شاید بتوان جبهه ملی را نماد ملیگرایی و جریان ناسیونالیسم در ایران نامید. تأثیرگذارترین گروه سیاسی که توانست با ملی کردن صنعت نفت، دست انگلیسیها را از طلای سیاه قطع کند. دستاورد بزرگی که البته مدیون چهره بزرگ و شناختهشدهای چون محمد مصدق میباشد.
جبهه ملی یک حزب نبود. در سال ۱۳۲۸ از تشکیل چند حزب سیاسی گروهی تشکیل شد که برای مقابله با دخالت دولت در انتخابات و در اعتراض به این مشی، به وجود آمد که به جبهه ملی شهرت یافت. این جبهه اما آرمانی فراتر داشت. ایجاد حکومت ملی برای تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار. آنان خود را حامی عدالت اجتماعی و حفظ قانون اساسی مشروطه میدانستند و بر آن تأکید میکردند. این هدف، یعنی اعلانجنگ به رژیم سلطنتی محمدرضا شاه.
موفقیت این جبهه در نهضت ملی کردن صنعت نفت در همراه کردن تودههای مردمی، روحانیت و مقاومت در برابر فشارهای بیرونی برای عدول از خواستههای خود، بود. موفقیتی که تاوانش را در سال ۱۳۳۲ و در کودتایی انگلیسی – آمریکایی، بهسختی پس میدهد.
پس از سرنگونی دولت قانونی و ملی محمد مصدق، اما جبهه ملی دیگر نتوانست سربلند کند. جبهههای ملی دوم به بعد بافاصله زیادی از هم تشکیل میشد و هر بار با سرکوب رژیم سلطنتی و حکومت انقلاب اسلامی و همچنین اختلافات داخلی تاکنون به نتیجه نرسیده است.
اکنون نیز جبهه ملی ششم که به نام سامان ششم فعالیت میکند آخرین اعلام موجودیت آن است. این جبهه با انشعاب از جبهه ملی ایران در داخل کشور به رهبری حسین موسویان در ۲۷ آبان سال ۱۳۹۷ با حضور چهرههایی چون داود هرمیداس باوند، کوروش زعیم، شاهین سپنتا و…اعلام موجودیت کرد.[۱]
چرا جبهه ملی باوجود عملکرد درخشان ابتدای کار، باگذشت بیش از شصت سال از تشکیل حتی نتوانسته سایهای از آن روزها را داشته باشد؟ چرا این جبهه باوجود چهرههای ملی و متشخص خود نتوانسته و نمیتواند اپوزیسیونی قدرتمند هم برای رژیم سلطنتی و هم برای رژیم دینی در ایران باشد؟ چرا تأثیرگذاری این جبهه بر مناسبات سیاسی کشور بعد از سرنگونی دولت مصدق حتی حداقلی هم نیست؟ آیا جبهه ملی یک جرقه بود؟
مردم نهضت ملی شدن صنعت نفت را مصدق میشناسند. حتی جبهه ملی هم آوازهاش را از او میگیرد. او قهرمان مردمی بود که خسته از سیطره انگلیسیها بر مال کشورشان، نفت را از چنگال این زال پیر درآورده بود. پس چرا او اسطوره نباشد؟
مصدق برای همه چنین معنایی داشت. انسانی از انگیزه و غیرت ملی مملو. مگر میشد با انگلیسیها درافتاد؟ اما او درافتاد و شکست داد.اینچنین بود که مصدق، مردمی شد و مردمی ماند.
کسانی چون حسین فاطمی نیز چون مصدقی بودند، ماندند. بسیاری دیگر اما نه. کنار مصدق بودند اما مصدقی نبودند و بنابراین نماندند. مصدق یک الگوی سیاست ورزی بود. هرچند اشتباهش در دوری از اسلامگرایانی مثل آیتالله کاشانی که باوجود اختلافات، یک هدف داشتند باعث شد کودتای ۲۸ مرداد نتیجه دهد.
ائتلاف ملیگراها با اسلامگراها وقتی جواب میدهد چرا باید فروپاشد؟ دلیلش را هنوز نمیفهمم. اشتباه شاید از کاشانی باشد. اما اسلامگرایی که استعمارستیز باشد چرا نتواند کنار مصدق مبارزه کند؟ مگر مصدق استعمارستیز نبود؟
به هر صورت، راه مصدق در عمل پیموده نشد. بزرگانی مثل اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، حسین شاهحسینی، عبدالرحمن برومند، ادیب برومند، داریوش فروهر و…همه دل درگرو آزادیخواهی دکتر مصدق داشتند اما پیمودن راه او کسی مانند او را میطلبد.
