چند روزی است که مطالب سایت شما [تریبون زمانه] را دنبال میکنم و به «خشونت جنسی» توجه بیشتری دارید. من قربانی تجاوز در کودکی هستم. کسی که به من تجاوز کرد از اقوام نزدیکم بود که با ما در یک محله زندگی میکرد. بعدها فهمیدم که همین آدم به پسر خالهام هم تجاوز میکرده است. با این حال نه من و نه پسر خالهام هرگز جرات نکرده بودیم که مسأله تجاوز مداوم در کودکی را با کسی در میان بگذاریم چون فردی که به ما تجاوز میکرد دایی بزرگمان بود که در خانواده حکم پدرخوانده داشت.
این تجاوزهای متعدد در کودکی روان من را بیمار کرد. شاید بیش از یک سوم درآمدم را خرج روانپزشک، روانشناس و داروها کردم. در کشور آمریکا اگر بیمهها خبردار شوند که شما مشکل روحی و روانی دارید، میتواند برای کار و زندگی شما دردسرساز باشد و برای همین من و همسرم تصمیم گرفتیم که در مورد خرج بیماریهای روحی من، از جیب مان خرج کنیم.
به غیر از خرج درمان، از بچه دار شدن هم به شکل بیمارگونه میترسم چرا که مدام وجود خان دایی را در خودم میبینم. اگر من هم مثل او باشم چه؟ اگر من به بچه خودم تجاوز کنم چه؟
به تنها کسی که مشکلم را حتی بعد از این همه سال جرات کردهام و بیان کردهام، همسرم است و پسر خالهام. پسر خالهام هم در آمریکا زندگی میکند و وقتی متوجه شدم که او هم مدام پیش مشاور میرود، احساس کردم ممکن است که به دلیل مشابه باشد و با او در میان گذاشتم. درست فهمیده بودم و متاسفانه او هم قربانی تجاوز جنسی خان دایی بود.
مسأله تجاوز جنسی به کودکان جدی است اما تحقیقی در مورد آمار آن در ایران نیست. در مطب دکتر من در گلندیل، جلسات درمانی گروهی برگزار میشود. آنجا حداقل ۵ زن و مرد ایرانی دیگر هم هستند که قربانی تجاوز در کودکی هستند. بیشترشان هم اقوام و یک مورد پدرشان به آنها تجاوز مداوم میکرده است. کسی که پدرش به او تجاوز میکرده دختر جوانی است که پس از ازدواج به آمریکا آمده و اکنون در رابطهاش با همسرش دچار مشکل جدی است و نمیتواند با او نزدیکی کند. همچنین این دختر باسواد، تحصیل کرده و قوی هنوز نتوانسته است مساله را با مادرش در میان بگذارد و نگران دو خواهر کوچکتر خود است.
جامعه ایرانی، وقت آن رسیده که در مورد تجاوز جنسی به کودکان مخصوصا تجاوز اقوام به کودکان صحبت کنید. اقوام به دلیل اینکه کودکان با آنها آشنا هستند، به راحتی به کودکان دسترسی دارند و اگر مشکل داشته باشند، کودکان نزدیکان اولین قربانیها هستند.
معمولا تجاوز جنسی با ترس همراه است. خان دایی به من در حین تجاوز میگفت که اگر به مادرت بگی، سر مادرت را گوش تا گوش خواهم برید. به غیر تجاوز جنسی، من کودک زیر ۱۰ سال همیشه ترس مرگ مادرم و کشته شدنش توسط خان دایی را داشتم.
در اینجا لازم میدانم که بگویم که خان دایی مردی متدین و مذهبی نما بود که هم در بازار حجره داشت و هم در محل خودمان چند دکان داشت. همه به او احترام میگذاشتند و وقتی برای تسلیت به منزل دخترش رفتم عکسها تشیع جنازه خان دایی را دیدم که کل خیابان آدم پشت جنازه بود. این مرد کثیف اگر در آمریکا زندگی میکرد، پشت میلههای زندان میپوسید. او زندگی من، پسر خالهام و شاید بسیاری دیگر از کودکان فامیل و محله را نابود کرده است.
در جلسات گروه-درمانی به ما میگوید که صحبت کردن در مورد تجاوز جنسی با افراد مورد اطمینان میتواند کمک روحی باشد. اگر شما هم قربانی تجاوز هستید، در خودتان نگه ندارید، پیش مشاور بروید و کمک بگیرید، در مورد آن صحبت کنید. اگر فردی که به شما تجاوز کرده است، زنده است، نهایت تلاش خود را بکنید که به سزای اعمالش برسد. گاهی این کار دشوار است. با قوانین ایران، کسی نمیتواند پدرش را به طناب دار بسپارد.
