«ترور رسانه ای و گفتمان مرکزگرا»
قاسم قاسمی اصل
روان شناس،درمانگر بالینی
واژه «ترور» از ریشه لاتین «ترس» به معنی «ترساندن، ترس و وحشت» آمده است. در سیاست، به کارهای خشونت آمیز و غیرقانونی حکومت ها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها ترور میگویند. همچنین به کردار گروههای مبارزی که برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود، دست به کارهای خشونت آمیز و هراس آورمیزنند، ترور میگویند.. ترور، اصطلاحا به حالت وحشت فوق العادهای اطلاق میشود که ناشی از اقدام به خشونت، قتل و خونریزی از سوی یک گروه، حزب و یا دولت به منظور نیل به هدفهای سیاسی و کسب و یا حفظ قدرت است. آلن پیرو نیز ترور را به معنای «ترس دسته جمعی» میداند که خشونت و کشتاربیحساب موجد آن است. در این تعاریف،چنین به نظر میرسد در ابتدا واژه ترور، صرفا در معنای «ترس و وحشت» خلاصه میشد، اما عملا با «قتل و خونریزی» توامان میگردید. از این رو، ترور هم وضعیت ترس و وحشت را نشان می دهد و هم یک اقدام عملی است که عامل آن ممکن است فرد، گروه، احزاب و یا دولت باشد. در ارتباط با تروریسم نیز تعاریف و تعابیر متعددی آمده است. دامنه و ویژگیهای این پدیده، آنقدرگسترده است که، هنوز از سوی صاحبنظران و نظریه پردازان و یا نهادهای بینالمللی تعریف واحدی از آن ارائه نشده است. اما آنچه مسلم است این است که در فضای رسانه ای هر گونه کنش ضد انسانی را ذیل عنوان تروریسم تفسیر می کنند. به همین دلیل در سالهای اخیر برخی روزنامه نگاران تلاش کرده اند تا به این کلمه ابعاد وسیع تری ببخشند. و آن را وارد فضای گفتمانی خود کنند. به گونه ای که حتی در نشست های گروه های سیاسی اخیرا مشاده شده که از لفظ «ترورسیم اقتصادی» توسط برخی سیاسیون نیز استفاده شده است. که به اقداماتی اشاره دارد که کشورهای صاحب نفوذ و قدرت مندان سیاسی – اقتصادی در جهت تغییر رفتار رژیم هایی که مخالفتی با سیاست های آنها دارند اشاره می کند. اما اصولا واژه ی تروریسم از آن دست واژه هایی است که در هر گفتمانی معنای خاصی می یابد و این پتانسیل را دارد که توسط هر گروهی مصادره شده و در جهت اهداف خودشان پسوندها یا پیشوندهایی را به این واژه ی مفلوک اضافه کنند و در جهت مشروعیت بخشیدن به اقدامات خود استفاده کنند. در این نوشتار نیز تلاش ما بر آن است تا به این مفهوم به گونه ی دیگری بنگریم و به عبارتی از پتانسیل های این واژه برای تبیین برخی اقدامات رسانه ای در حاکمیت ایران استفاده کنیم. به گونه ای که نشان داده شود چگونه با شگردهای رسانه ای حمله های بسیار مشخص و هدفمندی به یک سری از اقلیت ها در ایران شده و حتی این حمله ها جریان روشنفکری را نیز مورد ناز و نوازش قرار داده است. به باور نوام چامسکی واقعیت مهمی که فرد به هنگام قرار گرفتن در معرض یک گفتمان سیاسی باید مدنظر داشته باشد این است که بیشتر اصطلاحات، ایستارها، انگاره ها و نشانه ها در قالب نوعی معنای فنی به کار می روند که به واقع در فراگردی دور از معنای واقعی آنها، و حتی گاهی در تضاد با آن معنا، کشف و دریافت می شود؛ برای نمونه اصطلاح «منافع ملی» عموما به صورتی به کار می رود که گویا موضوعی است که برای همه ما (افراد یک منطق و ایدئولوژی هویت بخش و ملی) خوب و سودمند بوده و