بهروز بوچانی شهروند کُرد ایرانی با نوشتن رمان «هیچ دوستی به جز کوهستانها» از بازداشتگاه جزیره مانوس پاپوآ گینه نو، بهترین جایزهی ادبیات استرالیا را از آنِ خود کرد. به دست آوردن جایزۀ ادبی برتر ویکتوریا، در شرایط حاکم بر بوچانی بدون تردید ستودنیه.کسی که با واتسآپ و از درون زندان موفق گردیده بهترین جایزهی ادبی استرالیا را ببرد، مسلما مردِ خستگی ناپذیر است.
بهروز بوچانی پس از اینکه سرِ زبان ها افتاد و رسانهها سراغ وی را گرفت، هرگز خود را یک ایرانی معرفی نکرد ـ در بهترین حالت و در یادداشتی نوشت که هویت من انسانیت هست. اینکه بوچانی از هویت ایرانی فرار میکند و خود را کُرد معرفی میکند و نه ایرانی، قابل تأمل است. زیرا تاجای که من ایرانیان را می شناسم و مدت زمانی را در جامعۀ ایران زندگی کردهام، متوحشترین ناسیونالیستها و نژاد پرستترین افراد را در جامعه ی ایران دیده ام. هیچ فردی در دنیا به اندازهی یک ایرانی به هویت و کشوراش افتخار نمیکند. هویت ایرانی در میان مردم ایران، بزرگترین نعمت و موهبت الهی است که ایرانیان شایستهی آن بودهاند. ایرانیان قوم برگزیدهی هست که در سرزمین ایران متولد شده و دارای هویت ایرانی هستند. بنابراین فرار بوچانی از هویت ایرانی، بحث و افتخار به هویت ایرانی را به چالش کشیده است. بسیاری از افراد در شبکههای اجتماعی، فرار بوچانی از هویت ایرانی را، ویژهی اهالی کشورهای جهان سوم دانسته و بنا را به این گذاشته است که درکشورهای جهان سوم، افراد قبل از اینکه به هویت اجتماعی و جغرافیایی روی آورند، دوست دارند که هویت خویش در ذیل قوم، قبیله و طائیفه تعریف کنند. بعضیها نیز شرایط حاکم بر بوچانی را منشأ این واکنش دانسته و گفته است که بوچانی برای اینکه بتواند وارد استرالیا شود، سعی می-کند که هویت ایرانیاش را پنهان کرده و از آن عبور نماید. اما بهنظر میرسد هیچیکی از تحلیلهای ارائه شده به واقعیت نزدیک نیست، به دلایل ذیل: اولا، بوچانی نویسندهی زَبَر دست و روشنفکر بزرگی است. او ثابت کرده که از ساختار و بافتار اجتماعی کشورهای جهان سوم عبور نموده و به عنوان یک الگوی انسانیت در خارج از ایران ظاهر شده است. ثانیا بوچانی بیشتر از بقیه این موضوع را درک میکند که در حال حاضر او نمیتواند با پنهان کردنِ هویت ایرانیاش به شهروندی استرالیا برسد. زیرا بوچانی دیگر یک فردِ ناشناخته و مجهوالهویه نیست. بنابراین تحلیلهای کاربران شبکههای اجتماعی و دیگرانی که غافلانه و یا عامدانه میخواهد، پیامی بوچانی را سخیف نموده و آن را به دریافت شهروندی استرالیا تقلیل دهد، چندان واقعی بهنظر نمیرسد.