خانمی که در گروه-درمانی حضور دارد و پدرش به او تجاوز میکرده است، مشکلش همین است. اگر به کسی بگویید خطر اعدام پدرش را تهدید میکند. بیآبرویی در خانواده که دیگر حتی برای این خانم از اعدام هم بدتر است. این خانم هم باید بار سنگین قربانی تجاوز بودن را حمل کند، هم باید نگران خواهران کوچکش باشد و هم نگران آبروی خانواده ای که همه خواهند فهمید پدرش انسان کثیفی است و متجاوز است.
در پایان لازم میدانم ذکر کنم که من مرد هستم. معمولا افراد فکر میکنند که تجاوز در کودکی فقط برای دختربچهها اتفاق میافتد. تجاوز به پسران از لحاظ آماری بسیار بالاست. تجاوز خان دایی به من تا مدتها برای من مشکلات جنسی فراوان ایجاد کرده بود. اگر کمک همسرم نبود امروز ما حتی نمیتوانستیم باهم نزدیکی جنسی مرتب برقرار کنیم.
امیدوارم این نامه شما را ناراحت نکرده باشد. مراقب کودکان خود باشید و زندگی زیباست اگر ما از کودکان خود حمایت درست کنیم. خواهش من از مادران این است. کودکان خود را حتی با اقوام خود تنها نگذارید. در ایران متجاوزین جنسی به کودکان اقوام خود هم رحم نمیکنند. هیچکس مورد اطمینان نیست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
چند روز قبل در یک دوره آموزشی یکی از همکاران در مورد تجربه مشابهی صحبت کرد. او گفت که یک سال است که توانسته مورد این راز با سایرین صحبت بکند. من خوشحالم که ایشان به این خودباوری رسیده و خود را مقصر و گناهکار نمی داند و در این مورد صحبت می کند. من ایشون را تشویق کردم که علیه اون شخص متجاوز شکایت نامه تنظیم بکند.
یکشنبه, ۱۳ام اسفند, ۱۳۹۱
پدربزرگ من هم به من تعرض جنسی می کرد اما بر خلاف فامیل شما ازش نمی ترسیدم. فکر می کردم یک جور بازی است. فکر می کردم یک جور بازی بین من و اون است و البته متوجه بودم که کسی نباید بفهمه. در کودکی اذیت نشدم اما وقتی که سنم به بلوغ جنسی رسید خیلی اذیت شدم. اینکه پدربزرگم در همه روابط جنسی من حضور نامحسوس و گاهی هم خیلی محسوس داشت، آزارم می داد. مثل همین خانم که شما نوشتید، مشکل سکس داشتم هم با زنان و هم با مردان. نمی فهمیدم که حتی گرایش جنسی ام چیه و بعد از مدتی دیگه برام مهم نبود.
هنوز هم پیش روان پزشک می رم، هر هفته و خدا رو شکر اینجا بیمه پولش رو می ده. قرص هم که البته به خاطر بیماری روانی دیگری که دارم خیلی می خورم.
من به خودم این طور آرامش می دم که پدربزرگم احتمالا خودش هم قربانی تجاوز جنسی بوده که خیلی محتمل است. اصلا هیچ کینه ای ازش ندارم. گاهی ناراحت می شم که زندگی جنسی ام و روابطم رو با دیگران خراب کرد اما به شکل کینه و نفرت نیست. گاهی حتی دلم برایش تنگ می شه. وقتی مرد کلی گریه کردم.
شاید هم یک جور قسمت و سرنوشت بود که من رو آدم بهتری کرد و حساس تر به مسأله خشونت جنسی. نمی دونم. به هر حال باهاش کنار آمدم تا حدودی ولی گاهی خیلی اذیتم می کند. مخصوصا وقتی در فانتسی های جنسی ام حضور پیدا می کند و نیاز های جنسی و عاطفی ام رو به هم می ریزد.