مردم و شهروندان یک واحد سیاسی – اجتماعی و کشور همگی با ماهیت و ارکان آن آشنا هستند. اگر یک رهبر سیاسی بگوید که «من این کار را در قالب منافع ملی انجام می دهم» این گونه فرض می شود که باید حس خوب، مثبت و همگرایانه ای به این گفته و بیان وی داشته باشیم. با این حال از دید چامسکی اگر نگاه دقیق تر و ژرف نگرانه تری صورت گیرد، متوجه می شویم که منافع ملی چیزی نیست که در قالب منافع همه مردم تعریف شده باشد. این موضوعی است که در عموم موارد منافع نخبگان اندک و دارای اقتدار، هژمونی یا سلطه ای را در بر می گیردر بر می گیرد که بر کیان ها و منابع چیرگی داشته و می توانند دولت را کنترل کنند. در گفتمان سیاسی واقعیت یا واقعیت های مورد اشاره را نمی توان به صورت واقعی و کاملا عینی برای گویندگان یا شنوندگان ارائه کرد. در نتیجه، گوینده باید کار گفتمانی زیادی انجام دهد تا به شنونده توانایی یا انگیزه برقراری و فهم یک بازنمایی ذهنی را بدهد. این فرایند نیازمند این مسئله است که نقطه تلاقی که «خود» در آن قرار دارد، دست کم برای اهداف تبادل ارتباطی، بدیهی فرض شود. توضیح فوق که همراه با یک مثال از نوام چامسکی به آن اشاره شد. نشان دهنده ی پیوند عمیق «گفتمان» ها با « زبان» است. هر چند که گفتمان قابل فروکاست به زبان نیست. ولی آن را به طور کامل در بر دارد. در باب جدایی و در عین حال توامان بودن گفتمان وزبان می توان به لاکلائو و موفه نیز استناد کرد که در کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» گفتمان را فراتر از یک منظومه ی زبانی صرف تعریف می کنند و آن را به خوشه ی توصیفاتی مزین می کنند که به ما اجازه می دهد گفتمان را به مثابه یک «آیین گفتاری و رفتاری » بنگریم و یا آن را یک «زیست جهان معنایی » بدانیم. به این ترتیب می توان پذیرفت که گفتمان ها علاوه بر انفکاک از زبان به طور حیرت انگیزی با آن ارتباط دارند و خود را از طریق کارکردهای زبان می توانند نشان داده و به عبارتی با تلاش هدفمند در ساحت زبان می توانند به آهستگی به صورت عیان مطرح شوند به گونه ای که هیچ واکنشی را بر نیانگیزند! این اتفاق در رسانه های ایرانی به وفور افتاده است. و بارها و بارها شاهد آن بوده ایم که اصول مورد نظر گفتمان مسلط خودشان را در قالب « مرز بندی های کلامی» نشان داده اند. از دیر باز برای ما ایرانی ها آشنا بوده که حدود و ثغور صمیمیت خود با افراد یا جریان های خاصی را با استفاده از اصطلاحات و یا رعایت حدود صحبت کردن نشان داده ایم. به عنوان مثال در روابط دوستی مان بارها شاهد بوده ایم که دوستان صمیمی مان را با عنوان هایی مثل « بروبچه ها» یا «داداشا» مورد خطاب قرار داده ایم. اما زمانی که خواسته ایم به افرادی که نسبت به ما غریبه ترند اشاره کنیم از اصطلاحاتی مانند « دوستان دیگر» یا مثلا « برادران … » استفاده کرده ایم. که این نوع از استفاده ها نشان دهنده ی چیزی است که ترجیح میدهم آن را « مرز بندی کلامی» بنامم. در این اتفاق ما خطی میان خودمان و دیگرانی که نسبت به ما ( ما به معنی یک کلیت که شامل افکار و یا عقاید یک گروه خاص هم می شود) دور تر هستند و یا در تضاد هستند می کشیم. در سطوح گسترده تر و در لایه های عمیق تر قدرت رسانه قرار دارد. که این مرز بندی کلامی را نه تنها در گفتار ، که در ساحت تصویرگری نیز مورد استفاده قرار می دهد و سعی می کند تا آنچه را که از منظر «گفتمان مسلط» مورد تایید نیست به حاشیه براند و به عبارتی از کارکردهای «میدان گفتمان» ( میدان گفتمان کلیه ی حالت های ممکنی را می گویند که گفتمان مورد نظر طرد می کند. به عنوان مثال اگر گفتمان مسلط مذهبی در ایران بهاییت را مورد قبول نداند. این حالت «بهاییت» از طرف گفتمان مسلط طرد می شود) استفاده کرده و مفاهیم و گفتمان مورد نظر خود را به مخاطب تحمیل کند. به عنوان مثال می توان به تصویری که در رسانه های رسمی ایران از خوزستانی ها یا سیستان و بلوچستانی ها نشان داده می شود اشاره کرد که در ادامه بیشتر به آن پرداخته می شود. به این ترتیب قبل جمع بندی مبحث اشاره ای مختصر به رسانه در ایران خالی از فایده نیست. همه ما می دانیم که سیاست گزاری های رسانه ای در ایران به چه شکلی است. به گونه ای که در ایران هیچ شبکه ی تلویزیونی خصوصی یا حتی وابسته به جناح سیاسی خاصی حق فعالیت ندارد. و همچنین شبکه های رسمی تلویزیون ایران نیز بصورت کامل تحت تسلط و زیر سیطره ی نهادهای مذهبی قرار دارند به گونه ای که هیچ مخالفی حتی حق حضور در برنامه ها به عنوان مهمان را نیز ندارد. به همین ترتیب می شود حدس زد که آن چیزی که در این رسانه تبلیغ می شود تمام و کمال در اختیار گفتمان مسلط است و ارزش های آن گفتمان را چه به شکل آشکار و چه به طور ضمنی تبلیغ می کند و اشاعه می دهد. به این ترتیب به نمونه هایی از «تروریسم رسانه ای » که در سالهای اخیر در رسانه های ایران اتفاق افتاده است اشاره می کنیم
- بلوچ ها ( لباس بلوچی) = برابر با تروریست و قاچاقچی : این نگاه در سالهای اخیر بشدت دررسانه های ایران اشاعه یافته. به گونه ای که در سینما و تلویزیون ایران یعنی چه در سریالهای تلویزیونی و چه در ساخته های «سینمای زرد» و «دوزاری» ایران مردمان بلوچ و هم وطنانی که از دیرینه ترین اقوام ایرانی اند در تمام این سریال ها یا مستقیما قاچاقچی و تروریست بوده اند. و یا این که بازیگر نقش منفی فیلم با لباس بلوچی حاضر شده است که می توانید با یک سرچ ساده به تمام این فیلم ها و نقش های منفی دست پیدا کنید.
- خوزستانی ها (بخصوص اعراب) در نقش خلافکار: این نیز یکی دیگر از حملاتی است که بصورت تروریستی به مرز نشینان ایرانی در خوزستان که اصیل ترین قوم های ایران در آن سکونت دارند شده است. این اتفاق در فیلم ها و سریال های زیادی افتاده است. که یکی از بدترین نمونه های آن سریالی بود چندی پیش از تلویزیون رسمی ایران و از شبکه سه سیما با نام «لحظه ی گرگ و میش» پخش شد. که در آن با تمام توان رسانه ای به افرادی که از خوزستان به شهرهای دیگر رفته و جنگ زده محسوب می شدند «توهین » شد. و سوالاتی را برای ما پیش آورد؟ مثل این که چرا نقش منفی در آن فیلم باید حتما از جنگ زده های خوزستانی می بود؟ و حالا که می بودو روا بود که از مردم خوزستان چنین تصویری اشاعه شود؟ تصویری که در آن مردان خوزستانی را مشتی خلافکار و معتاد نشان دادید که دم به دقیقه خواهر و مادر خود را به ضرب توهین و تحقیر وادار می کنند که از پدر و داماد خانواده که از قضا یک « تهرانی با فرهنگ و شعور و مدرن است» پول بگیرند تا آن ها به عشق و حالشان برسند؟ و دیگر نمونه ها ….
