کوروش کرمپور شاعر آبادانی دست کم دو دهه است که در پی تبیین نظریه ی شعر مدنی ست که اعتقاد دارد خود او واضح آن است. او در طی چند سال اخیر و در خلال گفتگوهای مکتوب خود در پی تبیین این نظریه بوده است و حتی در گفتگویی در دو شماره که در روزنامه ی آرمان در سال ۹۳ با نگارنده ی متن حاضر انجام داد، به روشن سازی بعضی از زوایای خود نسبت به وضعیت ادبی معاصر پرداخته است. او اخیرا در یک گفتگوی مبسوط با خبرگزاری کتاب جمهوری اسلامی (ایبنا) به توسعه ی نظریات خود پرداخته و این گفتگو تیتر یک بسیاری از مدیاهای حکومتی و غیره شده است. اما فارغ از ادعاهای ادبی کوروش کرم پور که اصولا موضوع بحث ما نیست، چرا این گفتگو با عنوان ضد چپی «گفتمان چپ آدرس اشتباهی داد» بسیار بُلد شده است. به راستی چرا این تیتر برای مدیاهای راست حکومتی اینقدر جذاب و پر پرداخت بوده است؟

 اخیرا تلاشی صد چندان از سوی مدیاهای حکومتی و دست راستی برای آماده کردن فضا علیه اندیشه ی چپ صورت گرفته است که به نظر سرکوب هایی را در پی داشته باشد. این به معنی تایید هیچ گونه هم سویی از طرف امثال کرمپور با سیستم سرکوب نیست، تنها یادآوری استفاده ای ست که سیستم از این وضعیت می کند. در این گفتار سعی خواهم کرد بعضی از مبانی اندیشگانی کرمپور و ادعاها و ریشه های ادعایی او را در ذیل بررسی مفهوم «شعر مدنی» و «جامعه ی مدنی » مورد واکاوی قرار بدهم و مشخص کنم، وقتی از گفتمان مدنی حرف می زنیم دقیقا منظور چه نوع گفتمانی ست؟ و یا وقتی شاعری چون شاملو را کنار می گذاریم و تاکید مضاعفی بر فروغ فرخزاد می کنیم دقیقا به کدام سمت میل می کنیم. این یادداشت در نهایت کرم پور و ادعاهایی مانند ادعای او را در یک ظرف بزرگ تر بررسی خواهد کرد، ظرفی که با نام دهن پرکن کنش گری و گفتمان مدنی و در ذیل مفاهیم تقلیل یافته ای چون فعال مدنی متبلور می شود.

ابتدا باید تعریفمان از مفهوم جامعه ی مدنی را برای ورد به بحث سامان بدهیم. اصطلاح جامعه مدنی برای توصیف حاکمیت مدنی در تمایز با حاکمیت طبیعت به کار می رود. این مفهوم روسویی از جامعه ی مدنی را باید در تقابل  با جامعه مدنی مارکسی که ریشه در اندیشه ی هگل دارد مورد بررسی قرار داد. در نهایت شعر مدنی را هم با استناد به تقابل آن با آرمان گرایی باید در ذیل همین مفهوم رسویی از جامعه ی مدنی مورد بررسی قرار داد. گرامشی جامعه ی مدنی را حائلی بین دولت و توده می داند، حائلی که بیشتر از آنکه از توده در مقابل دولت دفاع کند، در پی تدوین سازوکار برای پر کردن خلاء های حاکمیتی دولت و تداوم قدرت آن است. این مفهوم که زادگاهش به جامعه ی فئودالی و طبقاتی انگلیس می رسد به نوعی از تندیگی بین این مفهوم و سازوکار جامعه ی سرمایه داری در تولید بدیل های دل فریب اما به ظاهر معترض دارد که هم زمان که شخص را به تقلیل دعوت می کنند، هم زمان هم صدای او را مصادره خواهند کرد.

مارکس در نوشته های ابتدایی خود بر این مسئله پای می فشارد که جامعه ی مدنی دقیقا برآیند دولت است و خود جامعه مدنی تافته ی جدا بافته ای از دولت نیست بلکه در امتداد نظریات او قدم بر می دارد و حتی روابط دخیل در آن نیز از جنس همان روابط درون دولت است. به بیانی دیگر از دیدگاه او این مفهوم به آن بخش از بازار، روابط اقتصادی و اجتماعی اشاره دارد که خارج از سیستم دولت ایجاد می شود ولی سر ستیز با آن ندارد.حتی اگر ابتدا به ساکن با نظر به خودمختاری و فردیت ایجاد شود در ادامه خود به شکلی از سرکوب تبدیل می شود. به همین خاطر است که بقای دولت در تضمین جامعه ی مدنی و گفتمان های چون حقوق شهروندی و نفی گفتمان آرمان گرایانه است. چرا که شهروند مدنی بدیل خود را خارج از مرزهای کنونی جستجو نمی کند. او ابتدا موجودیت سیستم حاضر که درون آن قرار گرفته را می پذیرد و در ذیل این پذیرش بر اساس خواسته های خود با آن به گفتگو می نشیند. پناه بردن به گفتمان جامعه ی مدنی در واقع تلاش برای کاهش بار نیروهای امنیتی ست. گفتمانی که به اسم حقوق شهروندی از سوی دولت اعتدالگرای روحانی مطرح شد در واقع همان ادامه ی گفتمان امنیتی ست که سیستم در دوره ی احمدی نژاد آن را دنبال کرد. این نتیجه گیری ما را به رهیافت آلتوسر از دستگاههای سرکوب دولت رهنمون می سازد جایی که مدرسه و خانواده جایگزین پلیس ضد شورش می شود. این جا هم گفتمان مدنی در پی پاک کردن و کاهش ترازوی گفتمان امنیتی در کنترل نیروهای مخالف است. البته این به معنای مخالفت این گفتمان با گفتمان امنیتی نیست در راستا و هم پوشان با آن عمل می کند.

