وقتی از برده و بردهدار و بردهداری سخن به میان می آید آنچه بلافاصله در ذهن نقش می بندد، تصویر مردان و زنان سیاه پوست از شدت گرسنگی لاغر اندامی است که زنجیری به پا دارند و بردهدار و یا صاحبشان در حال شلاق زدن آنها است. که البته این تصویر آنچنان هم دور از واقعیت نیست. اما برای تطبیق با واقعیت کنونی جوامع بایستی کمی در جزئیاتش تغییر ایجاد نمود. می گویند بردهداری در جهان یکی از قدیمیترین و در عین حال پر سودترین تجارتها است و سابقه آن به هزاران سال پیش باز میگردد. در مصر، روم، چین، هندوستان و کشور خودمان ایران و تقریبا همه جا رد پایی از بردهداری خواهید یافت. تعریف بردهداری بطور خلاصه، در بندگی بودن غیر اختیاری (بعضا اختیاری) یک شخص یا گروه، در دست شخص یا گروه دیگر است. و از دلایل اصلی رواج آن باید به عدم تساوی اقتصادی و تفاوت طبقاتی در طول تاریخ اشاره نمود. و اما…
در سالهای دهه ۵۰ رونق اقتصادی در ایران برخاسته از فروش ثروت خدادادی عظیم ملی یعنی نفت همان ماده کثیف و بدبو معروف به اوج خود رسید. از طریق فروش این گنج بادآورده پرخواهان میلیاردها دلار به خزانه ایران سرازیر شد، بگونهای که برغم دله دزدیهای این گوشه و آن گوشه با تزریق بخش کوچکی از آن به جامعه جیب اکثر ایرانیها سنگین شد. اینگونه ظرف مدت کوتاهی فاصله طبقاتی کمتر شد. کارمندان و کارگران و صاحبان تجارتهای کوچک و کاسبان بازاری و محلی هم از نعمات الهی برخوردار شدند، هر چند نه به اندازه برخی از درباریان و امرای ارتش و امثالهم. اما اگر فلانی مرسدس میراند فلان کارمند یا خرده کاسب نیز پیکان و ژیانش به راه بود. اگر فلانی میامی رو بود آن کارگر و کارمند هم سرش به فلان کافه پایین شهر گرم بود. و بر همین مقیاس بگیر تا آخر. سفرهای دور دنیا برای مارکوپولوهای ایرانی عادی شد، و پای جوانان از تمامی اقشار به فرنگستان و دانشگاههایش باز شد. شکم سیر انسانها را به اندیشیدن سوق می دهد، لذا جوانان ایرانی به مطالعه و بیشتر اندیشیدن پرداختند. تب کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسم و آنارشیسم و…خلاصه ایسمهای مختلف آنچنان داغ شد که اگر کسی اهل ایسم خاصی نبود باید خجالت می کشید. از فرنگ برگشتهها از آزادیهای مدنی در فرنگستان داد سخن میدادند و کمتر خانوادهای پیدا میکردید که آقازادهاش پذیرش هاروارد و آکسفورد و سوربون و امثالهم پر شالش نباشد. آسانسور بیشتر از ظرفیتش سوار کرده بود و بیشتر از سرعت مجاز بالا می رفت.
این وضعیت جامعه را در شوک عظیمی فرو برد. شوکی که به اتفاقات سال ۵۷ انجامید. اتفاقاتی که بعدها انقلاب سال ۵۷ ایران نام گرفت. نتیجه این چند سطر و غرض از تکرار مکررات در پاراگراف بالا اینکه برعکس ادعای آیت الله خمینی و اطرافیانش که انقلاب ایران را انقلاب مستضعفین معرفی کردند. در حقیقت انقلاب ۵۷ انقلاب جیبهای پرپول و شکمهای سیر بود. و این یک نوع از گرایش و سوق پیدا نمودن جوامع به سمت و سوی انقلاب است. اما انقلاب انواع دیگری هم دارد. انقلابهایی که با شورش آغاز می شود و به انقلاب در جامعه می انجامد. شورش ها ذاتا و اساسا ناشی از عمیق شدن اختلاف طبقاتی و فقر اقتصادی گسترده در جوامع است. فقر اقتصادی و اختلاف طبقاتی با فساد رابطه تنگاتنگی دارد و این وضعیت همان چیزی است که این روزها در ایران بطور عینی شاهد آن هستیم. و بر این اساس است که بزعم من اینبار با اینگونه انقلاب روبرو هستیم. شورشی گسترده که قطع یقین به انقلابی عظیم منجر خواهد شد.
