرا به صورت ماهانه یک پنج شنبه(ساعت ۱۸ الی ۱۹) با هماهنگی اداره‌ی گلزار شهدای بنیاد شهید و امور ایثارگران استان تهران تحت نظارت حراست آن بنیاد و الزام به تحصیل و یادگیری مباحث سبک زندگی انسانی و کنترل هیجان به مدت بیست و چهار ساعت در موسسه‌ی روانشناسی ماوای قم و نگارش پژوهشنامه‌ای در ۱۲۰ صفحه به صورت دست‌نویس با محوریت تحلیل روان بر نواندیشی دینی و جریان فکری واگرا با هماهنگی اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران تحت نظارت ضابطین این پرونده می‌باشد. بدیهی است هر گاه متهم در مدت تعلیق مرتکب یکی از جرایم عمدی موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه‌ی هفت گردد یا از دستورات مرجع قضایی تبعیت نکند، دادگاه قرار تعلیق را لغو کرده و دستور اجرای مجازات معلق را صادر خواهد نمود. بدیهی است صرفاً مجازات شدیدتر اجرا خواهد شد و مطابق بند ث ماده‌ی ۱۲ فوق‌الاشعار تعلیق در حکم اجراء است.”

باید بگویم این حکم تعلیقی که تحت عنوان عدالت ترمیمی از آن یاد می‌شود مصداق بارزی برای تلاش گذر از “تنبیه” به “کنترل” است. به قول فوکو اتوپیای نوین ملاحظه‌کاری قضایی چنین است: «در عین آنکه زندگی را از محروم می‌گیرد مانع از آن شود که آن را احساس کند. او را تمامی حقوقش محروم کند بدون آنکه درد و رنجی به او برساند و کیفرهایی عاری از هرگونه “درد” را به او تحمیل کند.» همه‌ی ما بر این واقفیم که این نظام کنترلی، این تنبیه بدون درد، چقدر می‌تواند تبعات روحی و روانی به همراه بیاورد. این تعلیق، این زندگی در روزگار برزخی، این دو سال و نیمی که تصور وقوع احتمالی‌اش قرار است به مدت پنج سال ذهن و روح آدمی را خراش دهد، همان شمشیر داموکلس است که از بالای سر آدمی آویزان می‌شود و هر لحظه او را به فکر یک خطر حاد، یک تهدید دائمی می‌اندازد و هر حرکت و واکنشی را دچار مخاطره می‌سازد. اگرچه سایه‌ی این شمشیر پیشاپیش همیشه قابل لمس بوده است اما این تعلیق عریان چنین سایه‌ای را به اندازه‌ی بزرگترین عقربه‌ی ساعت -یا همان تیر سوزان حافظه- بلندتر می‌سازد و آدمی را در یک وضعیت حبس مشدّد قرار می‌دهد و او را از فراز دیوارهای بلند زندان به دارالتادیبی بزرگتر پرتاب می‌کند.

پس همچون داموکلس که به خاطر لمس سایه‌ی شمشیر به خوشبختی پادشاه بودن پشت می‌کند من نیز به چنین عدالت ترمیمی مخاطره‌آمیزی که شاید از دید کسانی خوشبختی تلقی شود قاطعانه نه می‌گویم! و مخاطرات در حبسِ قابل لمس بودن را به چنین وضعیت برزخی و کارهای اجباری و تحمیل شده ترجیح می‌دهم.

در نهایت، در جهانی که از هر نوع آرمان‌خواهی ارزش‌زدایی شده، مرز بلاهت و شجاعت نیز آنچنان مبهم شده است که داوری در این مورد را دشوار می‌سازد. فقط من همین قدر یادگرفته‌ام که انسان بزرگی چون داستایفسکی بعد از چهار سال تبعید به اردوگاه کار اجباری در سیبری و گذراندن سخت‌ترین دوران و در عین حال خلق هزاران سطر بی‌نظیر ادبی با خودش می‌گوید: «من تنها از یک چیز می‌ترسم و آن اینکه شایستگی رنج‌هایم را نداشته باشم». و این نکته باز به من یادآور می‌شود که «انسان دشواری وظیفه است» و تلاشم بر این خواهد بود تا یک زیست انسانی را همراه با صدها زندانی عقیدتی دیگر مشق کنم. تا شاید در بهار ِ گیاه به تماشای ِ رنگین کمان ِ پروانه بنشینیم…

زنده باد آزادی و برابری

مهدی سلیمی

۹ تیرماه ۱۴۰۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)