روز گذشته در سایت رسمی آیتالله خامنه ای، ذیل پرونده «انقلابی که منحرف نشد» فراخوانی طرح و ارائه گردید با این تیتر: “سؤال از جوانان درباره رمز ماندگاری انقلاب”. در ادامه اینگونه آمده است که: «چرا نهضت مشروطیّت با آن درخواست حدّاقلّیِ محدود شدنِ قدرت مطلقه نتوانست و طاقت نیاورد بماند امّا انقلاب اسلامی با این درخواست حدّاکثری و مطالبهی حدّاکثری که ریشهکنی سلطنت و رژیم پادشاهی در کشور بود آمد، موفّق شد و ماند؟ بنظر برخی اینگونه کمپینها ارزش ورود ندارد اما من اینگونه فکر نمیکنم.
همیشه گفتهام که آیتالله خامنهای را فردی زیرک و سخنوری توانا می دانم، مضافا ایشان در حوزه پروپاگاندا و جنگ روانی هم کارکشته و صاحب ذوق است! او بخوبی به نقاط ضعف نظامی که رهبریاش را بعهده دارد آشنا است و میداند که همین نقاط ضعف عنقریب به اضمحلال کامل نظام خواهد انجامید. لذا هر حرکتی که در حوزه تبلیغات و جنگ روانی انجام می دهد با هدف سرپوش نهادن بر نقاط ضعف نظام صورت می گیرد. (تلاشی مستمر و قاطع که بنظرم اگر هدفگذاریاش بجای سرپوش نهادن، فهم و رفع نقاط ضعف بود شاید امروز اوضاع و احوال بگونه دیگری بود، بگذریم!).در این مورد اخیر هم چنین است. از همان روزهای آغازین انقلاب، انقلابیون و منتقدین بر انحراف قطار انقلاب از ریل اصلی و افتادن قطار انقلاب در مسیری که به دیکتاتوری و خودکامگی منتهی می شد تاکید ورزیدند که غالبا جان و مال خود را بر سر این موضوع گذاشتند. در طول تمام این سالها همه بر از میان رخت بر بستن آرمانهای انقلاب یعنی عدم ماندگاری انقلاب که نتیجه منطقی انحراف تازه به قدرت رسیدگان بود تاکید نمودند. حال در چهلمین سال انقلاب آیتالله بزعم خود از طریق فراخوان اخیر که به شکل قضیهای منطقی طراحی شده بدنبال اجرای پاتکی است تبلیغاتی با هدف گمراه کردن اذهان عمومی. آیتالله در این بزعم خودش پاتک سیاسی اینگونه، صغرا و کبرا می چیند تا به نتیجه مطلوب برسد. صغرای این کمپین «انقلابی که منحرف نشد»، و کبرایش «ماندگاری انقلاب» و نتیجهای که آیتالله بدنبال القای آن است، قطعیت منطقی تداوم انقلاب که از جانب وی تداوم حاکمیت نظام تعبیر خواهد شد.
هر چند شخصا در علم منطق بسیار ضعیفم اما تشخیص یک استنتاج منطقی ساده نیازی به تبحر ندارد. در استنتاج منطقی و قیاس تلاش می شود از یک یا چند گزاره مفروض با ارزشهای معین، به نتیجهای غیر قابل تردید رسید. اما همه میدانند که شرط رسیدن به یک نتیجه درست و غیر قابل تردید، صحت گزارههای اولیه یعنی، درستی صغرا و کبرای قضیه است. در مورد استنتاج رندانه آیتالله هر دو گزاره اولیه یعنی هم صغرا و هم کبرا صرفا برداشت شخصی وی از اوضاع و احوال زمانه است و به اعتقاد اکثر کارشناسان و تحلیل گران سیاسی از نظر منطقی باطل. انقلاب از همان ابتدا از مسیر منحرف گردید و ماندگاری در کار نیست که رمز و رازی برایش بجوییم. لذا نتیجهای که آیتالله بدنبال آن است غیر قابل پذیرش است.
توضیحات آیتالله در ادامه این فراخوان نیز وضعیتی مشابه دارد. توضیحاتی رندانه، صورت مسالهای که از اصل بر اساس تحریف وقایع و با هدف مصادره تاریخ به نفع خویش و قشر خویش طرح گردیده. بر هیچکس پوشیده نیست که اعتراضات مردمی و مبارزات انقلابی در طول قریب یکصد سال گذشته که در دهه ۴۰ و ۵۰ به اوج رسید و در نهایت در سال ۵۷ به تغییر رژیم سلطنتی به نظام سیاسی اصطلاحا جمهوری اسلامی انجامید، در طول دهه های اخیر به هم متصل بودهاند. و نه آنگونه که آقای خامنهای ادعا می کند از هم جدا. این یعنی تغییر رژیم در سال ۵۷ صرفا دنباله و نتیجه انقلاب مشروطه بود لذا تعبیر درخواست حداقلی برای نهضت مشروطه سفسطه سیاسی است. بعکس آنچه آیتالله در پروپاگاندای سیاسیاش ادعا و بدنبال القای آن به جامعه است درخواست انقلابیون دوره مشروطه حداکثری بود. درخواست انقلابیون مشروطه که بعدها در آرمانهای انقلابیون قبل از انقلاب (نه مجاهدین روز شنبه!) تجلی پیدا نمود درخواست خارج شدن قدرت از دست یک نفر و اعطای قدرت به نمایندگان مردم بود. به زبان خودمانی یعنی تقسیم و چرخش قدرت. آنچه انتظار میرفت بعد از انقلاب مشروطه اتفاق بیفتد و البته نیفتاد. و آنچه انتظار می رفت بعد از تغییر رژیم از سلطنتی به جمهوری اتفاق بیفتد و البته نیفتاد. درخواست حداکثری انقلابیون نهضت مشروطه شکستن تمامیتخواهی و دیکتاتوری بود، برای انقلابیون و آزادیخواهان چه یکصد سال قبل و چه در دهه ۵۰ و چه امروز، تاج پادشاهی با عمامه فرقی نمی کرد و نمیکند و نخواهد کرد. مهم نیست که نام نظام سیاسی چیست، پادشاهی است یا جمهوری اسلامی. در آن دوران پادشاه قدرت مطلقه بود، لذا قدرت او را در هم شکستند و آزادیخواهی را در ایران ریل گذاری کردند. بعدها پادشاه مشروطه از مسیر خارج شد و دیکتاتوری پیشه نمود. او را نیز از تخت پایین کشیدند. و امروز که عمامه جای تاج را گرفته است باز هم هدف شکستن انحصار قدرت و مبارزه با دیکتاتوری است. مشروطه یک واژه است با یک بار معنایی روشن. شاه باش و پادشاهی کن اما قدرت باید در دست مردم و نمایندگان مردم و دورهای در چرخش باشد. فقیه باش و فقاهت کن اما قدرت سیاسی باید در دست مردم و نمایندگان مردم و در چرخش باشد. دغدغهای صد ساله که همچنان ادامه دارد و تا به نتیجه نهایی نرسد ادامه خواهد داشت.