- استفاده از زبان و مرکز گرایی : این استفاده از سال های بسیار دورتر از دهه ی نود مد روز شده بود و از آن به بدترین و البته گسترده ترین شکل ممکن استفاده می شود. به عنوان مثال سناریوی فیلم های طنز در دهه ی هشتاد چه بود؟ که اغلب در ایام ماه رمضان یا دیگر ایام پخش می شد؟ همیشه خانواده ای « شهرستانی» که اغلب « نفهم» « ساده دل» «بد ترکیب و در بدترین لباس بودند» و با لهجه صحبت می کردند قصد مهاجرت به «تهران» که نماد فرهنگ و توسعه و مدرنیته و در یک کلام «آدم بودن» بود را داشتند و در این راه با مشکلاتی مواجه می شدند و در نهایت به همان روستا دیپورت می شدند! این سناریوهای مضحک از همان سریال محبوب شبهای برره و یا کمی قبل تر از آن استارت خورد! آقای مدیری که هیچ خلاقیتی در زمینه ی سناریو پردازی ندارند. در تایید همان اصول محوری گفتمان مسلط یعنی «فارسی گرایی» و «مرکز گرایی» همیشه یک « عقل کل» را در میان جماعتی شهرستانی و ابله گیر می انداخت و سریالش می شد تقابل «باهوشی» آن فرد با « کودنی» جماعت شهرستانی! و پس از آن نیز سازندگان دیگر نیز به همین سناریوی مضحک و نخ نما پرداختند! در این سریال ها هم از لحاظ تصویر و هم از لحاظ کلام تماما همان مرکزگرایی گفتمان مسلط بازنمایی می شد! به گونه ای که زبان «اهالی برره» آمیزه ای از لهجه های بسیار اصیل «بختیاری، دزفولی ، لری و دیگر لهجه های » غرب ایران بود. حال آنکه در این میان به گواه پژوهش های تاریخی لهجه ی دزفولی نزدیک ترین لهجه و به عبارتی زبان به جا مانده از «گویش های پهلوی» است. در تمام این سناریو ها در تلویزیون نقطه ی اشتراکی وجود داشت و آن این بود که تمام زبان ها و لهجه ها جز آنکه گفتمان مسلط می گویند باید سرکوب شود. و تمام فرهنگ ها نیز باید در «فرد تهرانی و مورد تایید گفتمان مسلط» ادغام شوند. به همین دلیل هم از تفاوت های این فضاها بیشترین استفاده ی طنز به منظور تمسخر این فرهنگ ها شده است. به گونه ای که دیگر در این خرده فرهنگ ها خانواده های ناآگاه با کودکان خود کاملا فارسی حرف می زنند و هیچ تلاشی برای یاد دادن فرهنگ غنی محلی – قومی خود به کودکان شان نمی کنند. و حتی کسانی را که این کار را بکنند مورد تمسخر قرار می دهند. این روند حتی در شبکه های استانی مثل خوزستان نیز به چشم می خورد یا شبکه های استان هایی مثل تبریز و یا کردستان و کرمانشاه و لرستان که از تمام روز فقط یک بخش بسیار کمی اختصاص به برنامه هایی با زبان همان قومیت دارد که نشان دهنده ی «یکسان سازی» و دست اندازی گفتمان مسلط به منظور نابودی این زبان ها و فرهنگ ها و ادغام آنها در زبان فارسی است. که در نهایت به ساخت سوژه ی مورد نظر آنها یعنی همان «مرکز گزایی» می انجامد.
