آری، ۲۰ سال از قتل سیاسی پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، پیروز دوانی، مجید شریف، حمید و کارون حاجیزاده میگذرد…
بازخوانی فاجعه ای که قریب چهل سال قبل آغاز شد، دو دهه قبل نمود خاصی یافت و گویا همچون کابوسی شوم قرار نیست هیچگاه به پایان برسد. نوشته پرستو فروهر هیچ نیازی به تفسیرو تحلیل ندارد، من هم قصد چنین کاری را ندارم اما، اینبار در بیستمین سالگرد قتلهای سیاسی زنجیره ای آذرماه ۷۷، خانم فروهر همچون همیشه با شمشیر قاطعیت و صداقت که از والدین خود به ارث برده و در عین حال در کوران حوادث تلخ و رنج های ۲۰ سال اخیر نیز آبدیده گردیده، به زیبایی هر چه تمام با طرح سوالاتی که عملا سوالات بی پاسخ مانده ملت ایران است نه فقط نظام سیاسی فعلا حاکم بر ایران که همه جهان را به چالش کشیده است. نامه اخیر وی از نگاه من نه تنها یک فراخوان ملی که فراخوانی است بین المللی برای تمامی فعالان حقوق بشر، فعالان سیاسی، دست اندرکاران حقوق بین الملل، سازمان های بین المللی و…
اما بپردازیم به سوالات چالشی و فراخوان خانم فروهر که عملا دغدغه همه فعالان سیاسی و حقوق بشری است و در اینجا از زبان پرستو فروهر می شنویم. “با این امید که این بررسی نقادانه فراتر از این مجموعه مورد توجه و گفتوگو قرار گیرد و دیگران را نیز به تأمل و مشارکت برانگیزد.”
پرستو فروهر: در بازنگری روند دادخواهی قتلهای سیاسی پاییز ۷۷، چه دستآوردها و ناکامیهایی وجود داشته است و از زاویهی دیگر امروز در نگاه به گذشته و در فاصلهگیری از سیر طی شده، هدف این تلاشها را چگونه باید تبیین کرد؟
خانم فروهر بهتر از هر کسی میداند که دادخواه پرونده قتلهای سیاسی زنجیرهای پاییز ۷۷، نه صرفا خانواده قربانیان فاجعه که همه ملت ایران بودند و تایید این ادعا اینکه پرونده حتی از جانب مسئولین وقت قوه قضاییه هم پرونده ملی اعلام گردید – که خانم فروهر هم در این فراخوان به این موضوع اشاره کردند- و خانواده قربانیان در حقیقت به نمایندگی از جانب مردم، و نه در قالب یک پرونده جنایی عادی و در راستای انتقام شخصی از قاتلین، روند دادخواهی را آغاز و طی نمودند. (که البته این موضوع منافاتی با حقوق خصوصی خانواده قربانیان نداشته و ندارد). لذا منطقا دست آورد این دادخواهی می بایست احیای حقوق جامعه می بود، حق جامعه محاکمه علنی مسببین اصلی فاجعه و چشیدن طعم عدالت بود که هیچگاه عملی نگردید. یک پله فراتر حتی مزدوران اجرایی حکومت و قاتلین و ضاربین نیز از چنگ عدالت یا گریختند یا بطریقی از سر راه برداشته شدند. براین اساس با نهایت تاسف باید اقرار کرد که شاکی اصلی یعنی ملت ایران در چشیدن طعم عدالت و احقاق حقوق خود ناکام باقی ماند.
بنظرم قسمت دوم سوال یعنی تبیین هدف بعد از بیست سال نیز از همین طریق مشخص میگردد. هدف همانی است که از ابتدا بود، تلاش برای رسیدن به حاکمیت قانون و اجرای عدالت. آنچه فرسنگ ها از آن دور ماندهایم. از منظری روند این دادخواهی و هدف نهایی آن دقیقا همان آرمانهای داریوش فروهر، پروانه فروهر و امثالهم است.
