نسبت ما با محمد خاتمی، نسبت ما با “سیاست” را روشن می کند
منظور از سیاست، آن واژه هول انگیزی که هنرمندان سعی می کنند خود را “غیر” از آن بدانند، نیست
سیاست؛ گشودگی ناب است: همه، در هر زمان و در هر کجا می توانند “سیاسی” شوند
سیاست؛ ضربه است است. تصمیمی ست در مقطع بی تصمیمی
مثل یک سیلی بر گوش تاریخ نواخته می شود. رنگ از صورت اش می پراند. به گریه اش می اندازد. به لودگی اش وا می دارد. هر کاری که بخواهد با او می کند
تاریخ را سیاست “اجرا” می کند
منظور از سیاست، آن ولع ِ حقیر ِ ورم کرده در “استدلال” های چهل تایی واماندگان و ته ریش دارهای مثلا تکنوکرات برای باز گشتن به “عرصۀ قدرت” و “سری تو سرها در آوردن” نیست
سیاست، در دورترین نقطه از نوستالژی و خاطره بافی ِ پوچ ِ دختران ترشیده و پیرمردانی که در هنگام نعوظ گریه می کنند، ایستاده است
سیاست “خاطره خوش دوران گذشته” را به باد تمسخر می گیرد
سیاست، تاریخ را از شکلی که در “آن لحظه” اجرا می شود، به شکلی دیگر تغییر می دهد: قبل و بعد از ۲۵ خرداد، هرگز شبیه هم نمی شود
سیاست نه می بخشد و نه فراموش می کند؛ سیاست “رخ” می دهد: نمی گذارد تا ابد در گورستان خاوران در جا بزنیم یا در خاطره و اشک و شمع و گل و پروانه و پوستر “ندا” فراموش کنیم که ما نیز در معرض تیرها ایستاده بودیم و هنوز ایستاده ایم
سیاست، مدام در مرزها و سرحدات یقین ما، بحران می آفریند: درست در لحظه ای که تصمیم می گیریم “کناره گیری” کنیم، ما را وادار به “مداخله” می کند
در این روزها، بسیاری با بغض یا شعف درباره آمدن یا نیامدن محمد خاتمی حرف می زنند
گاهی فحش اش می دهند، گاهی او را عامل رستاخیزی جدید می دانند
این یعنی سیاست آغاز شده است و ما را در فراسوی “عواطف پاک” و طمع “بازگشتن به سفره”، بحرانی کرده است: درست در نقطه ای که گمان می کردیم هرگز به خاطر “کشتگان روز شنبه” نام خاتمی را دیگر بر زبان نخواهیم آورد، اکنون وفاداری به همان قربانیان، نام او را بر ما تحمیل می کند
سیاست به روی همه گشوده است: حتی خاتمی هم می تواند “سیاسی” شود
بیایید اینبار خاتمی را “سیاسی” ورانداز کنیم: نامی که نه می تواند “تکرار گذشته” باشد و نه “فرصت دوباره” برای لفت و لیس های واماندگان و طرد شدگان از سفره
نامی که باید سه نام را در خود حمل کند: مردم، خیابان، موسوی
تاریخ معطل تعصب و نوستالژی و فرصت طلبی ما نمی ماند
تاریخ اجرا می شود: چه با ما، چه در فقدان ما
راه اجرای تاریخ، یک راه بیشتر نیست: سیاست، سیاست مردم
با سیاست است که نام ها جان می گیرند: نام مردم،نام موسوی، نام همۀ ما، نام همۀ قربانیان و راست قامتان تاریخ
سیاست، آبروی جهان است
سیاست از میرحسین موسوی ِ “مدیریت عقلانی”، “من یک فرد انقلابی هستم” ساخت
کروبی ِ “حکم حکومتی” را به جایی رساند که در انبوه فریادهای “کروبی باغیرت، تویی امید ملت”، همچون نوجوانی رشید از تیر چراغ بالا برود و با دست نشان دهد که پادشاه لخت است
سیاست از خاتمی ِ “محافظه کار” نیز می تواند یک “شوالیه” بسازد: در “رخداد” همه چیز ممکن است