یکشنبه, ۱۳ام اسفند, ۱۳۹۱
گمان می کنم همه ما ( حالا نه همه ) دستکم بخش بزرگی از ما، توی کودکی تجربه های مشابه ایم داشته ایم.. به قول این آقا، دختر یا پسر هم نداره…
چه خوب که ایشان جسارت نوشتن دارن.. من حتی با نام مستعار هم نمی تون بنویسم
یکشنبه, ۱۳ام اسفند, ۱۳۹۱
به خانواده ام خیلی نزدیک هستم و حتی تصورش هم مشکل است که باور کنم نزدیکانم ممکن است همچین کاری کنند. شاید فضای بد کودکی شما را بی اطمینان کرده است. اطمینان لازمه زندگی اجتماعی و خانوادگی است. شاید راه های بهتری هم برای حمایت از کودکان وجود داشته باشد.
با این همه، درود بر شما که این نوشته را نوشتید. می توانم تصور کنم که چقدر نوشتن مشکل است در مورد همچین ظلمی.
یکشنبه, ۱۳ام اسفند, ۱۳۹۱
من ۳۰ سال دارم
و یادم میاد که همه بچه های خوشگل محله و مدرسه درگیر این موضوع بودن ،
و بچه بازی خیلی هم فراگیر بود
درواقع من میتونم به واقع بالای ۵۰ نفر از افرادی رو در اطرافم که توی بچگی این مشکل رو داشتن نام ببرم .
خوشبختانه من ۴ تا برادر بزرگتر داشتم که حسابی هوای منو داشتن .
اما یه بار که تنهایی از دبیرستان برمیگشتم ۳ نفر از دوستهای ولگرد داداشم که زیاد با هم خوب نبودیم با ۲ تا موتور جلوی منو گرفتن و به بهانه اینکه من و چند نفر دیگه به یکی از بچه محل هاشون تجاوز کردیم ( که البته دروغ بود و من هیچوقت اینکارو نکردم ، حتی وقتی نفر مقابل با علاقه بهم پیشنهاد میداد !!!) به هر حال ..
جلوی منو گرفتن تا منو بزنن !
یکیشون که آشنا تر بود گفت اول روبروشون کنیم تا مشخص بشه محسن هم اونجا بوده یا نه !
من هم ساده …
باهاشون رفتم توی یه محل غریب ..
اما قبلش به یکی از دوستام خبر دادم تا دنبالمون بیاد ..
وقتی رسیدیم گفتم خوب طرف رو بیارین تا روبرو حرف بزنه …
اما بزور منو بردن توی یک خونه خالی ..
همون لحظه بود که فهمیدم قضیه چیه ..( طرف مثلا میخواست روی منو کم کنه )
اومدم که فرار کنم ، تیزی کشید و تهدید کرد ..
اما منم بند رو آب ندادم و کمربندم رو شل نکردم ..
در عوض ازش نترسیدم و باهاشون با دست خالی درگیر شدم با (اینکه جثه کوچیک تری داشتم ) ..
وقتی دعوا بالا گرفت دوستم صدا رو شنید و اونم اومد..
نهایتا وقتی همسایه ها هم صدا رو شنیده بودن دیگه کاری ازشون برنمی امد ..
…. دعوا به همون روز تمام نشد اما من از اونجا سربلند بیرون اومدم ( البته با کمک دوستم و با زخم هایی که هنوز هم دارمشون ، و شاید دفعه بعد اینقدر شانس نداشته باشم ..!)
در نهایت منظورم از این خاطره اینه که هم یه تجربه باشه برای شما که گول نخورید و هم
دوستان توی موقعیت های خطرناک به جای ترس و تسلیم شدن ،مقاومت کنید و از خدا کمک بخواین ..
مطمئن باشید وقتی خدا مقاومت شما رو ببینه کمکتون میکنه و نمیزاره آبروتون بره .
البته پدر مادر های عزیز هم نباید بچه ها رو سوسول بار بیارن
بزارید بچه ها توی محل چند بار دعوا بگیرن تا هم تجربه دعوا داشته باشن و هم ترسشون از کتک خوردن بریزه تا بتونن از خودشون و زن و بچشون دفاع کنن.. البته حمایت پدر یا برادر توی کودکی خیلی مهمه ..!
وقتی بچه دعوا میکنه ازش حمایت کنید و بعدا بازخواستش کنید ، با بچه مثل دوست رفتار کنید تا حرفشو بهتون بگه..
تا شجاع بار بیاد .