برای جشن چهل سالگی انقلاب از مدتها قبل برنامه ریزی تبلیغاتی شده است. میلیاردها برای این چند روز هزینه کردهاند. میلیاردها برای آرایش و بزک عجوزهای ۱۴۰۰ ساله تا نوعروسی چهل ساله از آرایشگاه بیرون بیاید! میلیاردها هزینه تا جمعیت حاضر در روز ۲۲ بهمن را نماینده ملت ایران جا بزنند. نمایش رضایت مندی ملت از نظام سیاسی حاکم. میلیاردها برای آنکه به جهان بقبولانند که هنوز هم در صورت رفراندوم، رای ملت به نظام «آری» و ۹۸ درصدی است. جمعیتی که در خوشبینانه ترین و منصفانه ترین حالت ده در صد از کل جمعیت ایران برآورد می شود. ده درصدی که حقوق بگیر دولتاند، سپاه و ارتش و نیروی انتظامی و وزارتخانهها و ادارات و دوایر دولتی و ارگانها و نهادها و … و لاجرم ملزم به حضور در مراسم رسمی حکومتی. جشنی که با صرف مبالغی نجومی که هزینههای صرف شده در جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در مقابل آن ناچیز است تا به دنیا نشان دهند که هنوز پابرجا هستند و ماندگار. مانورهای نظامی و سان دیدن آیتالله از رژه ارتش، مانورهای موشکی با هدف قدرتنمایی به جهان، تئاتر خیابانی اتوبوس حامل اورانیوم غنی شده و کیک زرد با بنرهای تبلیغاتی! و خلاصه تئاترهای خیابانی که چهل سال گذشته ادامه داشته. اما یک یادآوری تاریخی. پادشاه فقید ایران تا چند هفته قبل از فروپاشی رژیم و خروجاش از کشور قدرت مطلقه کشور بود. افسران گارد جاویدان فدایی پادشاه بودند. پادشاه چند روز قبل از خروجش از کشور سوار بر اسب و در حالیکه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و افسران گارد همراهیاش می کردند از رژه ارتشی که با خون دل ساخته بود و به آن عشق می ورزید سان می دید. تا آخرین روزها ساواک و رکن دوم ارتش (این روزها اطلاعات سپاه پاسداران) مالک جان و مال مردم بودند. در ماههای آغازین سال ۵۷ نه مردم عادی که زبده ترین تحلیلگران سیاسی و نخبگان اهل سیاست حتی تصور فروپاشی رژیم سلطنتی را در ذهن راه نمی دادند. اما چند ماه بعد شاه رفت. پروسه اضمحلال رژیم سلطنتی، خروج شاه از ایران و جمع شدن بساط ساواک و ساواک بازی و غیره و غیره همه ظرف چند ماه بوقوع پیوست. گویا فیلمی را تماشا می کردیم که با دور تند پخش می شد. بنظرم این روزها هم، ماهها یا شاید هفته ها و یا شاید روزهای آخر نظام حاکم را تجربه می کنیم. کسی چه میداند شاید باز هم پایان فیلم با دور تند پخش شود!
باید اعتراف کنم من قادر به تحلیل راز ماندگاری انقلاب نیستم. چون اصولا معتقد به ماندگاری انقلاب نیستم. به اعتقاد من آنچه آیتالله خامنهای از آن بعنوان ماندگاری یاد می کند، باقی ماندن خودش و هم لباسیهایش بر مسند قدرت سیاسی است. در حقیقت سوال آیتالله به تعبیر من باید اینگونه ترجمه شود: «راز باقی ماندن من بر مسند قدرت چیست؟!» در پاسخ به این سوال با صراحت عرض می کنم، راز آن چهار دهه سرکوب مردم است. چهار دهه ظلم و ستم. چهار دهه تاراج سرمایههای ملی ایران. چهار دهه ترور مخالفین، چهار دهه شکنجه و قتل معترضین و دگراندیشان در زندانهای مخوف حکومت. چهار دهه سرکوب هنر و هنرمندان. چهار دهه فریب و اغفال مردم. چهار دهه بازی با اعتقادات و سوءاستفاده از باورهای مذهبی مردم. رازهایی که مدتهاست افشا شده و این روزها نقل مجالس و نقل محافل است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.