سیاست؛ غسل تعمید است. یگانه راه ِ رهایی ست: رهایی خاتمی از ترس، رهایی تاریخ از بی سوژگی، رهایی سوژه ها از خاطره و فرصت طلبی
خاتمی اگر اینبار می آید، باید “سیاسی” بیاید
باید خود را برای بالارفتن از تیرهای چراغ برق ِ خیابان های ممنوع آماده کند
باید برای “رفع حصر” بیاید: رفع حصر موسوی، رفع حصر مردم است
باید بین “آمار” و “مردم”، طرف مردم را بگیرد
باید در روز روشن، نام مردم را بر زبان آورد
نام مردم، نامی آشناست: نام مردم، ۲۵ خرداد است
نام مردم، نام مردمی ست که خواهند آمد
اگر نه، اگر نمی تواند سیاسی شود، همان بهتر که اسطورۀ “روحانی خوش سیمای” زنان خانه دار ِ میانسال باقی بماند
بماند در “آب نمک” ِ خوش خیالی ِ آنان که به فکر “چانه زنی” نشسته اند
بماند در قاب های عکس و یادگاری
بماند همانجا که بود: جایی در اطراف دماند، به دور از “سیاست”
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
منطق این نوشته مثل فرمش شاعرانه و علارغم ادعایش غیرسیاسیست (معلوم نیست این معنای سیاست از کجا آمده)، یعنی توصیف جهانی آرمانی و دیگر است که در آن خاتمی به یک سوپرمن بدل میشود. اشکالی ندارد، بشود. مثل آن جوک قدیمی که شخصی گفت در آب ماست بریزیم دوغ میشود، گفتند نمیشود، گفت « اگه بشه چی میشه ».
جمعه, ۱۶ام فروردین, ۱۳۹۲
یاوه های روشنفکری
شنبه, ۱۷ام فروردین, ۱۳۹۲
سیاست مجموعه فعالیتهای اجتماعی اقتصادی -فرهنگی در هر نظامی است و با انقلاب
که نتیجه سیاست بد و نقطه صفر و اغازین نظام سیاسی جدید است فرق می کند.
اقای نادر فتوره چی محترم فراموش کرده اید که بگویید که درصحنه سیاسی کشور، دشمن
بدتری از دیکتاتوران حاکم وجود دارد و ان استعمار است و کروبی و موسوی هر دونفر
قهرمانان علم شده به توسط استعمارند.
هموطن گرامی هر عاقلی میداند که نه موسوی و نه کروبی،چه از نظر داشتن شعور سیاسی
و چه از نظر شخصیتی ،با آقای خاتمی قابل مقایسه نیستند.خاتمی یک انقلابی متفکر
و لیبرال است و موسوی یک انقلابی دیکتاتور و کروبی هم فقط یک لومپن سیاسی نما
بیشتر نیست.
اما خنده دار ترین چیزی که در این کهنه بازار سیاست من دیده و شنیده ام این است که
بز دلانی چون شما به مردانی در آن دیار(چه مذهبی ،چه لائیک و چه دمکرات) مدام
امر و نهی میکنید که آنان چه باید بکنند و چگونه حریف را بر زمین بزنند.هموطن محترم شما
که جرئت زندگی سیاسی در ایران را ندارید،بهتر نیست که کمی خونسردی خود را حفظ کنید!
کشور ایران در شرایط کنونی اصلآ نیازی به سیاسیون غیر دمکرات و رادیکال ندارد،بلکه
فقط نیازمند انسانهای دمکرات واقعی و سیاسیون حزبی – سازمانی عاقل است که متحدآ
جهت برپایی یک نظام مردمسالار واقعی اقدامات لازم را بنمایند.
توجه بفرمایید که برای گذار به دمکراسی ،احترام به حکام وقت و همراه کردن انان با خود
شرط اول فعالیت و آغاز حرکت جنبش دمکراسی خواه ایرانیست.ضمنا این هم کاملآ اشتباه
است که فکر کنیم که هر فردی و با هر سابقه بدی اگر علیه نظام کنونی قیام کند،یک
قهرمان است.چون با این حساب، رجوی خائن هم میشود فردی فوق قهرمان!
تو نغمه خویش در بیابان رها کن
گوش از کرانتر کرانه ها آن نغمه را می رباید
شنبه, ۱۷ام فروردین, ۱۳۹۲