از ناکامی گفتم اما از دست آورد هم بگویم، به برکت دادخواهی شجاعانه خانواده مقتولین و وکلای مدافعشان دست آورد بزرگی هم حاصل گردید و آن اینکه، هدف اصلی از ترورها هرگز محقق نگردید. رد هدف اصلی در اعترافات ضاربین و قاتلین به صراحت و روشنی دیده می شود، هدف تئوریسینهای معتقد به تروریسم دولتی وابسته به نظام که روی صندلیهای وزارت اطلاعات نشسته بودند و بعضا هنوز هم بلند نشدهاند ایجاد رعب و وحشت در جامعه، خصوصا میان فعالان سیاسی بود، امید داشتند که با این ترورها خفقان و سکوت کشور را در بر گیرد در حالیکه حمایت مردمی، ابراز انزجار و تنفر جامعه از تروریسم حکومتی-دولتی و موضع گیری فعالان سیاسی بعد از این فاجعه بوضوح نشان داد که آمرین و تئوریسینها در رسیدن به هدف ناکام باقی ماندند و چه دست آوردی بزرگتر از این.
پرستو فروهر: مرحلهبندی یک حرکت میتواند روشنگر افت و خیزها و امکانات و ظرفیتهای درونی آن برای دستیابی به هدف یا هدفهای مشخص و تعریف شدهاش باشد. با این تعبیر، دادخواهی قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ را چگونه باید مرحلهبندی کرد؟ یک مرحلهبندی که به ذهن من میرسد تقسیم مسیر پیمودهشده به این دو دوره است: ۱- دورهی دادرسی پرونده در دستگاه قضایی ۲- پس از مختومه شدن پرونده. آیا به نظر شما مرحلهبندی دیگری متصور است، که مبنای دیگری داشته باشد؟ آیا در حوزهی پیگیری قضایی در پیشبرد دادخواهی به غیر از آنچه کردیم امکان دیگری هم وجود داشت؟
دوره ی دادرسی پرونده و صدور حکم نهایی در دستگاه قضایی از دیدگاه حقوقی پایان راه دادخواهی است. اشاره پرستو فروهر به مرحله دوم یعنی مرحله پس از مختومه شدن پرونده اشاره دقیق و ظریفی است به فقدان جاری شدن عدالت و اعتراض شاکیان (بطور خاص خانواده قربانیان و بطور عام جامعه) به روند دادرسی عادلانه و ناامیدی از مختومه شدن عادلانه پرونده در قوه قضاییه موجود. طرح مرحله دوم به این معنی است که مرحله سومی هم باید وجود داشته باشد. مرحله دادرسی عادلانه و مختومه شدن پرونده در یک دادگاه ملی، دادگاهی که همه از جمله خانواده قربانیان امیدوارند در آینده نزدیک حکم به احقاق حقوق جامعه و جاری سازی عدالت در رگ های جامعه بدهد. و این محقق نخواهد شد مگر به شفاف سازی چهره مسببین و آمرین اصلی این فاجعه. این یعنی در این پرونده، دادخواهی تا چشاندن طعم عدالت به مردم ادامه خواهد یافت.
پرستو فروهر: پس از ارجاع پرونده به دادگاه، ما شرکت در آن را تحریم کردیم؛ با این استدلال که مهر تأیید بر یک روند غیرعادلانه و ناشفاف نباید بزنیم و این چیزی بود که دادگاه به وضوح قصد تحمیل آن را به ما داشت. در نگاه به گذشته، این تصمیم را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا عدم شرکت در دادگاه در روند دادخواهی حرکت درستی بود؟ یا شرکت در دادگاه میتوانست امکاناتی برای پیشبرد دادخواهی به روی ما بگشاید که از آن استفاده نکردیم؟
چکیده این سوال این است که: آیا به استقلال قوه قضاییه در نظام سیاسی حاکم اعتقاد دارید یا نه؟! اگر پیگیری کنندگان روند دادخواهی این پرونده که به نیابت از طرف جامعه برای دادخواهی اقدام کردند به استقلال قوه قضاییه اعتقاد داشتند و در دادگاه شرکت نکردند قطعا اشتباه نمودند و امکانات زیادی را از دست دادند اما اگر اعتقاد نداشتند درست ترین تصمیم را اتخاذ نمودند.
