نقد مقاله “اقتصاد ایران در انسداد ساختاری”
آقای صداقت در مقاله ای تحت عنوان “اقتصاد ایران در انسداد ساختاری” به بررسی وضعیت موجود اقتصاد ایران پرداخته و نتیجه گرفته که اقتصاد ایران دچار انسداد ساختاری است، بمنظور نقد مقاله ایشان، تنها به بررسی مقدمه مقاله پرداخته و از نقد بقیه مطالب که در جهت توضیح مقدمه آورده شده ، صرف نظر شده است.
“منظور از انسداد ساختاری چیست؟ بهطور خلاصه، انسداد ساختاری یعنی شرایط کنونی به درجاتی از بحران رسیده است که برونرفت از آن صرفاً بهمدد انحلال ساختارهای موجود امکانپذیر است و بدون تغییر و دگرگونی ساختاری امکان برونرفت از بحرانهای کنونی وجود ندارد.[۱] در بحث حاضر میکوشم مشخصات اقتصاد ایران بعد از انقلاب و مناسبات قدرت اقتصادی شکلگرفته در چهار دههی گذشته را نشان دهم. این مناسبات فینفسه بحرانزا و همراه بحران بوده است. اما از اوایل دههی ۱۳۹۰ این بحران به مرحلهی انسداد ساختاری رسیده است.“
نویسنده در پاراگراف بالا عنوان می کند که ساختار کنونی جمهوری اسلامی به درجاتی رسیده که بدون تغییر یا دگرگونی ساختار امکان خروج از آن ممکن نیست. اقای صداقت مشخص نمی کند کدام ساختار به بحران رسیده، ساختار اقتصادی یا سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی و غیره. باتوجه به تمرکز نویسنده بر اقتصاد، تصور می کنیم منظور نویسنده ساختار اقتصادی به بحران رسیده است.
همه می دانیم، ساختار اقتصادی ایران پیش و بعد از انقلاب تغییر ماهوی نداشته و همانطور که قبل از انقلاب سرمایداری کمپرادور بوده اکنون هم همین روش بر اقتصاد ایران حاکم است. ثطعا نویسنده تغییر نام سرمایه داران را تغییر ساختاری نمی داند، و یا افزایش سهم دولت در اقتصاد را تغییر ساختاری نمی داند، و حتی بیسوادی سرمایه داران کنونی را موجب بحران نمی داند چرا که سرمایه داران رژیم گذشته که در اواخر بنامهای دکتر و مهندس نامیده می شدند در نسل اول عده ای اراذل و اوباش بودند که بعدا مدرک تحصیلی خریدند یعنی همان کاری که الان انجام می شود.
نویسنده ادعا می کند، “…. مناسبات شکل گرفته در جهار دهه گذشته را نشان دهم. این مناسبات فی نفسه بحران زا و همراه بحران بوده است” در چهار دهه گذشته چه تغییر زیر بنائی در مناسبات پیش آمده که بتواند عامل بحران شود؟ و از آن مهمتر از اوائل دهه ی ۹۰ کدام شرایط و عوامل موجب انسداد ساختاری شده اند؟
“چرا آنچه طی چهار دهه گذشته شکل گرفته فینفسه موجب بحران بوده است و در تمامی این چهار دهه یک بحران دائمی در اقتصاد داشتهایم؟ چون شکلی از رابطهی سرمایه با نیروهای کار، نیروهای طبیعت و سرمایههای مالی شکل گرفته که منجر به بحرانهای دائمی در عرصه اقتصاد و سایر عرصههای اجتماعی ما شده است.“
شکل رابطه سرمایه با نیروی کار و بقیه چه تغییر کیفی داشته اشت؟ آیا سرمایه دار ریشو می تواند باعث بحرانهای دائمی در عرصه اقتصاد و سایر عرصه های اجتماعی شود؟ و برعکس سرمایه دار صورت تراشیده نمی تواند؟
“معمولاً، و بهویژه در یکی دو سال اخیر، که با شرایط تحریم و مسائل مشابه مواجه بودیم و تاثیر بسیار بزرگی هم بر اقتصاد ایران گذاشته که در آن تردیدی نیست، دیدگاهی وجود دارد که بحران کنونی را تقلیل میدهد به مسائل ناشی از تحریمها و از این نظر رفع تحریم را راه برونرفت از بحران میداند. من با این دیدگاه موافق نیستم و معتقدم تحریمها و عوامل خارجی نقش کاتالیزور و شتابدهندهی بحرانها را داشته است. علت تامّهی شکلگیری بحرانها در ساختارهای اقتصاد ایران و در مناسبات قدرت اقتصادی نهفته است.“
روشن است ادامه حیات اقتصاد “سرمایه داری کمپرادور” وابسته به ارتباط با محافل بزرگ سرمایه است، و در صورت اختلال در این رابطه، کاسه کوزه نظام بهم می ریزد. در این آتمسفر مناسبات قدرت اقتصادی داخلی چه می توانند انجام بدهند؟
“دو تحول مهم و کلیدی در ایران چهار دههی گذشته رخ داده که توجه به آن برای شناخت دقیق بحران جاری لازم است. یک تحول مهم در عرصهی سیاست رخ داده است. در سه سال اول انقلاب یعنی بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ و در تحولات پساانقلابی آنچه رخ داد منجر به شکلگیری یک الیگارشی سیاسی در ایران شد. این ساختار در سرتاسر چهار دهه گذشته به لحاظ فضای خاص سیاسی موجود، عدم شکلگیری احزاب و تشکلهای مستقل، رسانههای آزاد و ضعف نهادهای جامعه مدنی به مرور صلبتر و قابلیت انعطاف آن کمتر شد. به موازات این ساختار صلب که بهویژه در سه سال نخست انقلاب در پی تحولات سال ۱۳۵۷ شکل گرفت و مجموعه تحولاتی که بعد از جنگ در عرصهی اقتصاد دنبال شد یک الیگارشی اقتصادی نیز شکل گرفت. یعنی در پیوند با الیگارشی سیاسی شاهد شکلگیری یک الیگارشی اقتصادی به ویژه از سال ۱۳۶۷ به بعد در دل برنامههای توسعهی اجراشده بودیم. علت اصلی انسداد، پیوندهای استوار بین الیگارشی سیاسی و الیگارشی اقتصادی است. به سبب این پیوندها که میکوشم آنها را با مثالهای مشخصی از اقتصاد ایران نشان دهم ارادهای برای برونرفت از بحران وجود ندارد، چون این اراده مستلزم سلب مالکیت از الیگارشی اقتصادی شکلگرفته پس از سالهای جنگ خواهد بود.“
پیروزی انقلاب ۵۷ منجر به کسب حاکمیت سیاسی توسط کاست روحانیت شد، و در همان ابتدا بخشی از روحانیت سنتی خود را از روابط سیاسی کنار کشید و هنوز هم در مناسبات سیاسی نیست.