جبهه ملی به گمانم دچار آسیبهای بزرگی است که برطرف کردنش تقریباً محال است. باگذشت بیش از شصت سال از عمر آن و نقش تقریباً هیچ آنها در سپهر سیاسی کشور میتوان حدس زد احیای این جبهه بهراستی سختتر از شکستن شاخ غول است. اما چرا؟
یک. اولین دلیل این ادعا این است که این جبهه هنوز در سایه محمد مصدق زیست میکند. مصدق اگرچه عضو جبهه ملی بود اما شأن و جایگاهش بسیار فراتر از عضویت در یک تشکیلات بود. این ویژگی را هیچکدام از چهرههای قدیمی و کنونی جبهه ملی ندارند. آنها مانند دیگر فعالان سیاسی در چهارچوب تشکیلات کار میکنند. در یککلام میشود گفت که دکتر مصدق چهرهای واقعاً ملی بود، ولی هیچکدام یک از اعضای این جبهه واقعاً ملی نیستند.
ملی یعنی چه؟ مهمترین شاخص اش این است که مورد اتفاق همه جریانهای سیاسی و گروههای قومی و قومیتی و زبانی و نژادی یک کشور باشد. مصدق تقریباً موردقبول همه بود. بازاری و روحانیت و تاجر و معلم و فعال سیاسی و نماینده مجلس و… حتی حزب توده هم مصدق با را عنوان یک چهره ملی که نفت را از چنگال امپریالیسم بیرون کشیده بود قبول داشت. اینچنین شاخصهای را کدامیک از چهرههای فعلی جبهه ملی دارا هستند؟
دو. دلیل دوم، وجود اختلافات بیشمار بین اعضای این جبهه است. هرچند وجود اختلافنظر از جبهه ملی اول وجود داشت اما این مسئله مانع از فعالیتهای آنان برای رسیدن به اهدافشان نشد. ولی با خروج مصدق از صحنه سیاسی کشور تا اکنون جبهه ملی بارها با انشعاب روبهرو شده است. بارها تشکیل و در مدتزمان بسیار کوتاهی منحل میشوند.
جبهه ملی ششم نیز در ارتباط با این اختلافات شکل گرفت. کوروش زعیم در گفتگو با اسماعیل نوری علاء صراحتاً جبهه ملی را به دو طیف تقسیم میکند: طیف محافظهکار که شامل پیرمردهایی است که بنا بر ادعای زعیم ” در درون و برونمرز با پویایی جبهه و هر کاری که، بقول خودشان، “هزینهساز” باشد مخالفت میکنند” و باند یا جناح کوچک نامیده میشوند.[۲]
طیف دوم که ” شناختهشدهترین و پرکارترین شخصیتهای جبههی ملی ایران هستند و تاکنون هیچ گاف سیاسی هم از آنان سر نزده است.” که ” مبارز و پیشرو ” خوانده میشود. این طیف شامل ” دانشجویان، جوانان و حتی بیشماری از پیشکسوتان جبههی ملی در درون و برونمرز” هستند. به ادعای زعیم “برخی اعضا جبهه، که به طیف محتاط و محافظهکار نزدیک هستند، گاهگاه با من تماس میگیرند تا ما را از پشتیبانی خودشان از “ما” مطمئن سازند. بهطورکلی، نرخ رشد این پشتیبانی در طی هشت سال اخیر بسیار چشمگیر بوده است.”[۳]
درباره اختلافات درون جبهه ملی بهجز زعیم کسی داد سخن نگفته است. هرچند او اختلافات را بر سر روش مدیریتی جبهه و از جنس ” راهکار” میداند و نه “راهبرد”. [۴] بااینوجود جنس سخنان ادعایی او علیه برخی سران جبهه ملی و انشعاب این طیف از هیئت اجرایی جبهه ملی به ریاست دکتر حسین موسویان، از اختلافات عمیق این گروه سیاسی حکایت دارد.
بااینحال بنا بر اعتراف نوری علاء در این گفتگو،” در داخل رهبری جبههی ملی شکاف بزرگی به وجود آمده که بهمرور گستردهتر هم شده است”[۵]
دایره اختلافات فقط داخل کشور نیست. زعیم از سایتهایی نام میبرد که سالهاست در خارج از کشور مطالبی در نقد و هجو او مطلب منتشر میکند.
