سرشت سیاسی و سویه انقلابی جنبش مهسا به ما یادآور می شود این جنبش اجتماعی رانه درامتداد بی قراری های پیشین که جنبشی یگانه بدانیم. خیزشی که میل و گرایش فزاینده ای به تغییر آفرینی از خود نشان می دهد و بی تابانه در پی رهایی و بیداری از افسون ایده لوژی حاکم و برقراری سامانی تازه است.
درجنبشی که جوانان پبشتاز و نمایندگان آن هستند و دیگر گروه های اجتماعی ناظرانی همدلند که دربرزخ میان گرویدن و نظاره گری مانده اند،امید به فرجام خواستی انقلابی ،تا چه اندازه ممکن خواهد بود؟

وقتی در تبیین جنبش اعتراضی کنونی،از ناهمراهی بدنه اجتماعی با معترضان پیشاهنگ سخن می گوییم،درقیاسی تطبیقی میان این خیزش اجتماعی باجنبش توده ای چون بهمن ۵۷، نسبتی برقرارکرده ایم. نسبتی که می خواهد تعویق و درنگ در پیوستن به جنبش مهسا ازسوی جمعیت خاکستری را،اگر نشانه ای بر پایان پیش بینی پذیر آن نداند، توفیق اش را در گرو مشارکت و همراهی توده غایب بداند.

بازیگری با نقشی تعیین کننده که هنوز به میدان نیامده است.یعنی همدلانی که تاکنون از همراهی ابا کرده اند و ترجیح داده اند تا نظاره گر رخداد اکنون باشند .
همصدایی انبوه خاموش و پدران و مادرانی نگران که فرزندانشان در خیابان ها خانه کرده اند با معترضانی که آرمان تغییر دارند،کابوس بزرگ قدرت سیاسی خواهد بود.اما این پیوند و همراه شدن ،چگونه به دست‌ خواهد آمد؟ این پرسشی است که در کنش سیاسی حاملان تغییر و تداوم حضور پیشتازان جنبش،پاسخی خواهد پیدا کرد.

اگر روند تغییرخواهی به شکلی معنادار چشم اندازی روشن و نامبهم را نشان دهد،امید به گسست ازگذشته و اشتیاق به عبور از سامان پیشین، فزونی خواهد یافت .

غلبه برسردرگمی و پریشانی ،آغاز همراهی و پایانی بر تردید در پیوستن به اعتراضات عمومی است. پذیرش تصمیم جمعی و نمایش اراده ملی برای تغییر،در نسبتی با شمار و توافق معترضان تعریف می شود.این می تواند تعبیری برای امکان پذیری یک دگردیسی باشد.

چارلزکورزمن در کتاب ناگهان انقلاب،بااشاره به پیش بینی ناپذیری انقلاب،نشان می دهد رخداد انقلاب، چیزی نیست مگر شدن امری ناشدنی به امر شدنی و امکان پذیر.مفهوم امکان پذیری مبتنی است بر” برآورد معترضان بالقوه از کنش های بعدی سایر معترضان بالقوه.”او در مورد امکان پذیری، بر یک عامل پافشاری دارد و آن این که احتمال شرکت ایرانیان در رویدادهای انقلاب ۵۷، وقتی بیش تر شد که احساس کردند دیگران هم، در آن رویدادها شرکت می کنند.

کورزمن اضافه می کند عمده کسانی که به انقلاب بهمن ماه ۵۷ پیوستند آنانی بودند که به امکان پذیری انقلاب، پاسخ آری دادند.وقتی شمار حاضران درمیدان فزونی گرفت و امید به همراهی دیگران افزایش یافت، انقلاب به شدن نزدیک شد.

کورزمن امکان تغییر رادر گام نهادن در راهی میداند که آن را وضعیت سردرگمی خوانده است.مساله اما این است در چنین وضعیتی؛تشخیص وفاداران به نظم موجود و امیدبستگان به دنیایی دیگر، آسان نیست.مهم اما “دنبال کردن هدف برای خود هدف” است.وقتی تنها آن را ،راه درست بدانیم.

هرچند تبیین کورزمن نه درچرایی که، در چگونگی انقلابی کلاسیک است و جنبش مهسا،به مثابه ناجنبشی اجتماعی که فاقد ایده لوژی مسلط و رهبری واحد است، با آنچه در سال ۵۷ روی داد و مبتنی بر بسیج سیاسی توده و مجهز به ایده لوژی انقلابی شیعی بود،متفاوت است،اما می تواند به فهم از غیبت عنصر قشر خاکستری و امکانپذیری آن در همراهی با خیزشی اجتماعی کمک کند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)