بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در بهمن ۵۷ سازمان مجاهدین خلق ایران مبارزه مسالمتآمیز سیاسی را شیوهی کاری خود قرار داد. احمد خمینی در همان اوایل بارها با مسعود رجوی دیدار کرده و سعی داشت مجاهدین را زیر هژمونی و پرچم خمینی ببرد که هر بار به نوعی جواب رد به او داده میشد، در یکی از این ملاقاتها احمد خمینی خواستهای پدرش را بسیار صریح و رک بیان کرد:
– پذیرش رهبری خمینی
– اعلام اشتباه بودن مبارزه مسلحانه علیه شاه
– موضعگیری مجاهدین علیه کمونیستها و اعلام آمادگی برای سرکوب آنها
پاسخی منفی رهبری مجاهدین به این خواستها خط بعدی مجاهدین را در مصاف با خمینی و ارتجاع مشخص کرد. مسعود رجوی در ۴ اسفند ۵۷ در مراسمی در دانشگاه تهران و نیز در ۱۴ اسفند همان سال بر سر مزار دکتر مصدق به صورت کاملا علنی مواضع مجاهدین را در رابطه با ارتجاع مشخص کرده و تهدید اصلی انقلاب را نه دولت لیبرال بلکه ارتجاع خواند. البته لازم به ذکر است با حملهی فالانژهای حزبالله به ستاد مجاهدین در تربت حیدریه و اشغال نظامی آن در ۱۱ اسفند خمینی نیز خط برخورد خود را با مجاهدین مشخص کرده بود.
در بهار سال ۵۸ نواری با صدای خمینی در برخی نهادهای سرکوبگر پخش شد که طی آن خمینی مجاهدین را مهدورالدم دانسته و ریختن خون آنان را مباح اعلام کرده بود. خمینی در سالهای ۵۷ و ۵۸ در مناطقی مانند کردستان توانسته بود نیروها و جریانات مخالفش را به تعارض مسلحانه کشانده و آنها را خفه کند، اما مجاهدین با آگاهی نسبت به این طرح اکیدا از برخورد متقابل خودداری کرده و با نظمی آهنین حتی در مقابل لمپن چماقدارها دست به دفاع مشروع هم نزدند. خمینی حتی با دستگیری محمدرضا سعادتی به اتهام کذب جاسوسی نتوانست مجاهدین را به یک تعارض نظامی بکشاند.
در دوم آذرماه ۵۸ تشکیل «میلیشیا» از سوی سازمان مجاهدین اعلام گردید و سازماندهی میلیشیا در راستای تشکیل «ارتش خلق» در دستور کار قرار گرفت.
در میتینگی در امجدیه در ۲۲ خرداد ۵۹ مسعود رجوی قدرت خود را در به حرکت درآوردن توده به نمایش گذاشت و این میتینگ نقطه عطفی در مناسبات خمینی و مجاهدین شد. مسعود رجوی در این میتینگ اعلام داشت که سازمان مجاهدین تصمیم دارد از آخرین قطرات همین آزادی و دموکراسی نیمبند حاصل از انقلاب ضدسلطنتی نهایت استفاده را بکند. این سخنرانی در حالی بود که صدای گلولهها و شلیک گاز اشکآوار توسط فالانژها شنیده میشد و ملیشیاها از ورود چماقدارن مسلح به استادیوم جلوگیری میکردند.
۱۳ روز بعد از این میتینگ یعنی در ۴ تیر خمینی در تلویزیون ظاهر شده و دیگر تعارفات را کنار گذاشت و دشمن اصلی خود را چنین مشخص کرد؛ دشمن ما نه در شرق و نه در غرب است و نه در کرستان. دشمن ما همینجا بیخ گوش ما در تهران است. مجاهدین باز هم برای جلوگیری از یک تعارض نظامی زودرس دفاتر خود را تعطیل کرده و به فعالیت خود در میان مردم و در خیابان ادامه دادند.
در سال ۵۹ اگرچه خمینی نتوانسته بود در داخل کشور مجاهدین را به درگیری مسلحانه بکشاند اما توانست حکومت عراق را به دام انداخته و با او وارد جنگ نظامی شود و بدین شیوه تعادل سیاسی را به نفع خود و بر علیه نیروهای انقلابی بچرخاند. این در حالی بود که بنیصدر به ریاست جمهوری انتخاب شده و مجاهدین با استفاده از تضادهای بین لیبرالها و ارتجاع توانسته بودند زاویهی بنیصدر با خمینی را هر چه بیشتر کنند تا جایی که او را در مقابل خمینی قرار دهند.