برگردیم به داستان برده و بردهداری، بردهدار کسی است که خود را صاحب و مالک جان و مال برده می داند. خود را محق می داند که برای بردههایش تعیین تکلیف کند و بجای آنها تصمیم بگیرد. بجای آنها میاندیشد و از جانب آنها حرف می زند. دادن سهمی بسیار کوچک از دسترنج برده به او و درمان بیماری و جراحاتش صرفا با هدف زنده نگاه داشتن و استثمار بیشترش است. بردگان به جنگ اعزام می شوند، اگر زنده ماندند باز می گردند و باز هم به وظایف بردگی شان ادامه می دهند اگر هم مردند که بردهای دیگر جایش را پر میکند. این سیستم بردهداری در نوع کلانش را در مصر باستان دوره فراعنه و در روم سراغ داریم.
بنظرم این روزها سیستم کلان بردهداری دوران باستان عینا در نظام سیاسی حاکم بر ایران احیا گردیده. آیت الله خامنهای رهبری که در نقش فرعون جهان معاصر از جانب ملت ایران یعنی بردگان خود می اندیشد، برای آنها تعیین تکلیف می کند، بجای آنها تصمیم می گیرد و توسط جمعی از بردگان سوگلیاش به مرحله اجرا می گذارد. این بردگان سوگلی همچون ایام بردهداری قدیم از امتیازاتی برخوردارند. همانطور که در گذشته بردههای سوگلی لباس بهتری می پوشیدند اجازه ورود به خانه بردهدار را داشتند و با پس ماندههای غذای او شکمچرانی می کردند، امروز هم این طیف از بردهها دور تا دور آیتالله را گرفتهاند. تکه استخوانی برای آنها پرت میکند و آنها هم دمی تکان میدهند و از امتیازات خاصی برخوردار می شوند. جیبی پر میکنند و بعد از انقضاء تاریخ مصرف همچون بردگان سوگلی فرتوت دوران بازنشسنگی را زیر سایه ولی نعمتشان روزگار را به خوشی می گذرانند. بردگان سوگلی فقط مطیع و مجری فرامین و اوامر بردهدار بزرگاند، بردهدار است که فرعون وار تصمیم میگیرد و ارادهاش را ابلاغ میکند، چه وقت باید مذاکره شود و چه وقت باید جنگید. در این بین بردههای معمولی تنها قربانیان جنگها هستند. یکی از امتیازات سوگلیها اینکه به جنگ نمیروند. اعلان جنگ می کنند و قربانیان را به مسلخ می فرستند.
این شیوه بردهداری غالبا به شورشهای عظیم در خیل بردگان میانجامد. یکی از نمونههای اسطورهای معروف شورش برده انقلابی اسپارتاکوس است. بردهای که پس از طی دوره گلادیاتوری فرماندهی لشکر عظیمی از بردگان را بعهده گرفت و بر ظلم بردهداری وقت شورید.
راستش را بخواهید این روزها از هر خیابان و کوچهای که رد می شوم، به هر گوشهای که سرک می کشم، گروه بزرگی از بردگان را میبینم که خسته از تصمیم گیریهای مالیخولیایی بردهدار بزرگ، خسته از فقر روزافزون، خسته از دویدنهای بی حاصل بدنبال تکهای نان، در گوش هم نجوا می کنند. گویا منتظر اسپارتاکوسی هستند که کنارش بر علیه نظام بردهداری بشورند و بجنگند. و تعجب نکنید اگر بگویم از کنار هر سطل آشغالی که رد می شوم اسپارتاکوسی می بینم که لابلای زبالهها بدنبال پس مانده غذایی است که زنده نگهش دارد. میلیونها برده انقلابی خسته از سالها بردگی و هزاران اسپارتاکوس آواره در خیابانها، خسته از جنگهای بی حاصل نمایشی، خسته از هیاهوی مرگ بر… گفتنهای بردههای سوگلی…
هیچ شکی ندارم که شورشی بزرگ در راه است. شورشی که قطع یقین به انقلابی عظیم خواهد انجامید. انقلابی که اینبار نه شکم های سیر که شکمهای گرسنه در آن نقش آفرین میدان خواهند بود. این انقلاب به معنی واقعی کلمه انقلاب مستضعفین خواهد بود. و این دیگر هشدار نیست. هشدار زمانی کارآیی دارد که فرصتی برای اصلاح باقی مانده باشد. حضرات و در راس آنها بردهدار بزرگ یعنی همان مقام عظمی ولایت همه فرصتها را از دست دادهاند. این اعلان شورشی قریب الوقوع است. موج خروشانی که هیچ چیز جلودارش نخواهد بود.
واقعیت امر، من هم جای عالیجناب سیاه پوش بودم تن به مذاکره نمیدادم، او بخوبی میداند که نظام بردهداریاش به پایان راه رسیده و مذاکره و نرمش قهرمانانه و سر کشیدن جام زهر هم دیگر کمکی به حفظ نظام تحت رهبریاش نخواهد کرد.
کیش و مات!
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.