پرستو فروهر: در همان هنگام ما به کمیسیون اصل ۹۰ مجلس ششم در مورد عدم رسیدگی صحیح دستگاه قضایی به پرونده شکایت کردیم، اما هیچگاه پاسخی از سوی این نهاد دریافت نکردیم. حتی نتیجهی تحقیق این کمیسیون در پایان آن دورهی مجلس به ما اعلام نشد. آیا از این مجرا امکان پیگیری بیشتری وجود داشت و آیا در این حوزه میتوانستیم تلاشی بکنیم که نکردیم؟ آیا تلاش برای تجدید دادرسی در دستگاه قضایی یا پیگیری شکایت در کمیسیون اصل ۹۰ مجلس را اقدام مثبتی میدانید؟
از منظری پاسخ مشابه پاسخ سوال قبلی است. هر چند با ارجاع پرونده به کمیسیون اصل نود مجلس عملا تمامی قوای سه گانه کشور درگیر پرونده شدند. که بنوعی حرکت سیاسی زیرکانهای در روند دادخواهی محسوب می شود اما انتظار نتیجه حقوقی کمی خوشبینانه است. و در این پرونده خوشبینی جایگاهی ندارد.
پرستو فروهر: تلاشهای ما را برای پیشبرد دادخواهی پس از مختومه شدن پرونده در ایران میشود اینگونه دستهبندی کرد:
– تقاضای تحقیق و بررسی از سوی خانوادههای قربانیان از «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل» و «کمیساریای عالی در مورد اعدامهای فراقانونی»
– یادآوری قتلهای سیاسی و پافشاری بر برگزاری مراسم سالگرد
– تلاشها در تعمیق گفتمان دادخواهی
– شناساندن قربانیان قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ به افکار عمومی که تنها در سطح محدودی ممکن شد
به نظر شما چه کارهای دیگری ممکن بود؟
مایلم از خانم فروهر سوال کنم، مگر همین هایی که اشاره کردید ممکن بود؟! در حقیقت «ناممکن ها را ممکن کردید». قضاوت در مورد اینکه تلاش خستگی ناپذیر ۲۰ساله شما و امثال شما به چه سرانجامی خواهد رسید و تعمیق گفتمان دادخواهی تا چه عمقی محقق گردیده به گمانم کمی زود است. اما در یک نگاه اجمالی در باب نتیجه تلاش و فرهنگسازی در راستای تعمیق گفتمان دادخواهی همین بس که امروز نسل جوان ایران بیش از نسل من و شما دغدغه حاکمیت قانون، لزوم قوه قضاییه مستقل و استقرار عدالت در ایران را دارد. این یعنی هدف گذاری و انتخاب مسیر درست بوده.
پرستو فروهر: پس از به بنبست رسیدن دادرسی قضایی پرونده در ایران، خانوادههای کشتهشدگان (فروهر، مختاری، پوینده) برای پیشبرد دادخواهی از راه جلب حمایتهای جهانی، از «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل» و «کمیساریای عالی در مورد اعدامهای فراقانونی» درخواست تحقیق و بررسی کردند. این درخواست از سوی بخش بزرگی از مخالفان سیاسی طیفهای گوناگون در درون و بیرون ایران پشتیبانی شد اما هیچ دستآورد دیگری نداشت. به نظر شما چرا و آیا با نگاه به گذشته میتوان کاری را متصور شد که نکردیم؟
«کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل» و «کمیساریای عالی در مورد اعدامهای فراقانونی» هر دو از نهادهای حقوقی برخاسته از تعاریف و مفاهیم حقوق بین الملل هستند. اولین جملهای که در همه کتب مرجع حقوق بین الملل عمومی آمده است، این است که «حقوق بین الملل فاقد ضمانت اجرایی است!». ضمانت اجرا در حقوق بینالملل وابسته به حسن نیت حکومتها و دولتها است. این یعنی سازمان ملل و کلیه نهادهای حقوقی وابسته به آن هیچگونه ضمانت اجرایی برای تحمیل خواستهها و آراء و نظراتشان ندارند مگر آنکه دولتها در روند دادخواهیها حسن نیت نشان دهند. انتظار حسن نیت در مورد پرونده های تروریسم دولتی-حکومتی کمی غیر