زندگی من با بسیاری از ایرانی ها متفاوت است. همه از ایران فرار می کنند، من بعد از فرار به ایران برگشتم. ماجرا اصلا ساده نیست. شاید شگفت زده شوید اگر بدانید که من مردی همجنسگرا هستم که با اینکه اقامت آمریکا داشتم، به ایران بازگشتم. دلیلش شاید برای شما قابل درک نباشد. اما زندگی جنسی من در آمریکا در سال های آخر زندگی ام بسیار بد بود.
به دلیل تخصص و شغلم (در حوزه نفت کار می کردم) مجبور بودم در ایالت های جنوبی آمریکا، گاهی در دور افتاده ترین مکان ها زندگی و کار کنم. در ایالت های جنوبی آمریکا اما زندگی به عنوان یک “گی” بسیار دشوار است. سال های آخر به دلیل رایج شدن اینترنت می توانستم در اینترنت شریک جنسی پیدا کنم اما گاهی برای سکس باید سه ساعت رانندگی می کردم. وقتی هم که این به قول آمریکایی ها “فاک بادی” را ملاقات می کردم معمولا به دلیل سن و سالم که بالای ۴۰ سال بود خیلی دیگر محبوب دل مردان نبودم.
در سفر به ایران پس از ۲۵ سال برای انجام کارهای مربوط به انحصار وراثت، متوجه شدم که در ایران معیار های پیدا کردن کسی برای سکس بسیار متفاوت است. اینجا کسی کاری ندارد که چه لباس می پوشی، چه ریختی هستی، از چه کلاس خانوادگی ای هستی، پولداری یا نه … من از آمریکا آمده با اضافه وزن، کله کچل و سن بالای چهل سال بسیار محبوب بودم. دیگر کسی از خانواده من در ایران نمانده بود، سهم برادرم و مادرم را از یکی از خانه های پدری خریدم و بازگشتم به آمریکا، پس اندازم، سهمم در بازار بورس و خلاصه هرچی خورده حساب مالی داشتم را یکسره کردم و ایران بازگشتم و بهترین تصمیم زندگی ام بود.
وضعیت بچه های همجنسگرا، کسانی که با من از نزدیک در رابطه هستند خوب نیست. بیشتر خانواده ها به آنها فشار می آورند. پیش هم آمده که من ناچار بشوم برم به بسیجی ای باج بدهم که دردسر برای بچه محل شان که همجنسگرا است و رفیق من است درست نکند. این دردسر ها و مشکلات هست.
اینجا در ایران به طور جدی دنبال این نیستند که ما همجنسگراها را دستگیر کنند. یعنی حتی بچه های جوان تر می روند و خدمت سربازی شان را هم با گواهی پزشکی می خرند و می گند که اختلال هویت جنسی دارند. راه و چاهش هست اما بیشتر بچه های شهر ها خبر دارند.
در شمال ویلایی از پدرم به من ارث رسیده که در آن شهر هم من دوست پسر دارم. این پسر البته خیلی سختش است که بخواهد قبول کند که گی است اما خب الان دو سال است با من رابطه دارد. دانشجوی دانشگاه آزاد است و کار هم می کند و از نظر مالی مستقل است. با این حال حاضر نیست هیچی در مورد زندگی گی ها، مسائل شان، مشکلات شان در ایران بداند. به قول خودش “دارد زندگی اش را می کند و دلش نمی خواهد اسم رویش کسی بگذارد.” اینقدر نگرانی دارد از حرف مردم و این اسم ها که به بچه های گی وصل می کنند که ترجیح می دهد همیشه با من پیرمرد باشد ولی لااقل با کسی باشد که به او اطمینان دارد.
مسأله پول هم هست. گی هایی که وضعیت اقتصادی شان بهتر است، کمتر در دردسر می افتند. کم کمش من اگر در دردسر بیافتم دست می کنم در جیب و صد هزار تومان می گذارم جیب نیروی انتظامی یا بسیجی یا هرکی که دردسر ایجاد می کند. دم همسایه ها را دیده ام که نروند شکایت کنند که خانه اینها همه اش پسر و مرد رفت و آمد می کند. پارتی ها رو معمولا در شمال می گیرم که در یک زمین دو هکتاری است و هیچ صدایی به جایی نمی رسد. اما اینها هیچکدام زندگی آزاد نمی شود. من آمده ام اینجا چون از رابطه گرفتن با ایرانی ها لذت بیشتری می برم. چون بی تعارف می گم، بازارم در آمریکا دیگر وضعیتش خوب نبود و کلا فرهنگ گی ها در آمریکا جوان پسند است. اما همه این انتخاب را نکرده اند. بسیاری اینجا در ایران حبس شده اند و وضعیت مالی خوبی هم ندارند که مثل من رشوه بدهند و امنیت بخرند.
چیزی که شاید پیام من باشد این است که حکومت ایران که هیچ، مردم ایران کم کم سعی کنند و درک کنند که گی ها، لزبین ها و ترنس ها در همین ایران هستند. خیلی از این دوستان امکانات به خارج رفتن را ندارند و باید در همین ایران زندگی کنند. خیلی ها مثل من اصلا دل شان می خواهد که در ایران زندگی کنند. دردسر برای گی ها درست نکنید. هیچکس خیال ندارد به بچه های شما تجاوز کند و گی بودن با بچه باز بودن تفاوت دارد. در محله تان اگر مشکوک هستید که کسی همجنسگراست، سین جیم نکنید و اجازه بدهید زندگی اش را کند.