برای همتون آرزوی موفقیت دارم دوستان
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
پسر خالهام هم در آمریکا زندگی میکند و وقتی متوجه شدم که او هم مدام پیش مشاور میرود، احساس کردم ممکن است که به دلیل مشابه باشد و با او در میان گذاشتم. درست فهمیده بودم و متاسفانه او هم قربانی تجاوز جنسی خان دایی بود……….. چقدر شما باهوش بودی که حدس زدی و حدست درست بود
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
سلام، تا اون جایی که من تحقیقات رو دنبال می کنم بیشتر سو رفتارهای جنسی با کودکان در حدّ مالش هستند تا دخول جنسی (البته برای یک کودک هر دوی این تجارب در حدّ تروما هستند چون توی یک فضای تهدیدکننده ناامن قرار می گیره و از طرفی چون مسائل جنسی به مدد اسلام همیشه تابو هستند کودک جرأت نداره با کسی درباره اش حرف بزنه و از فرد سو استفاده گر هم میترسه)، خود من قربانی یک همچین موقعیتی بودم و ترس و احساس ناتوانی رو در اون لحظه هرگز فراموش نمی کنم، هرگز نمی تونم مادرم رو به خاطر سهل انگاریش ببخشم،دائی من به وضوح مشکلات روانی حاد داشت و دغدغه های جنسی و گرایشهای غیرمتعارفش زبانزد خاص و عام بود، تنها گذاشتن دو تا دختربچه با این آدم چی رو میتونه نشون بده؟ بعدها روانشناسی خوندم و کینه ام از بین رفت و عملکردم در حال حاضر مستقل از این تجربه است اما قطعا این درد یک جایی در اعماق وجودم جا خوش کرده و من فقط خوشحالم که ده سالیه آزارم نمیده
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
من ۳۰ سال دارم
و یادم میاد که همه بچه های خوشگل محله و مدرسه درگیر این موضوع بودن ،
و بچه بازی خیلی هم فراگیر بود
درواقع من میتونم به واقع بالای ۵۰ نفر از افرادی رو در اطرافم که توی بچگی این مشکل رو داشتن نام ببرم .
خوشبختانه من ۴ تا برادر بزرگتر داشتم که حسابی هوای منو داشتن .
اما یه بار که تنهایی از دبیرستان برمیگشتم ۳ نفر از دوستهای ولگرد داداشم که زیاد با هم خوب نبودیم با ۲ تا موتور جلوی منو گرفتن و به بهانه اینکه من و چند نفر دیگه به یکی از بچه محل هاشون تجاوز کردیم ( که البته دروغ بود و من هیچوقت اینکارو نکردم ، حتی وقتی نفر مقابل با علاقه بهم پیشنهاد میداد !!!) به هر حال ..
جلوی منو گرفتن تا منو بزنن !
یکیشون که آشنا تر بود گفت اول روبروشون کنیم تا مشخص بشه محسن هم اونجا بوده یا نه !
من هم ساده …
باهاشون رفتم توی یه محل غریب ..
اما قبلش به یکی از دوستام خبر دادم تا دنبالمون بیاد ..
وقتی رسیدیم گفتم خوب طرف رو بیارین تا روبرو حرف بزنه …
اما بزور منو بردن توی یک خونه خالی ..
همون لحظه بود که فهمیدم قضیه چیه ..( طرف مثلا میخواست روی منو کم کنه )
اومدم که فرار کنم ، تیزی کشید و تهدید کرد ..
اما منم بند رو آب ندادم و کمربندم رو شل نکردم ..
در عوض ازش نترسیدم و باهاشون با دست خالی درگیر شدم با (اینکه جثه کوچیک تری داشتم ) ..
وقتی دعوا بالا گرفت دوستم صدا رو شنید و اونم اومد..
نهایتا وقتی همسایه ها هم صدا رو شنیده بودن دیگه کاری ازشون برنمی امد ..
…. دعوا به همون روز تمام نشد اما من از اونجا سربلند بیرون اومدم ( البته با کمک دوستم و با زخم هایی که هنوز هم دارمشون ، و شاید دفعه بعد اینقدر شانس نداشته باشم ..!)
در نهایت منظورم از این خاطره اینه که هم یه تجربه باشه برای شما که گول نخورید و هم
دوستان توی موقعیت های خطرناک به جای ترس و تسلیم شدن ،مقاومت کنید و از خدا کمک بخواین ..
مطمئن باشید وقتی خدا مقاومت شما رو ببینه کمکتون میکنه و نمیزاره آبروتون بره .