طبیعی است. اما ارجاع پرونده و طرح شکایت در نهادهای بینالمللی ثبت تروریسم حکومتی-دولتی در تاریخ است و باید امیدوار بود کمکی به جلوگیری از اقدامات مشابه در آینده باشد. واقعیت آن است که رویکرد سازمانهای بینالمللی در گذشته و در مورد تروریسم دولتی نظام سیاسی حاکم بر ایران چه در مورد تروریسم داخلی و چه در مورد تروریسم برون مرزی رویکرد منفعلانهای بوده است. مورد بارزش ترور شادروان شاپور بختیار در پاریس، ترور رهبران احزاب سیاسی کرد در برلین، بمب گذاری ساختمان آمیا در بوینس آیرس و …
پرستو فروهر: در طی روند دادخواهی، بهویژه در ابتدا، فشار اجتماعی یکی از مؤثرترین عاملهای پیشبرنده بوده. شکلگیری چنان اعتراض اجتماعی بیسابقهای را چگونه ارزیابی میکنید؟ موفقیتها و ناکامیهای ما در استفاده از این فشار اجتماعی چه بوده است؟ اعتراض بیسابقهی جامعه به قتلهای سیاسی آذر ۷۷ در درون و بیرون مرزهای ایران، جناحهای حکومتی را به واکنش واداشت. واکنش جناح راست را میتوان در انکار مسئله خلاصه کرد. واکنش اصلاحطلبان که در ابتدا در راستای پیشبرد دادخواهی بود، به مرور به مماشات با جناح دیگر و پا پس کشیدن از دادخواهی و چشمپوشی بر بیعدالتی انجامید. تأثیرات (مثبت و منفی) عملکرد اصطلاحطلبان را بر روند دادخواهی چه میدانید؟ واکنشهای ما در برابر عملکرد آنان را چگونه ارزیابی میکنید؟ واکنش شما چه بود؟
بازتاب قتلهای سیاسی زنجیرهای سال ۷۷ در جامعه، انفجار اعتراضات و ابراز تنفر و انزجار مردمی از خفقان ۲۰ ساله و سرکوب مخالفین و منتقدین و باز شدن دمل چرکین اعدامها و ترورهایی بود که در طول ۲۰ سال انجام شده بود. شجاعت اعتراض از جانب مردم فی نفسه بزرگترین موفقیت بود و هست، موفقیتی آنقدر بزرگ که جایی برای استفاده از واژه ناکامی باقی نمی گذارد.
اما در باب جناحهای سیاسی داخلی و رویکردشان در قبال قتلهای سیاسی زنجیره ای ۷۷. به اعتقاد من تقسیم فضای سیاسی به راست و چپ تقسیم درستی نیست. قبلا در یادداشتهای شخصی بکرات نوشته و تاکید نمودم که چیزی بنام راست و چپ در فضای سیاسی ایران وجود ندارد. که اگر دارد صرفا واژه را یدک می کشد و از محتوا خالیست. در ایران یک جناح وجود دارد که در این جناح برخی تندرو هستند و رسما بر طبل تروریسم می کوبند و برخی محتاط ترند و محافظه کارتر که در خفا تروریسم دولتی – حکومتی را حمایت می کنند. گروه دوم در مقابل گروه اول خود را اصلاح طلب معرفی می کند. تا جاییکه بیاد دارم واکنش شما در قبال رفتار مکارانه اصطلاحا اصلاحطلبان همواره بیاعتمادی و بیاعتقادی بوده است. هر چند این یک برداشت شخصی است.
اما در مورد خودم، همانطور که ذکر شد اصولا رویکرد اصلاحات و اصلاح طلبی نمی بینم که در برابرش واکنش خاصی نشان دهم. نباید فراموش کنیم و نمی کنیم که همه دست اندرکاران شاهکار جنایی و فاجعه قتلهای سیاسی سال ۷۷ در وزارت اطلاعات دوره آقای خاتمی همگی دست پرورده همین هایی هستند که این روزها داعیه اصلاحات دارند. آقای روحانی به ادعای خود ایشان از اصلی ترین بنیانگذاران سیستم اطلاعاتی و امنیتی کشور از سال ۵۷ تا امروز بوده است. وزرات اطلاعات صرفا یک نام است و آنچه منجر به فجایعی همچون قتلهای سیاسی زنجیرهای می شود رویکرد حاکم بر آن است نه پرسنل آن. رویکردی که هنوزهم تغییری نکرده و شاهد هستیم که گاه و بیگاه، این گوشه و آن گوشه کشور چهره زشت خود را می نمایاند.