او میگوید:” وقتی در زندان باشم، آنها مطالبی در افشای اینکه من با چندین سازمان جاسوسی جهان همکاری دارم منتشر میکنند. من اما بارها به این آقایان در خارج و داخل کشور پیشنهاد دادهام که برای دریافت سوژههایی علیه من به خودم مراجعه کنند.”[۶]
سه. سومین دلیل و مهمترین آن بهزعم من، سیاست ورزی ضعیف این جبهه بعد از دکتر مصدق است. اشتباهات بزرگ سیاسی جبهه را حتی زعیم هم بدان معترف است. “ما در جبههی ملی، از آغاز موجودیت، اشتباههای زیادی کردهایم… ما در سال ۱۳۳۹ که بخت تشکیل یک دولت ملی را داشتیم اشتباه کردیم… بیانیهی آقای ادیب برومند نیز همینگونه صادر شد: بر پایهی سنتی که گفتم و این توهم که رئیس شورا یا رئیس هیئت رهبری بودن، اجازه میدهد که بیمشورت دیگر هموندان هیئت رهبری، و با ارزیابی شخصی، و بیتوجه به تأثیر آن بر مردم، و یا سوءاستفادهی گروههای ضد یکپارچگی کشور، عمل کند. من از آغاز ورود به شورای مرکزی بارها هشدار دادهام که ما نباید اجازه بدهیم این اشتباههای سرنوشتساز تکرار شود. من گفتم ما سه بار فرصت خدمت به ملت و کشورمان را بخاطرناهماهنگی از دست دادیم، و این دیگر نباید تکرار شود.”[۷]
اما ضعف سیاست ورزی جبهه ملی فراتر از این اشتباهات بعضاً راهبردی است. نقش بسیار ضعیف جبهه ملی در عرصه سیاسی کشور و حتی اپوزیسیون از آنیک عنصر خنثی ساخته است که فقط برای اعلام وجود بیانیه میدهد. هرچند زعیم در نقد باند درون جبهه، محافظهکاری آنان را دلیل عدم پویایی جبهه میداند اما واقعیت آن است که فعالیت مفید در میدان سیاست فقط بیانیه دادن و اظهارات شاذ سیاسی و زندان رفتن نیست؛ چه اینکه هرکسی میتواند با اندکی مخالفت با حکومت زندان برود. بلکه نقشآفرینی تأثیرگذار در مناسبات سیاسی است که زمینهسازی زیست سیاسی یک گروه سیاسی است که جبهه ملی فاقد آن است.
شاید مهمترین دلیل حذف این جبهه از مناسبات سیاسی را اعلام ارتداد آن توسط آیتالله خمینی دانست. جبهه ملی در بدترین شرایط ممکن در زمان رهبری که اصولش را بر هر چیزی ترجیح میداد با لایحه قصاص مخالفت علنی کرد و برای این کار هزینه گزافی به قیمت از دست دادن حیات سیاسی خودپرداخت کرد.
دعوت به تظاهرات علیه حکمی که در کتاب مقدس مسلمانان بهصراحت از آن نامبرده شده و عدم درک صحیح از شرایط انقلابی مردم مسلمان ایران و فهم غلط از حساسیت فوقالعاده خمینی نسبت به قوانین اسلام که بر آنها پای فشاری میکرد اشتباهی احمقانه و دور از خرد سیاست ورزی به شمار میرود؛ نفس این اعتراض درست به شمار میرفت.اینچنین بود که جبهه ملی به حیات سیاسی خودش پایان داد.
چهار. برای تکثیر مصدق باید مبانی سیاست ورزی او تئوری سازی میشد. او یک ملیگرای ضد امپریالیست بود و میان مردم به این نماد شناخته میشد. چرا جبهه ملی که بر ملیگرایی خود تأکید زیادی میکرد موفق نشد تا با تئوریزه کرده این مبانی هم گفتمان خود را در سطح جامعه نشر دهد و هم از دل این گفتمان الگوهای جدیدی خلق کند.
ما نهتنها شاهد آن نبودیم که حتی شاهد عدول جبهه ملی از برخی شاخصههای سیاست ورزی مصدقی هم بودهایم. استعمارستیزی در جبهه ملی هم گام با ملیگرایی پیش نرفت. شاید از منظر رهبران این جبهه، ملیگرایی در شرایط فعلی بر استعمارستیزی تقدم میداشت.
در بحبوحه جنگ ایران و عراق و در میان به اوج رسیدن ترورهای اول انقلاب به دست سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی مانند: مجاهدین خلق، هیچکدام از اعضای جبهه ملی در میان کشتهشدگان نبودند. هیچکدام هم سابقه رزم در میدان جنگ هشتساله را هم دارا نیستند. این مسئله ازآنرو که دفاع از خاک کشور، نماد و شاخص ملی دوستی و حّب وطن در میان مردم کوچه و بازار محسوب میشود یک نقطهضعف بزرگ در کارنامه جبهه ملیها محسوب میشود که مشی ملیگرایی چون مصدق همخوانی ندارد و هیچ توجیهی هم برای آنان متصور نیست.
