وقتی که کارگر
در ازدحام شب
آتش به تن کشید، خورشید مرده بود
شعله به پر زده، فریاد میزند با تاولِ غرور:
لعنت به زندگی،
وقتی که سفرهام خالیتر از دلِ
سنگیِ این شب است
لعنت به زندگی،
وقتی که این حیات همسوی مردگی ست
لعنت به زندگی…
میپیچد این صدا در بهت کوچهها
آیا در این سکون
از خوابِ بیخیال
بیدار میشوند انبوه خفتگان؟
پویان مقدسی
اوت ۲۰۱۸
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.