پرستو فروهر: یکی از عوامل مؤثر بر افکار عمومی در حمایت از دادخواهی قتلهای سیاسی، مقالههایی بود که در نشریههای نزدیک به جناح اصلاحطلب نوشته میشد. این نوشتارها در گفتمانسازی بر گرد این موضوع بسیار تأثیرگذار بود. در این گفتمان، که میتوان آن را «گفتمان مسلط» نامید، علت قتلها در تضعیف دولت خاتمی خلاصه شد. باورها و تلاشهای سیاسی مقتولان در ریشهیابی علت قتل آنان نه تنها مورد توجه لازم قرار نگرفت و مسکوت ماند که در بسیاری از موارد حتی انکار شد. چنین روندی به باور من -خواسته یا نخواسته- در راستای «حذف مخالفان سیاسی» عمل کرده است. به این معنا که هویت سیاسی و تأثیرگذاری اجتماعی مقتولان در ریشهیابی دلایل قتل سیاسی آنان مورد توجه قرار نگرفته است. بر این اساس میتوان گفت که در آن هنگام «گفتمان مسلط» با چشمپوشی بر یک نکته اساسی ساخته شد. آیا این برداشت را واقعبینانه میدانید؟ سود و زیان آن را چه جریانهای سیاسی بردند؟
قربانیان قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ به آن طیف از دگراندیشان و مبارزان سیاسی تعلق داشتند که نه تنها با سیاستها، بلکه با ساختار نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند. پدرم، داریوش فروهر، در تبیین این دستهبندی در نیمه دههی ۷۰ واژهی «برونزاد» را به کار برد. او توضیح میداد که این جریانها برخلاف جریان اصلاحطلب، که او آن را «درونزاد» مینامید، خواهان تغییرات ساختاری در نظام حاکم هستند. این طیف تا چه حد در ساختن یک گفتمان بدیل در مورد قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ و دادخواهی آن موفق شد؟ با بررسی گذشته آیا میتوان دریافت که چرا در آن هنگام تحلیلهای این طیف به اندازهی اصلاحطلبان بر افکار عمومی تأثیر نگذاشت؟
در سال ۷۷ روزنامه های اصطلاحا اصلاحطلب و روزنامهنگاران اکثرا جوان و بعضا گمنام و جویای نام که با ادبیات خاص اصلاحات با طعم خاتمی قلم می زدند در اوج بودند که امری طبیعی است. جامعه هم جوگیر رفتار و گفتار آقای خاتمی و برخی آزادی های فردی اعطا شده از جانب او بود. دولت آقای خاتمی اولین دوره اصلاحات ادعایی بود و بسیاری را جذب خود کرده بود. و هنوز داستان «تدارکاتچی» از زبان آقای خاتمی نقل نشده بود. بازگویی و افشاگری در مورد قتلهای سیاسی زنجیرهای سال ۷۷ سوژه قلم زنی بسیار مناسبی بود برای این گروه. اینگونه عملا داستان قتلهای سیاسی به یک افسانهپردازی جنایی (همانگونه که شما بدرستی در این متن بارها اشاره کردید) بدل گردید. و بیشتر سوژه ابراز وجود برای این دسته از روزنامه نگاران شد. هر چند در نوشتههای برخی از آنها صداقت و تلاش برای شفافسازی بچشم می خورد و نباید به همه به یک چشم نگاه کرد. دلیل عدم اقبال عمومی و تاثیرگذاری کمرنگ گفتمان اپوزیسیون بقول شادروان داریوش فروهر برونزاد اینکه، اولا جامعه همانطور که گفتم جوگیر رویکرد ادعایی جدید بود، تا جاییکه حاضر بود برای تغییرات ادعایی قربانی بدهد. قربانی در آن دوره اپوزیسیون برونزاد خواهان تغییرات ریشه ای و بی اعتماد به مدعیان اصلاحات بود. اینگونه جامعه جوگیر شده چشم بر رد و جای پای اصلاحطلبان در کلیت این فاجعه بست.