خمینی که تحمل چنین شرایطی را نداشت تصمیم به عزل بنیصدر گرفت و مجلس ارتجاع برای حذف بنیصدر طرح عدم کفایت رئیس جمهور را روی میز گذاشت. مجاهدین میدانستند که با عزل بنیصدر و تکپایه شدن حاکمیت، خمینی و چماقدارانش حملهی تمام عیار خود را برای از بین بردن آخرین قطرههای آزادی نیمبند موجود آغاز کرده و اختناق مطلق را بر جامعه حاکم خواهد کرد به همین دلیل تصمیم گرفتند با این طرح ارتجاعی مقابله کنند.
خمینی قصد داشت این طرح خود را در پوشش «امت همیشه در صحنه» اجرایی کند، مجاهدین هم تصمیم گرفتند با به میدان آوردن مردم واقعی و سازماندهی یک تظاهرات بزرگ مردمی خمینی را افشا کرده و طرح او را بسوزانند. این تظاهرات یک اتمام حجت تاریخی با خمینی بوده و برخورد خمینی با آن، استراتژی بعدی مجاهدین را که مبارزه مسالمتآمیز باشد یا قهرآمیز مشخص میکرد. اما موانعی زیادی در مقابل راهاندازی این تظاهرات قرار داشت، اصلیترین مانع که مجاهدین طی بررسیهایی توانستند کشف کنند، وجود مراکزی در نقاط مختلف تهران بود که در این مراکز دستههای ۱۰۰ تا گاهی ۵۰۰ نفرهی چماقدارانِ آمادهی سرکوب در انتظار هر گونه تحرکی اعتراضی نشسته بودند.
در همین شرایط جبههی ملی طی فراخوانی دعوت به تظاهرات مردمی در ۲۵ خرداد کرد که در مقابل مرتد اعلام شدن جبههی ملی از سوی خمینی این فراخوان شکست خورد. اما در روز ۳۰ خرداد مجاهدین بدون هیچگونه فراخوان قبلی با اتکا به تشکیلاتشان توانستند عنصر اجتماعی را به خیابان کشانده و بیش از نیم میلیون نفر را در این تظاهرات سازماندهی کنند.
در روز ۳۰ خرداد ۶۰ سیل جمعیت از خیابانهای مختلف تهران به سمت خیابان انقلاب میآمدند و قصد داشتند از آنجا به سوی بهارستان رفته و به تاسی از مصدق در بهارستان تحصن کنند. در حالی که سیل خروشان مردم به سمت بهارستان در حرکت بود، اطلاعیهی رسمی خمینی از رادیو پخش شد که در آن گفته میشد «به اذن امام خمینی، سپاه پاسداران آتش میگشاید به روی منافقین….». چماقداران ارتجاع در میدان فردوسی تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان را شروع کرده و تظاهرات را به گلوله بستند و تظاهرات به فرمان خمینی به خاک و خون کشیده شد. با دادن بیش از ۲۰ شهید و صدها زخمی و دستگیری بسیاری دیگر حجت بر خمینی تمام شده و دفتر عمر مبارزهی مسالمتآمیز بعد از ۲۸ ماه بسته شد. اما تا این جای کار مجاهدین باز هم رسما آغاز مبارزه قهرآمیز را اعلام نکردند. از فردای ۳۰ خرداد مبارزهی قهرآمیز انقلابی دیگر نه یک راه از میان چندین راه بلکه تنها راه مقابله با ارتجاع بود. مجاهدین یا باید تسلیم خمینی میشدند و یا مقاومت میکردند که در نهایت دومی را برگزیدند.
از اواسط شهریور۶۰، مجاهدین چندین تظاهرات مسلحانه با شعار «مرگ بر خمینی» را در تهران به راه انداختند. این تظاهرات که با فداکاری بینظیر رزمندگان مجاهد و میلیشیای قهرمان صورت میگرفت در حقیقت عملیات «فدایی» بود. اوج تظاهرات مرگ بر خمینی حماسه بزرگ تظاهرات مسلحانه ۵ مهر۶۰بود. در روز ۵ مهر ۱۳۶۰پایههای نظام ولایت فقیه خمینی در تهران به لرزه افتاد. در این روز برای اولین بار میلیشیای قهرمان مجاهدین به صورت دستهجمعی در نقاط مختلف تهران و چند شهر دیگر به خیابانها ریختند و با شعارهایی نظیر «مرگ بر خمینی» و «شاه، سلطان، ولایت، مرگت فرا رسیده» و «خمینی حیا کن، سلطنت را رها کن» بت خمینی را شکستند و او را که تا آن روز در ماه دیده میشد به چاه کشیدند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.