بوچانی با احتراز از هویت ایرانی پیامی ساده دارد. او با فرار از هویت ایرانی میخواهد بگوید که «هویت ایرانی» حقوق شهروندی، کُردها را تأمین نمیتواند. هویت ایرانی برای کُردها مفهوم و کارکرد آن را ندارد که برای تهران نشینان و بقیهی افراد جامعهی ایران دارد. هویت ایرانی از تهران تا کُردستان، تغییر پیدا میکند و هویت ایرانی برای کُردها تبعیض و نابرابری بهبار میآورد. بحث کُردها نهتنها در ایران بلکه در عراق، سوریه و ترکیه نیز وضعیت مشابه دارد. کُردهای سلمانیه در عراق نیز از هویت عراقی در فرار اند. یکی از دوستان کُرد بنده که اهل سلیمانیهی کُردستان عراق بود، هویت عراقی را برای خود، نقصِ تاریخی و جبران ناپذیر میپنداشت، او باعراقیها که همشهریانش بود، هم-اتاقی نمیشد. مکانی که ما در آنجا زندگی میکردیم، برای او بهشت بود، اما حضور اعراب عراقی در آنجا باعث گردیده بود که همان بهشت برای وی به جهنم تبدیل شود. هیچچیزی به اندازهی هویت عراقی دوستم را اذیت نمیکرد. او بیشتر از عراقیها، مرا به خود نزدیک و مشابه میدید. زیرا منهم مثل او از هویتام در فرار بودم و هستم. اسلاوی ژیژک در کتاب «خشونت» میگوید،«تنها ما زمانی میتوانیم خشونتهای هولناکی صورت گرفتهرا درک کنیم که لحظهی در جای قربانی قرار گیریم». این گفتهی ژیژک را در اینجا نیز باید مدِ نظر قرار داد. زیرا پیام بوچانیرا با همهسادگی و پیشپاافتادگیاش هیچکسی نمیتواند درک کند، مگر آنکه شرایط تاریخی و حاکم بر جامعۀ کُرد را در ایران، عراق، سوریه و ترکیه تجربه کرده باشد. فرار کردها از هویت ایرانی، عراقی، سوری و ترکی برای آنانی که با همین هویت-ها در جوامع کنونی ابراز وجود میکند و به آن افتخار میورزد، ادراک ناپذیر اند. زیرا هویت ملی برای ایرانیان، عراقیها، سوریها و ترکای ترکیه حقوق شهروندی تأمین مینمایند و آنان را شهروند درجه اول تعریف میکنند. اما به کُردها که میرسد هریک از هویتهای ذکر شده، معنی اولیهی خویش را از دست میدهد و در ایران و یا در هر کشوری کُردها علیالرغمِ داشتنِ هویت ملی بازهم کُرد است. ولی فرار بوچانی از هویت ایرانی برای منی هزارهی افغان کاملا روشن و ادراک پذیر اند. هویت افغانی نیز در مقابل من، کارکردِ هویت ایرانی را در برابرِ بوچانی دارد. درک بوچانی برای من از شرایط حاکم بر من سر چشمه میگیرد. زیرا منهم در فرایند و مسیر فرار از هویتافغانیام هستم. دقیقا مانند بوچانی. من و بوچانی مسافرِ یک مسیر هستیم. بُرد و برنده شدنِ بوچانی منرا بیش از همیشهخوشحال کرده است و میکند. اگر بهترین جایزهی ادبی استرالیا از آنِ یک افغان میشد، بدون تردید من این یادداشت را نمینوشتم و هرگز خوشحالهم نمیشدم. زیرا من با یک افغانِ غیر هزاره هیچگونه مشابهتی ندارم. درست است که ما باهم در خارج از افغانستان دارای هویتافغانی هستیم، اما در افغانستان هرگز افغان نیستیم. پشتونِ افغان مسلما افغانتر از من است، چنانچه فارس ایران، به مراتب نسبت به بوچانی ایرانیتراند، یا عرب عراقی نسبت به کُرد عراقی، عراقیتر اند. سرنوشتِ مشابه تاریخی من و بوچانی را در یک قاب فرا هویتی قرار داده است. من و بوچانی بیشتر از بقیه احساس همدردی و دوستی میکنیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
عالی بود
دوشنبه, ۶ام مرداد, ۱۳۹۹