پرستو فروهر: در سالهای پایانی دهه ۷۰، با اوجگیری خواستهای حقوق بشری در جامعه روبرو هستیم. به باور من از سویی «حقوق بشر» به بستری بدل شد که بسیاری از مطالبههای سرکوبشده در سالهای پیش را در خود جای میداد و جریانی فراگیر میساخت. اما از سوی دیگر سبب شد به ظرفیتهای سیاسی این مطالبهها توجه درخور نشود. تأثیرات مثبت و منفی این روند را بر دادخواهی قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا دادخواهی قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ به چارچوبهای گفتمان حقوق بشری در جامعه ایران محدود ماند؟ آیا غلبهی درک معینی از گفتمان حقوق بشری بر این دادخواهی، به کمرنگ شدن ابعاد سیاسی حرکت دادخواهانه منجر شد؟ آیا به مهجور ماندن گفتمان سیاسی قربانیان قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ (اپوزیسیون برونزاد) انجامید؟ با توجه به موقعیت و جایگاه سیاسی قربانیان قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ میتوان به ظرفیت آنان در ایجاد همگرایی در طیف گستردهی اپوزیسیون «برونزاد» و سازماندهی یک اپوزیسیون سکولار راه برد؛ شخصیتهایی که میتوانستند در شرایط و بر بستر یک جنبش اجتماعی فعال با خواست تغییر ساختار نظام حکومتی، نقشی مؤثر ایفا کنند. مسکوت ماندن این بخش از واقعیت را چگونه ریشهیابی میکنید؟
به اعتقاد من ابعاد سیاسی دادخواهی پرونده قتلهای سیاسی زنجیرهای همواره همگام با خواستهای حقوق بشری جامعه پیش رفته است. بر هم تاثیرگذار بودهاند اما هیچکدام بر دیگری سایه نینداخته که این بسیار قابل تامل و بنوعی از نقاط قوت این پرونده است. در اینکه رویکرد حقوق بشری برخی از فعالان بقول شما ” به بستری بدل شد که بسیاری از مطالبههای سرکوبشده در سالهای پیش را در خود جای میداد و جریانی فراگیر میساخت” تردیدی نیست اما معتقدم به ظرفیتهای سیاسی مطالبات هم آسیبی نرساند.
موقعیت و جایگاه سیاسی قربانیان این فاجعه قطعا ظرفیت بالایی برای ایجاد همگرایی در طیف گسترده اپوزیسیون برونزاد داشته و دارد و نقش موثری هم ایفا نموده هر چند شاید نمود ظاهری آن این روزها کمی کمرنگ بچشم بیاید اما با شما در مورد مسکوت ماندن این واقعیت هم سو و هم رای نیستم. معتقدم نکته بسیار مهمی است که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. تذکر و یادآوری بسیار بجایی بود به همه از جمله بنده.
پرستو فروهر: آیا در ابتدا یا در طول پیگیری قضایی قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ به اینکه دادرسی قضایی این جنایتها به طور (نسبی) صحیح انجام شود، اعتماد و اعتقادی داشتید؟ چه تجربههایی بر اعتمادتان صحه گذاشت یا خلافش را به شما ثابت کرد؟ تأثیر بیاعتمادی به دستگاه قضایی و تنزهطلبی در فعالیت دادخواهی را در این پیگیریها چه میدانید؟ به این معنا که آیا در پیشبرد دادخواهی، فاصلهگذاری و تنزهطلبی به عامل بازدارنده در استخراج امکانات موجود در ساختار حکومتی بدل شد یا نه؟ (اگر نمونه مشخصی در ذهن دارید لطفاً آن را بیان کنید) و از سوی دیگر آیا تلاش ما در استفاده از امکانات موجود، به محدود شدن ما به قواعد و قوانین جاری انجامید؟ و آیا تأثیری بر شیوههایی که برای پیگیری به کار بستیم گذاشت؟ (اگر نمونه مشخصی در ذهن دارید لطفاً آن را بیان کنید)
با توجه به سوابق دادرسی قضایی در نظام سیاسی موجود از همان ابتدا مطلقا اعتقاد و اعتمادی به حاکمیت قانون و اجرای عدالت در قوه قضاییه نداشتم. حتی بقول شما بطور نسبی! هم تجربه شخصی مربوط به بازداشت پدرم و خودم و هم سوابق برخورد با پرونده های مشابه و قربانیان تروریسم دولتی، برای نمونه مورد دکتر کاظم سامی و …