البته پدر مادر های عزیز هم نباید بچه ها رو سوسول بار بیارن
بزارید بچه ها توی محل چند بار دعوا بگیرن تا هم تجربه دعوا داشته باشن و هم ترسشون از کتک خوردن بریزه تا بتونن از خودشون و زن و بچشون دفاع کنن.. البته حمایت پدر یا برادر توی کودکی خیلی مهمه ..!
وقتی بچه دعوا میکنه ازش حمایت کنید و بعدا بازخواستش کنید ، با بچه مثل دوست رفتار کنید تا حرفشو بهتون بگه..
تا شجاع بار بیاد .!
برای همتون آرزوی موفقیت دارم دوستان.
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
فقط دروغ بگو
خیلی ساختگی بود
نمیگم نیست هست اما اینطوری که شما میگی نیست
هدفتون مشکل داره
عوضش کنید
بای
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
من هم خودم تجربه مشا به ای دارم،.. اون آدم هم هنوز جلوی چشم است و بی اقرار منفور ترین چهره روزگام،…
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
من که از چندین نفر اونم به طور متعدد مورد تجاوز قرار گرفتم باید چه کار کنم؟
من ترسو شدم از همه می ترسم, هنوزم که ۲۲ سالم شده نمی تونم درست حرف بزنم, همیشه فکر می کنم یک نفر می خواد بیا دوباره … وای خدا کاش ترسو نبودم خودکشی می کردم. هیچ کس و تو دنیا ندارم که باهاش درباره این موضوع صحبت کنم فکر می کنم اخر خطم. خدااااااااااااا کمکم کن
دوشنبه, ۱۴ام اسفند, ۱۳۹۱
بیاید با هم یه گروه تشکیل بدیم و توش در باره این موضوع با هم حرف بزنیم
من خیلی دکتر رفتم
حتی به یکی از دوستای نزدیکمم گفتم
اما هیچکس حرف منو درک نمیکنه، هیچکس دلیل رفتارا و کارای الانمو نمیفهمه
امروز به این نتیجه رسیدم که فقط کسی میتونه منو درک کنه که تجربه مشابهی داشته باشه
پنجشنبه, ۱۷ام اسفند, ۱۳۹۱
من ۳۳سال دارم وهمین امروز هم دیگران با من رابطه جنسی دارند دلیلش هم اینه که بقول دوستمون سوسول بودم وهستم ازسن ۹ سالگی به من تجاوز شدهاست تا جایی که الان احساس میکنم دوست دارم به من تجاوز شود بیشتر از همه مردی است غریبه که بیشتر از ۲۰سال است که به من تجاوز میکند
چهارشنبه, ۲۳ام اسفند, ۱۳۹۱
برخلاف نظر محمد باید بگویم که متاسفانه تجاوز جنسی به کودکان مخصوصا از طرف نزدیکان یک معزل در جامعه ماست . دلیل آن هم این است که چون بسیاری از افراد نمی توانند با جنس مخالف در رده سنی خود ارتباط برقرار کنند به سمت کودکان می روند و راحترین آن هم کودکان فامیل است. اینکه می گویم نمی توانند با افراد در رده سنی خود ارتباط داشته باشند چند دلیل دارد . یکی محدودیت های جامعه در مورد روابط جنسی است . حتی یک مرد یا پسر ممکن است دوست دختر یا نامزد داشته باشد ولی در داشتن رابطه جنسی با محدودیت رو به رو باشد. دلیل دیگر ناتوانی های فیزیکی و یا شخصیتی است که مانع برقراری یک ارتباط جنسی سالم با جنس مخالف می شود. و دیگری ناهنجاری های شخصیتی . به هر دلیلی که باشد برقراری رابطه جنسی با یک کودک امری است کاملا برخلاف اصول انسانی و اگر در یک جامعه سالم تری زندگی می کردیم بهتر می توانستیم با این مسئله روبه رو شویم . متاسفانه نهادهای قضایی ما هم خیلی در این زمینه قوی عمل نمی کنند. باید این مسئله را از ریشه حل کرد و مجازات متجاوزین به تنهایی کافی نیست . باید کاری کنیم که جلوی تجاوز به کودکان حال و آینده را بگیریم . من خودم چنین تجربه ای نداشتم ولی یکی از نزدیکان من تجربه مشابهی داشته از طرف یکی از افراد خانواده مورد سواستفاده قرار گرفته که البته خود فرد متجاوز هم زیر ۱۸ سال سن داشته . می توان با بحث کردن و بیان احساسات تا حدی آسوده تر شد ولی به نظرم دوستانی که چنین تجربه هایی دارند حتما باید به روانشناس و مشاور مراجعه کنند تا بتوانند با این مسئله راحتتر کار بیایند.