- نمونه های مرز بندی کلامی: اگر بخواهیم به نمونه های بسیار وقیحانه ی مرز بندی های کلامی در کلام و گفتار گویندگان رادیو و تلویزیون و مجریان آن بپردازیم می شود کتابی چند هزار صفحه ای نوشت اما در این جا به برجسته ترین آنها اشاره می کنیم. به عنوان مثال با توجه به توضیحات قبلی دقت کنید که در گفتار مجریان تلویزیون ایران چه واژگانی برای خطاب قرار دادن مردم استان های حاشیه ی ایران استفاده می شود. و یا مردمی که مذهب متفاوت و فرهنگ متفاوتی نسبت به استان های مرکزی ایران دارند. به عنوان مثال : مجریان تلویزیون زمانی که می خواهند از اهالی خوزستان یا سیستان و بلوچستان صحبت کنند کمی صدا را صاف می کنند و با یک حالت رسمی از عباراتی مانند : « برادران اهل سنت» یا «دوستان خوزستانی» و یا در نمونه های دیگر « مرز نشینان غیور» یا باز در جاهای دیگر برای قومیت های مختلف از عبارات این چنینی استفاده می شود. مثلا برای اشاره به هموطنان کرد زبان مان از ترکیباتی مانند: « عزیزان کرد» یا « اهل سنت عزیز در کردستان» استفاده می شود. همچنین برای ترک زبان ها نیز همین است. به عباراتی که گفته شد عیننا برای استان هایی مانند تبریز و اردبیل و ارومیه نیز استفاده می شود. و این عبارت ها کاملا در تقابل با عبارت هایی است که برای اشاره به استان های مرکزی ایران استفاده می شود و بارها دیده شده که به عنوان مثال برای دیگر استان ها و خطاب قرار دادن شان از واژه ها و ترکیبات صمیمانه تری استفاده می شود. این ها دقیقا نمونه های همان « مرز بندی کلامی» است. که کاملا بازنمایی کننده ی خواسته های گفتمان مسلط است که در یک توصیف مختصر یک گفتمان کاملا «مرکزگرا» است و حاشیه های ایران را چه از زبان و چه از فرهنگ و لباس به هیچ عنوان ذیل منطق گفتمانی خود نخواهد پذیرفت. و اگر کسی از آن حواشی بخواهد در این گفتمان وارد شود. قاعدتا باید با زبان و فرهنگ خود به کلی خداحافطی کرده و نسبت به آن غریبه شود.
این ها نمونه هایی بود از همان تروریسم رسانه ای که در ایران نسبت به دیگر فرهنگ های حاضر در ایران اعمال می شود و منجر به ایجاد تصویری بسیار اشتباه از مردم استان های مرزی کشور در ذهن دیگر افراد می شود. تروریسم رسانه ای اگر این نیست پس چیست؟ آیا زمان آن نیست که این طرحواره های مضحک ایجاد شده پیرامون مردم استان های حاشیه ای ایران برطرف شود؟ آیا وقت آن نرسیده که سینماگران و سریال سازان و همچنین مجریان تلویزیونی به طور رسمی از تمام مردم ایران بابت این ترور رسانه ای که در حق استان های مرزی بویژه خوزستان و بلوچستان روا داشته اند عذر خواهی کنند؟ آیا وقت آن نرسیده که نقش منفی های سریالهای تلویزیونی یک بار هم «بروبچه های اصفهانی» یا « رفیق رفقای تهرانی » باشند؟ عجیب است که در حق این استان ها هرگونه تروریسمی چه رسانه ای و چه اقتصادی روا شده و حتی یک بار هم از آنها دلجویی نشده است. عجیب است که امکانات رفاهی، فرهنگی، اقتصادی، و همه جور امکانات دیگر در فقط چند استان مرکزی جمع شده و این تروریسم اقتصادی وحشتناک در حق استان های مرزی اعمال شده و صدای هیچ یک از دولتمردان در نیامده است! آیا وقت آن نیست که از این مرکزگرایی مضحک رها بشویم ؟ و این نگاه از بالابه پایین را در رسانه های رسمی ایران ممنوع کنیم؟
این یادداشت مقدمه ای است به منظور طرح بحث بر یادداشت های دیگری که به صورت موردی به سریال ها و فیلم های سینمایی و همچنین صحنه های اتفاق افتاده در برنامه های زنده تلویزیونی پرداخته می شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.