در جامعه ای که آزادی سخن گفتن وجود ندارد و ابتدایی ترین حقوق انسانی مانند تحصن و اعتصاب با زندان پاسخ داده می شود، چطور می توان از مفهومی به عنوان گفتمان مدنی سخن گفت و با استناد به آن وجود بدیل آن یعنی گفتمان چپ که دولت را پس می زند، انکار کرد؟

چگونه می توان در جامعه ای که هر گونه تحزب به محاق رفته است و چیزی دور می نماید، دست از همه ی ایدئولوژی های رهایی بخش شست و تن به گفتگو با حاکمی داد که نقش مردم را انکار و با از بین بردن احزاب مخالف در همان سال های آغازین امکان هر گونه ارتباط قدرت با مردم را از خود عامدانه سلب کرده است و طومار تکثر را در این جامعه برای همیشه پیچیده است و حتی به دموکراسی صوری خود که از طریق نظارت استصوابی به نمایش گذاشته است هم، وقعی نمی نهد.

بنا به تعریف دیگر جامعه ی مدنی با اسطوره زدایی شروع می شود. اسطوره جای خود را به رمان می دهد و لاجرم شعر هم باید دست از آرمانگرایی های بنیادین بشوید و راوی جامعه ای باشد که به نوعی سراسر درد است و لابه. چرا احمد شاملو انکار می شود و فروغ فرخزاد ارج و قرب دارد؟ دقیقا به خاطر نگاه آرمان گرایانه ی شاعر آزادی –احمد شاملو- است. احمد شاملو بدیل خود را در مقابل حاکم می گذارد، بدیلی که هیچ شباهتی به چیزی که در جریان است ندارد و افتراق بین آن ها چنان است که هر گونه امکان رسیدن به گفتگودر باره ی آن را از پیش منتفی می کند.

اینکه چرا احمد شاملو در تعریفی که مقبول کرمپور است جای نمی گیرد و حتی به اسم گفتمان چپ و آرمانگرایی انکار می شود، را می توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد. شاملو شاعر پر آوازه ی معاصر با علقه های غیر قابل انکار مارکسیستی با یک نظام فکری مشخص که آن را به صورت بدیل در مقابل شرایط موجود می گذارد،  نمی تواند برای کسانی که معتقد به دموکراتیزه کردن خشونت و دیکتاتوری هستند، بدیل مناسبی باشد. شعر شاملو در خدمت توده است، توده ی بی نام و بی چهره، به قول خود او «مردم بی لبخند»، چه جذابیتی برای طبقه ی متوسطی های دارد که به دنبال ایجاد تغییرات تدریجی و نرم کردن آهن سختی هستند که رو به ما نشانه رفته است. کرمپورحتی وقتی رفرنس می دهد و دست به مقایسه می زند فراموش می کند که دارد در میانه ی حرف های خود از کنار تاریخ به راحتی عبور می کند. هیچ وقت اشاره نمی کند که زمانه ای که زیست شاعر آزادی در آن محاط شده بود، زمانه ی حرف های مدنی نبود. زمانه ی انقلاب بود و تصفیه، زمانه ی دار بود و باروت! صحبت از جامعه ی مدنی با که؟ بر چه اصولی؟

به نظر می رسد کرمپور بیشتر از آنکه دغدغه ی شعر مدنی در تقابل با آرمانگرایی داشته باشد، دربند هویت طلبی ست. و حتی ضدیتی که او با شاعر جهان شهری مانند شاملو و گفتمان جهان شمولی مانند «سوسیالیسم» دارد را  می توان در این ذیل بررسی کرد. هویت طلبی که گاه نسبت به یک لهجه «لهجه ی آبادنی» مانند شعر پنکه انگلیسی، گاه در قالب «هویت آبادانی» به مثابه کتاب «صادره از آبادان» و گاه در یک مقیاس بزرگتر در مقیاس های ملی مانند «پروردگارا ایران را به خاطر بسپار». بروز می کند. کرمپور در ظاهر  شعرهایش یک روایت گری صرف را به نمایش می گذارد، برای او شعر نه به مثابه یک سلاح اجتماعی بلکه یک توصیف وضعیت است که هر جا که شاعر می نشیند در حکم دوربین روی شانه می رود. ولی نمی تواند علقه هایش را در خلال شعرهایش پنهان کند، علقه هایی مانند شهر و کشور که گویی چون بندی بر پای شاعر مدرن سنگینی می کند.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com