یکشنبه, ۱ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
و اما شما شاهین عزیز . اینکه شما می گویید که به شما تجاوز شده و یک جورایی می خواهید که ادامه داشته باشد ۲ تا دلیل دارد . اول اینکه درد و لذت جنسی در شما به هم آمیخته است . انگار که ذهن شما هیچ تصوری از یک رابطه جنسی سالم و بدون درد ( فیزیکی و ذهنی) ندارد . یعنی هر زمان که شما احساس نیاز به رابطه جنسی را در خود احساس می کنید فکر می کنید که باید در قالب تجاوز باشد. چون عادت کرده اید و این خیلی بد است و باید حتما تحت درمان قرار گیرید . اما دلیل دوم این است که ممکن است شما از نظر جنسی همجنسگرا باشید و با هم جنس خود لذت بیشتری از رابطه جنسی ببرید که این با اینکه یک تیپ معمول نیست ولی بیماری نیست و خیلی از افراد ممکن است چنین گرایش هایی داشته باشند . در هر صورت باید به مشاور مراجعه کنید . جلوی فرد متجاوز بایستید . رابطه جنسی یک رابطه انسانی است . نگذارید کسی به زور آن را از شما بگیرد .
یکشنبه, ۱ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
در مورد اینکه از آمار ایران اطلاع ندارید من به عنوان کسی که با انواع و اقسام آدمها جون ، پیر، مرد ، زن ، کودک در ارتباطم میتونم با قطعیت بگم آمار تجاوز به کودکان توی ایران خیلی بیشتر از جاهای دیگست که دلایلش رو آقای چ گفت، اما باید واقعا مواظب بچه ها توی ایران بود که آیندشون تباه نشه شاید یکی از دلایلی که توی ایران مشکلات روانی زیاده همین تجاوزات دوران کودکی باشه
جمعه, ۶ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
منم از هشت سالگی تا چهارده سالگی بارها مورد تجاوز عموم که شیش سال ازم بزرگتر بود قرار گرفتم من خیلی تنها بودم نه مادر داشتم نه خواهر و برادر واسه همین پیش مادربزرگم و عموهام بودم یه روز که به طور سر بسته به مادربزرگم گفتم عموم باهام چیکار می کنه حسابی دعوام کرد و بجای اینکه جلوی پسرش رو بگیره بهم گفت دروغ می گم و عموی عوضی ام هم به کارش ادامه داد… انقد باهام رابطه مقعدی داشت که الانم مشکلات جسمی ام باهامه روحم هم که داغونه چهار بار خودکشی ناموفق داشتم اون آشغال ازدواج کرده ولی من که الان بیست و هفت سالمه نمی تونم ازدواج کنم همیشه حالم بده و دلم میخواد یه روز بکشمش نمی دونم کی ولی یه روز یا اونو می کشم یا خودمو
جمعه, ۱۶ام اسفند, ۱۳۹۲
سلام . راستش دوست پسر من که قراره باهم نامزد بشیم از کارهای گذشتش گفته س ک س هاش … و اینکه یبار تو بچگی بهش میخواسته تجاوز بشه اما نگفت که شده نمیدونم راست یا دروغ…اما امروز بهم گفت که من دارم تاوان یه کارو پس میدم آخه دچار مشکل جنسی شده و حسی نداره شاید ماهی یه بار بهش حسی دست بده…البته زیر تخصص پزشکه که عمل بشه … گفت که وقتی ۱۴ .۱۵ ساله که بوده با دوستاش که ۳ نفر بودن یه پسر بچرو بردن خونه و بهش تجاوز کردن!!! خیلی ازش متنفر شدم 🙁 میگه چون تو کودکی با من ایجوری شد اینکارو کردم البته میگفت اغفال شدم… اما احساس بدی دیگه نسبت بهش دارم… تجاوز به کودک کم چیزی نیست …نمی دونم چیکار کنم بهش بی اعتمادم بدم اومد ازش چه کنم نمیتونم درک کنم که اونموقع نوجوون بوده و الان توبه کردهو پشیمونه…شما میگید چیکار کنم 🙁