وقتی بحث تروریسم دولتی مطرح است اصولا بحث از امکانات قضایی جایگاهی ندارد. امکانات حقوقی و راه کارهای قانونی معمولا در حقوق خصوصی نمود ظاهری و قدرت اجرایی پیدا می کنند. تکیه بر امکانات حقوقی در روند دادرسی در قوه قضاییهای که دادستانش امثال آقای مرتضوی باشند طبیعتا مصداق مثلی است که خود شما به روایت از یکی از نمایندگان کارگران اعتصابی بکار بردید. چنگ به دیوار زدن…
پرستو فروهر: یکی از پدیدههایی که به موازات خواست دادخواهی قتلهای سیاسی در جامعه رخ داد، رونق گرفتن افشاگریهای جنجالی بود؛ روایتهایی که به صورت افشاگری یا شایعه پخش شدند یا جزوههایی که به مأموران اطلاعاتی منسوب بودند و دست به دست گشتند و در فضای گفتوگوهای گسترده اجتماعی بر گرد دادخواهی را انباشتند. در این افشاگریها، پروژه سیاسی-امنیتی قتل دگراندیشان به داستانی جنایی-مافیایی استحاله مییافت، پر از شاخ و برگهای سطحی و جنجالی. رونق اینگونه روایتها را چگونه ارزیابی میکنید؟ تأثیر این فضاسازیها بر گفتمان دادخواهی چه بود؟
بخشی را باید به حساب شیطنت های کودکانه همان روزنامهنگاران جوان جویای نام گذاشت که اغلب ندانسته و برخی دانسته بازیچه دست نیروهای وزارت اطلاعات می شدند. تنزل درجه قتلهای سیاسی بهترین راه کار موجود برای کمرنگ کردن این فاجعه بود که با قاطعیت روی آن جولان دادند و با توجه به اینکه همه تریبونها را در اختیار داشتند تا حدی هم موفق شدند. اما نباید فراموش کنیم که ایده اصلی استحاله پروژه سیاسی – امنیتی قتل دگراندیشان در صحبتهای آیتالله خامنهای رخ نشان داد، صحبت هایی که چند روز بعد از بیانیه وزارت اطلاعات و تایید دست داشتن نیروهای امنیتی اطلاعاتی رده بالا در جنایات ایراد گردید. وی مسیر را اینگونه ترسیم نمود که (نقل به مضمون): «فروهرها زمانی در دایره دوستان ما بودند! آنها شخصیتهای سیاسی تاثیرگذار و دشمنان با اهمیتی نبودند و فعالیت خاصی نداشتند که نظام بخواهد برای حذفشان هزینه بپردازد. اینگونه وقایع تلخ ناشی از خودسری برخی نیروهای امنیتی اطلاعاتی است که باید تنبیه شوند و تاوان پرداخت کنند». به اعتقاد من اینگونه فضاسازیها تاثیر جدی بر گفتمان دادخواهی نداشت که اگر داشت تا امروز این گفتمان زنده باقی نمی ماند.
پرستو فروهر: در بازبینی روند دادخواهی به واژهها و اصطلاحهایی برمیخوریم که باب و تکرار شدند، جا افتادند و مبنای گفتوگو قرار گرفتند. در نگاه دقیقتر درمییابیم که برخی از این اصطلاحها سبب مفهومزدایی، تحریف، انکار، عادیسازی و … شده است. در استفاده از اینگونه کدگذاریها لایهای از فضای خاکستری در ارتباطگیری رشد میکند که دریافت واقعیتها و وزن آنها را دشوار و حتی ناممکن میکند. برای مثال در زمینهی دادخواهی قتلهای سیاسی پاییز ۷۷:
– به کار بردن تعبیر «زنجیرهای» برای نامیدن این قتلها که جایگزین واژهی «سیاسی» شد.
– به کار بردن واژه «بخشش» برای بیان موضع بازماندگان قربانیان در «مخالفت با حکم اعدام» (قصاص)، که از سوی دادگاه صادر شد. اگرچه ما بارها در مصاحبههایمان به این تفاوت اساسی اشاره کردیم و گفتیم که مخالفت ما با حکم اعدام (قصاص مأموران اجرای قتل) به هیچوجه به معنای بخشش متهمان نیست و توضیح دادیم که ما دادرسی قضایی پرونده را مخدوش میدانیم و حکمهای صادره را نیز به رسمیت نمیشناسیم و بحث بخشش را در چنین موقعیتی انحرافی میدانیم، اما تحریف گفتهی ما ادامه پیدا کرد و سرانجام نیز جا افتاد. به دنبال این تحریف نیز بعدها مفهوم نابههنگام «میبخشیم اما فراموش نمیکنیم» در زمینهی دادخواهی جنایتهای سیاسی مطرح شد.
– تعبیرهایی چون «حذف فیزیکی» یا واژهی «سناریو» که در نوشتارهای مربوط به قتلهای سیاسی بسیار تکرار شد بدون آنکه توجه شود که این واژهها ریشه در ادبیات «امنیتی» داشتهاند و از این رو کارکردشان بیشتر در تحریف و انکار است تا در تأمل و روشنگری.
