من از پایان شروع کردم
من از مغرب طلوع کردم
من از پایان شروع کردم
من از مغرب طلوع کردم

بدون توشه و همراه
بدون یاور و همسر
بدون اسب و ارابه
بدون مرشد و رهبر


شو “دنیای خوب ما”
تلویزیون ملی ایران

مارتیک:
ای حریر بی تحمل
ای شکستنی تر از گل
ای خود قصهء رفتن
تو باید بسازی با من
تو باید مثه بیابون
شعر انتظار بدونی
ابر تو هرچی که باشه
بازم عاشقش بمونی بمونی

ابی:
وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت
داشت هنوزم بره هاشو می لیسید
وقتی رسید قلبی هنوز طپش داشت
اما اونم چشمه ای بود که خشکید
وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت
داشت هنوزم بره هاشو می لیسید
دلتنگم دلتنگم
دلتنگ از این بیداد
دلتنگم دلتنگم
دلتنگ از این صیاد

سلی:
حال که دیوانه شدم می روی
حال که دیوانه شدم می روی
حال که دیوانه شدم می روی
بی سر و سامانه شدم می روی
می روی افسانه شدم می روی
می روی افسانه شدم می روی
حال که دیوانه شدم می روی
حال که دیوانه شدم می روی
حال که دیوانه شدم می روی
بی سر و سامانه شدم می روی

مارتیک:
از لب قصه ساز تو
مونده صدای دشمنی
سخته که باورم بشه
تو همون عاشق منی
نمیشه باورم تویی
نه اینکه چشمای تو نیست
تو طاقتت نبود منو
ببینی با چشمای خیس

ابی:
نازی نازکن که نازت یه سرونازه
نازی نازکن که دلم پر از نیازه
شب آتیش بازی چشمای تو یادم نمیره
هر غم پنهون تو یه دنیا رازه

نازی جون باغت آباد شه خورشیدت گرم
کبکای مست غرورت سینه شون نرم
نقش تو نقش یه پیچک توی چشم انداز ایوون
من نسیم پاییزم دلم پر از شرم

سلی:
اگه برم اگه برم
رنگ گریه با صدامه
اگه نرم اگه نرم
روز مرگ خنده هامه
نمی تونم رها کنم
خودمو از این اسیری
کجا برم نمی تونم
زنجیر غمت به پامه
به من بگو بگو به من
دیروز برام چی بودی
عروس حجله بسته
امروز برات چی هستم
یه مرد دلشکسته

ابی:
میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
طلوع تازهء خواستن تو رگهای منه
میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل

سلی:
اون که پربار و نوازشگر و پاک
مثل ابر و باد و بارونه اومد
اون که تو گلخونه های باشکوه
مثل خاک و گل و گلدونه اومد
اون که چون ترس هجوم خاطره
توی تنهایی شبها می مونه
به ستاره ای که در دید افق
برا کشتی توی دریا می مونه

مارتیک:
من از پایان شروع کردم
من از مغرب طلوع کردم
من از پایان شروع کردم
من از مغرب طلوع کردم

بدون توشه و همراه
بدون یاور و همسر
بدون اسب و ارابه
بدون مرشد و رهبر

من از پایان شروع کردم
من از مغرب طلوع کردم
من از پایان شروع کردم
من از مغرب طلوع کردم

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com