سه شنبه, ۲۴ام تیر, ۱۳۹۳
من هم یکی ازهمین قربانی هام.باخانواده عموی بزرگم تویه خونه بزرگ زندگی میکردیم خونه ای که الان هروقت یادش می افتم باخاطره های تجاوزوبچگی قاطی شده.وقتی ۶سالم بودپسرعموم که چندسال ازم بزرگتره بهم تجاوزکرد بعداون روزحداقل هفته ای یکبار ترسیدم چیزی به کسی بگم اون به پسرعمم که دوازده سال ازم بزرگتره گفته بودبعدش نوبت اون بودبه بهانه کمک کردن تودرسام میومدسراغم پدرم به دلایلی زندان بوداما من همه چیزروازچشم مادرم میبینم خیلی ساده ست حتی الان.وقتی شک کرد ومطمئن شدبعدش شکایت نکردازشون.ولی یه روزبامادربزرگم خدارحمتش کنه نشست وبامن حرف زدوگفت این کاره بدیه ایاکاری باهات کردن؟منم ازترس ابروریزی چیزی نگفتم.بعدش بابام برگشت وازاون خونه رفتیم.یادمه پنجم دبستان بودم تنهابودم درزدن پسرعموم فهمیده بودتنهام اومده بودسراغم امااینبارمقاومت کردم واون نتونست کاری کنه بعدها اون دوتا کثافت زن هم گرفتن.چندسال بعدوقتی دختری کامل شدم طوری که زبازدفامیل بودم اماپشت این چهره دختری شکسته بودچون چندبارهم برادرهام توخواب قصد داشتن…ومن بازهم مقابله کردم وجیک نزدم بعداون نوبت پدرم بودپدری که محبتهاش درگذشته اونوتبدیل به بتی کرده بودبرام یهودرهم شکست اماخوشبختانه من هوشیاربودم ومراقب ومادرم که چی بگم که خداروشکرمثل اون نیستم وشجاع وجسورم شبهاازترس طوری میخوابیدم که ازصدای افتادن یه برگ بیدارمیشدم اخه یه بار دیدم نصف شب بابام بایه حالتی داشت میومدسراغم بیدارشدم گفتم کاری داشتی حتی جوابمونداد از اون به بعدمن تویه اتاق به مدت سه سال تنهامینشستم وگریه میکردم افسردگی داشتم ضربه روحی شدیدی خورده بودم هیچکس رونداشتم چون ده سالی بودازشهرخودمون کوچ کرده بودیم فقط مراقب حرکات بابام بودم تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم خداروشکردانشگاه قبول شدم وچهارسال روباخیال راحت شباخوابیدم بدون اینکه وقتی راه میرم حس کنم کسی کثیف نگاهم میکنه.یه هفته بعدازاتمام درسم که برگشتم خدا همسرم روفرستادخواستگاریم ومن برای همیشه از اون فضای ناامن راحت شدم خیلی خوشبختم اما باگذشت یکسال ازازدواجم نتونستم باهمسرم نزدیکی کنم
یکشنبه, ۴ام آبان, ۱۳۹۳
در کودکی که نه از نوزادی پدر( یک حیوان به تمام معنا بلکه قطعا پست تر از حیوان ) به من تجاوز کرده بنیان شخضیت و روانم نه از امنیت که با اضطراب منعقد شده همه ی رشد شخصیت و روان و عواطف و ذهنم در نقصان مانده در نوزادی و کودکی گیر افتاده شکنجه ای درونی و تمام عیار به طول ۳۴ سال … بلوغ جنسی در دوران طفولیت و انحراف جنسی ِ مازوخیستی از کودکی
شاید در واقعیت ابدیتی وجود نداشته باشد ولی رنج بی امان ِ بی انتها این واژه را واقعیت می بخشد
هیچ گاه انسانی طبیعی و نرمال نخواهم شد هیچ گاه طبیعی بودن را تجربه نخواهم کرد و معنی آرامش واقعی
و هیچ گاه هیچ کسی نخواهد فهمید چقدر رنج بردم
چقدر شماهاییکه به شما در کودکی تجاوز شده واژه ها و جملاتتان عادیست و طبیعی و من …..