– و البته من در پروندهی قضایی به عبارتهای دیگری نیز برخوردم که برایم بسیار هولناک بودند و نشان از «کدگذاری»های دستگاه امنیتی در نامیدن روالهای سرکوب داشتند. برای مثال: عادیسازی محل، سفیدسازی (پاک کردن آثار جرم)، سوژه، سوار شدن روی سوژه، …
قطع یقین پرونده دادخواهی قتلهای سیاسی زنجیرهای ۷۷ همچون دیگر پروندههای ملی از ۲۰ سال قبل تا امروز دچار تحولات بسیار عظیمی گردیده. و دادخواهان نیز تجارب بسیار زیادی در این حوزه بدست آوردند. بسیاری از اصطلاحات و عبارات و تحلیلها در بحبوبحه شوک وارده، بداهه و خلق الساعه ایجاد شدند. شکی نیست که بعد از گذشت دو دهه می توان ایرادات زیادی بر واژه ها و عبارات و اصطلاحات و تحلیلهای آن دوره و طول این سالها وارد نمود. اما این ایرادات و اشکالات هیچ چیز از کارکرد آنها کم نمی کند. زنجیرهای اصطلاحی بود که بر سوابق تروریسم دولتی در نظام سیاسی حاکم تاکید می ورزید. در سیاسی بودن قتلها هیچگونه جای شک و تردید وجود نداشت و شاید به همین خاطر بمرور قتلهای سیاسی زنجیرهای به قتل های زنجیرهای خلاصه شد. احتمالا به این خاطر که سیاسی بودنشان برای جامعه مسلم و بدیهی بود.
پروژه می بخشیم اما فراموش نمی کنیم هم در همان بدو کار با برخورد قاطع روبرو شد و در نطفه خفه گردید. اگر اشتباه نکنم در زمان خودش قبل از همه در متنی با تیتر (نه می بخشیم، نه فراموش می کنیم) به این موضوع پرداختم. و بقیه دوستان بیشتر و مستدل تر و مستحکم تر از من. در طول این سالها پروژه های مختلف زیادی در راستای ماله کشی و صاف کردن رد پای سران نظام و سران امنیتی اطلاعاتی کشور در پرونده قتلهای سیاسی زنجیرهای داخلی و برون مرزی تعریف و به مرحله اجرا در آمده اما تقریبا همه ناکام باقی مانده است.
پرستو فروهر: در بعد فردی و اجتماعی، خشم یکی از پیآمدهای اساسی در مواجهه با قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ بود. در بازبینی مسیر دادخواهی این خشم چه افت و خیزی داشته است؟ در طی این سالها با خشم خود چه کردیم؟
خشم را به انرژی تبدیل کردیم و سر پا ایستادیم. هر وقت که لازم باشد دوباره این انرژی را به خشم تبدیل خواهیم کرد! نمونه اش اعتراضاتی که از دیماه سال گذشته آغاز شد. گاهی انفجار خشم و گاهی کنترل خشم. بنظرم این رمز پیروزی است. حتی در روند دادخواهی…
…………………………………………
در پایان، یک تجربه و خاطره شخصی. ۴ سال قبل از قتلهای سیاسی سال ۷۷ ، بهمن ۷۳ ، در روند بازجویی که قریب سه ماه به طول انجامید، بازجویان که همگی از نیروهای اطلاعات و دادسرای نظامی بودند بدفعات صراحتا و بدون حاشیه و پرده پوشی به تصمیم قاطع حکومت و بتبع آن وزارت اطلاعات به حذف فیزیکی مخالفین و منتقدین از جمله بطور خاص به نام داریوش فروهر اشاره و بر اجرای آن در آینده نزدیک تاکید کردند. پرونده من را بعد چند ماه مختومه اعلام کردند. در اولین دیدار با شادروان داریوش و پروانه فروهر مطلب را نقل کردم. هر دو به اتفاق خندیدند. جمله داریوش فروهر هنوز در گوشم طنین انداز است: ” من آن نیم که این کاسه خون به بستر راحت هدر کنم…”
بیستمین سالگرد قتلهای سیاسی-زنجیرهای
دوشنبه, ۲۱ام آبان, ۱۳۹۷
منبع این مطلب صفحه شخصی فیس بوک
نویسنده مطلب: مهرداد امیررحیمیمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.