ولی به هر صورت ممکن گفتمان جبهه ملی چون صورتبندی مشخصی که خود را از دیگر گروههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی جدا کند، ندارد نتوانسته است خودش را بازیابی کند. تأکید بر ملیگرایی شامل همه گروههای اپوزیسیون است – بهجز چپها-. التزام به قانون اساسی مشروطه، حمایت از لائیتیسه و جدایی مذهب از حکومت و نظایر آن مورد اشتراک تقریباً همه گروههای سیاسی است. پس وجه مشخص تفاوت این جبهه با دیگران چیست؟ پیروی از مصدق؟
پنج. متعاقب ضعف شماره چهار، ارتباط با نسل جوان را هم اضافه کنید. نسل های جدیدی که فقط نام مصدق را شنیده اند و هیچ درکی از جبهه ملی ندارند. این فقدان ارتباط نوعی انزوای سیاسی را می رساند چون غالب جمعیت جامعه جوان است. و باهوش تر از نسل های پیش از انقلاب می فهمد و عمل می کند. جبهه ملی در جذب جوانان موفقیت چندانی نداشته است با نسل پیری مواجه هستیم که در ادامه با از بین رفتن اعضای آن نسل جبهه ملی هم منقرض خواهد شد.
گفتگوی کوروش زعیم با سه جوان حامی رضاپهلوی در شبکه کانال یک متعلق به شهرام همایون حاکی از ناتوانی وی در اقناع نسل جوان است. نسلی که حتی فراتر از شجاعت زعیم با حکومت حرف می زند.[۸]
ششم. در این میان، زنان نیز حضور بسیار کمرنگی در مناسبات جبهه ملی دارند. شاید بتوان گفت این جبهه از معدود گروههای سیاسی است که حضور زنان در آن کمتر از حضور حداقلی است و یک جبهه مردسالار به تمام معناست.
البته در جبهه ملی سامان ششم نام یک بانو به چشم میخورد. گیتی پور فاضل (سازمان حقوقدانان) ازجمله کسانی است که زیر نامه درخواست «استعفای خامنهای» امضاء کرده است. در میان نسلهای پیشین جبهه ملی شاید نام پروانه فروهر همسر داریوش فروهر از قربانیان قتلهای زنجیرهای پررنگ از دیگران به چشم بخورد.
ناگفته نماند که جبهه ملی ششم در راستای پویایی خود اقدام به اصلاح چارت تشکیلاتی خود نموده است.[۹] بااینوجود ضعفهای جبهه ملی از جنس ضعف تشکیلاتی نیستند که با اصلاح آن بتوانند در میدان سیاست تاثیرگذار باشند. علاوه بر آن جبهه ملی ششم نماینده واقعی و سخنگوی جریان ملی گرای جبهه ملی ایران نیست.
حسین موسویان در واکنش به اظهارات زعیم درباره وجود اختلافات و انشعاب در این تشکیلات، علی رغم اعتراف به این که «جبهه ملی از این نوع انشعابات زیاد دیده است» سامان ششم را به رسمیت نشناخته و اعضای جبهه ملی ششم را متهم کرده است که «انشعابگران در این چند سال به اصول جبهه ملی ایران پایبند نبودند.»[۱۰]
رئیس شورای مرکزی جبهه، زعیم را سردمدار این انشعاب نامیده و هرمیداس باوند را به دلیل آنچه که “سخنان خلاف” خوانده به نسیان متهم می کند.[۱۱]
نتیجه آنکه هرچند مصدق یک جبهه ملی بود ولی جبهه ملی هرگز نتوانست یک مصدق باشد. ازاینرو با رفتن مصدق، جبهه ملی هم افول کرد.
رها جنیدی – ۱۳۹۸/۰۵/۱۳
[۱] جبهه ملی ایران ( مهستان) – بیانیه اعلام موجودیت جبهه ملی ششم به نام ملت بزرگ ایران ۲۹ آبان ۱۳۹۷
[۲] ایران گلوبال – در جبههء ملی ایران چه می گذرد؟ گفتگوی اختصاصی کوروش زعیم با اسماعیل نوری علاء- چهارشنبه, آوریل ۸, ۲۰۱۵
[۳] همان
[۴] همان
[۵] همان
[۶] همان
[۷] همان
[۸] آخرین لحظه با شهرام همایون- گفتگو با جوانان فعال مقیم اروپا- و آقای کوروش زعیم از ایران ۰۶.۱۷.۱۹
[۹] جبهه ملی ایران-مهستان/ آگاهینامه جبهه ملی ششم به اعضاء و هواداران– ۹ مرداد ۱۳۹۸
[۱۰] ملیون- گفتوگوی دکتر حسین موسویان، رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران، با رادیو عصر جدید/ جمعه, ۲۳ام آذر, ۱۳۹۷
[۱۱] همان
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.