روحانیت حکومتی صاحب قدرت، بخوبی می دانست که فرماندهان نظامی، سرمایه داران ، تحصیلکردگان دانشگاهی، کارمندان ارشد بخش دولتی و خصوصی، هریک به دلایل خودشان با آنها مخالف هستند و تنها حامی روحانیت حاکم، مردم عادی هستند که اکثریت جامعه را در اختیار دارند.
لذا متفکران انها یک برنامه بلند مدت طراحی کردند، فرماندهان نظامی ، تعدادی از سرمایه داران، و بخشی از کارگزاران رژیم گذشته را اعدام کردند، اموال سرمایه داران را مصادره کرده، و دانشگاه ها را تعطیل کردند، و برای مردم عادی هم بسراغ مدارس از مهد کودک تا انتها و گسترش مراکز اجرای احکام و موعظه برپا کردند. هدف ساخت “جامعه طراز نوین اسلامی شیعه” بود جامعه ای که نظامیان آن به جمهوری اسلامی وفادار، سرمایه داران از وابستگان نسبی و سببی حاکمان، دانشگاهیان از معتقدان به نظام و مبلغ ان باشند.
لذا گفته نویسنده در ارتباط با پیوند الیگارشی سیاسی و اقتصادی نه تنها وفادار به جمهوری اسلامی بلکه حتی برمبنای خانوادگی بود.
“این روزها در رسانهها اصطلاحاتی نظیر سلطان شکر، سلطان فولاد، مافیای فولاد، سلطان مسکن، و غیره شنیده میشود. این نوع بیان به گونهای است که انگار گروههایی به شکل برونزا خارج از ساخت قدرت موجود وارد عرصهی اقتصاد شدهاند و ایجاد اختلال میکنند و با حذف این جریانات مسأله حل میشود. اما این نیروها از خارج از بافت اقتصاد سیاسی ایران پدید نیامدهاند، بلکه در دل همین ساختار شکل گرفته و رشد کردهاند. به سبب پیوند محکمی که این نیروها با نظام سیاسی دارند در شرایط کنونی با وضعیت انسداد روبرو شدهایم.“
جمهوری اسلامی در دهه دوم عمر خود به این جمعبندی رسید که لازمست تا روابط خود با سایر کشورها را اصلاح و در روابط جهانی جایگاه خود را پیدا کند. برای رسیدن به این هدف دو روش پیشنهاد شد، روش اول که به زعامت آقای هاشمی بود، اعتقاد داشت که باید قواعد و شرایط بازی جهانی را پذیرفت و در مقابل جامعه جهانی جمهوری اسلامی را بعنوان حکومت مشروع ایران در بازی خود مشارکت دهد، و شعار اصلی او ” ما با شیطان در قعر جهنم مذاکره می کنیم” بود.
گروه دوم به رهبری خامنه ای، معتقد بودند که جامعه جهانی باید ما را با همین مشخصات که داریم، همانطور که عربستان سعودی را در جامعه جهانی پذیرفته اند، قبول کنند، چرا که اگر ما شرایط بازی را بدون پذیرش جمهوری اسلامی با مشخصات خودش را قبول کنیم، کشورهای بزرگ، هر روزخواسته های جدیدی از قبیل، آزادی زنان، حقوق بشر، و غیره عنوان می کنند تا جائی که رژیم کاملا استحاله شود. برخورد دو روش مذکور منجر به کشمکشهائی شد که تا کنون ادامه دارد.
در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸، منازعه دو روش آنتاگونیستی شد، بطوریکه گروه خامنه ای برنامه اعدام تعدادی از سران گروه دیگر را داشت، که با تظاهرات ۲۵ خرداد و مشاهده جمعیت حاضر در راه پیمائی، تغییر کرد. اما قضییه به اینجا ختم نشد، و هر طرف از اهرمهائی که در دست داشت برای رسوا و بی آبرو کردن طرف دیگر استفاده کرد. یکی از مواردی که مطرح شد فساد مالی افراد وابسته به گروه مقابل بود. که منجر به اعدام تعدادی از کارگزاران هر دو گروه که فاقد ارتباط نسبی و سببی بودند شد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.