چهارشنبه, ۱۲ام فروردین, ۱۳۹۴
وقتی می گویم مرد یا پسر یا کودک یا احتمالا نوزاد ۳۴ ساله یعنی اولا آسیب ها و زخمهایی که در آنزمان دیدم هنوز هم خونریزی دارند ( از نظر روانی ) و در شرایط تنش الود و استرس زا این خونریزی ها و زخم ها شدید تر میشوند و خود را ظاهر می کنند و دوم ” اینکه آن دورانها نوزادی و کودکی فریز شده اند و در من مانده اند رشد و تکامل ِ روانی و شخصیتی من انجام نشده از نظر عاطفی و ذهنی و احساسی من یک مرد ۳۴ ساله نیستم
تضادها ی واقعیت پیرامون و محیط و ” درون ” من ، جنگ و نزاع تمام ناشدنی و پر از رنج و دردی در تمام عمرم بوده علاوه بر آنچه حمل می کردم
….هیچ وقت اینها را به کسی نگفتم و هیچ گاه ننوشتم و امروز اولین بار بود که نوشتم خوب بود … خوب بود ……اگر بشود میخواهم باز اینجا بنویسم . ممنونم
چهارشنبه, ۱۲ام فروردین, ۱۳۹۴
موضوع من برمیگرده به دوران کودکیم ، همبازی با برادرم و خواهر کوچکترم ولی در بازی برادرم به من میگفت بیا با هم بازی کنیم و آلت تناسلی لای پای من می گذاشت البته اون زمان برای من مهم نبود چون نمی دونستم چیه ولی الان خیلی باعث ناراحتی و اضطراب من شده حتی من این مسئله را به شوهرم گفتم ولی اون منطقی برخورد کرد الان که این مطالب می خونم می بینم خیلی ها این مسئله را دارند چگونه باید با این مسئله کنار اومد و با امیدواری زندگی کنیم عزیزانم خواهش می کنم راهنمایی کنید شما چگونه با این مسئله کنار آمدید
۳۲ ساله – سه شنبه مورخ ۲۳/۴/۱۳۹۴
سه شنبه, ۲۳ام تیر, ۱۳۹۴
چجوری باش کنار میاید؟؟؟
من ی نفرو دوست دارم اما این قضیه روم تاثیر منفی گذاشته رو رفتارم همه ی زندگیم دارم اونی که دوسش دارمو از دست میدم یا تقریبا دادم نه میتونم بهش بگم نه میتونه درک کنه حالم چیه رفتارام نسبت به همه داره عوض میشه چیکار کنم چجوری باش کنار بیام؟؟؟
یکشنبه, ۱۰ام مرداد, ۱۳۹۵
سلام من ۷ ساله بودم توسط دادش ناتنی ام تو خانه تنها میشد من بغلم میکرد روی پا میشتاننم بعد …میمالید بعد لختم کردم ….. مادرم امد میگفتش ببرش حمام میامد تو حمام باز …. مادرفهمیده بود …. الان ۱۵ ساله ام یک دختر دارم از ان ۱ یک ساله مادرم با برادر ناتنی ازدواج رسمی کردم ۱۳ ساله بودم
چهارشنبه, ۲۴ام خرداد, ۱۳۹۶
من همون سیما هستم که ۱۶ اسفند ۱۳۹۲ اینجا کامنت گذاشتم و گفتم عموم از هفت تا چهارده سالگی بهم تجاوز کرد و مادربزرگم هم وقتی بهش گفتم با من دعوا کرد! الان شیش سال از اون تاریخی که اینجا کامنت گذاشتم میگذره مادربزرگم یه ساله فوت کرده و من هشت ماهه عقد کردم. موضوع رو به همسرم گفتم و ازش خواستم بهم کمک کنه انتقام بگیرم بهم قول داده کمکم کنه ولی نمیدونم میتونه یا نه هنوز که هنوزه داغون و نابودم از پدرم، مادربزرگ مرده م و همه خونواده پدری م و مادر عوضی م که طلاق گرفت و منو با این گرگ ها تو یه خونه تنها گذاشت متنفرم. می ترسم بچه دار بشم و یه آشغالی مثل عموم پیدا بشه به اونم تجاوز کنه به شوهرم گفتم من اگه بچه دار بشم هرگزززززز بچه مو با هیچکس حتی افراد نزدیک فامیل تنها نمیزارم. خدایا هنوز داغونم کمکم کن
دوشنبه, ۲۶ام تیر, ۱۳۹۶
دوستان عزیز بهترین کاری که در این شرایط می توان کرد رفتن پیش یک روانشناس یا روانکاو خوب است. این اتفاق ترامای ساده ای نیست و بسیار زمان و اراده و انرژی لازم دارد تا باهاش کنار آمد اما ممکن است.
آناهیتا
سه شنبه, ۲۷ام تیر, ۱۳۹۶