خانواده ها هم واقعا باید از بچه هاشان حمایت بیشتری کنند. بیشتر بچه های همجنسگرا اینجا از روابط خانوادگی صدمه می خورند. این صدمه ها خیلی جدی گاهی به ضرب و شتم و تهدید به قتل می رسد. گاهی هم در حد آزار روحی و روانی است. مشاور درست و حسابی و روان شناس خوب هم خیلی کم است. یکی از دوست پسر های من قربانی تجاوز جنسی یکی از فامیل های نزدیکش بود. برای این بهترین روانپزشک شهر تهران را گرفتم. آقای روان پزشک پس از سه جلسه گفت که ایشون “همجنسگرای واقعی” نیست و تحت تاثیر تجاوز این طور بیمار شده است. همچین حرفی رو در آمریکا می زد، کلا اخراج می شد از نظام پزشکی. یعنی مشکلات یکی دو تا نیست اما بین همه ما کسانی هستند که با همه مشکلات خیال دارند اینجا در ایران بمانند و پیر بشند؛ پس شاید بهتر باشد که هموطنان ما قبول کنند که ما وجود داریم و خیال هم نداریم ترک محله و شهر و کشور کنیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
من هم عاشق کشورم هستم ودوست دارم از توانمندی هام برای پیشرفت کشورم ومردمم مایه بذارم ولی مگه میشه با این مردمی که مذهب دین تعصب خرافه وجهل تا زیرپوست واستخوانشان نفوذ کرده وحکومتی اسلامی و فاشیسمی دران حکومت میکند نفس کشید تا جایی که بتوانیم در کشور میمانیم اونی که باید گورشو از مملکت گم کنه اخوندای جاهل بنیادگرای اسلامی وطرفدارانشون هستن راه نجات ایران مردمش تنها روی برگردانی از دین واسلام است وبفهمیم دین باید امری شخصی باشد ودرحکومت دخالت نکند و خود اسلام هم باید تغییرات عظیم وبنیادی برای سازگاری باحقوق بشر و دموکراسی درونش ایجادشود
چهارشنبه, ۲۵ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
سلام . خیلی دوست دارم با شما صحبت کنم و خوشحال تر میشم که بهم کمک کنی تا بتونم افراد همجنسگرا رو درک کنم و هرچند از لحاظ انسانی پذیرفته ام ولی تا حالا نتونستم این قضیه رو باور کنم
دوشنبه, ۱۳ام خرداد, ۱۳۹۲
سلام من خیلی پیرمردها رادوست دارم میتونی شماره برام بفرستی تو ایمیلم
جمعه, ۶ام دی, ۱۳۹۲
من همجنسگرام ……
گرایش من “گرانتوفیلیا” نامیده میشه ….گرانتوفیلی به افرادی گفته میشه که به مردان میانسال یا مسن تر علاقه ی عاطفی یا جنسی دارند ….
من با پدر بزرگ بیمارم زندگی میکنم و وضعیت مالی معمولی دارم ….اما از زمانی که یادم میاد حس تنهایی آزاردهنده ای همراهم بود …..به روانشناسی مراجعه کردم اما بعدتر فهمیدم که همجنسگرایی گرایش طبیعی است …چون گرایشم متفاوت بود همیشه دچار مشکل بودم …همجنسگراهای معمولی هر چند نه خیلی ساده و راحت ،اما به هر صورت همدیگر رو ملاقات میکنند و باهم هستند ..اما من چطور ؟جامعه حتی نمیپذیره یه پسر جوان با یه مرد میانسال روی یه نیمکت پارک بشینه ! مسخره اس …..گاهی از شدت تنهایی تا مرز خودکشی رفتم ….در طول زندگی بیست و چهار ساله ام، چند نفری رو دوست داشتم که هیچ وقت به هیچ کدومشون نرسیدم ……..انگار به دنیا اومدم تا در تنهایی بپوسم ! ……تازگی ها یاد گرفتم اگر عشق را پیدا نمیکنم اما شاید با گشتن توی پارک معروف بتونم یه پارتنر سکس پیدا کنم …چند باری هست میرم و میگردم اما آدم مناسبی پیدا نمیکنم ….مردان جوان و مسن با چشمهای بی حالت و بب عشق به من خیره میشن .گاهی زیر لب مبلغ میگن ! بعضی ها ساعت میپرسند ،بعضی آتیش سیگار میخوان و بعضی چیزای دیگه ….جواب من اما به همه شون یکیه ،،،یه نگاه سرد و ناامید و بعد دور شدن ازشون …..دیگه بی تفاوت شدم …قبلا تو فیسبوکم متن ها و شعرهای غمگینم رو منتشر میکردم اما الان دیگه اونم مهم نیست …هیچ کسی رو ندارم که باهاش درد دل کنم یا حتی باهاش حرف بزنم ….گاهی به پارک نزدیک خونه میرم و با دیدن آدمهایی که با هم نشستند و حرف میزنند حسرت میخورم ….
تمام چیزی که از این دنیا خواستم نه پول بود نه ماشین ،نه خونه ،نه حتی موفقیت های شغلی و خوانوادگی و……هیچی .تمام چیزی که خواستم یه مرد بود که دوستش داشته باشم و اونم همین حس رو بهم داشته باشه ….مردی که ظاهرش مرتب باشه …چشماش مهربون باشه و دستهاش دوست داشتنی …..چند تایی مرد این شکلی دیدم اما همه شون دگرجنس گرا بودند و زن داشتند ..هیچ وقت نخواستم زندگی کسی رو بهم بزنم و عشقش رو ازش بگیرم ….اما یه مرد رو بی نهاست دوست داشتم …برای دوسال و چند ماه سعی کردم رفتارم باهاش عادی باشه اما یه روز بهش گفتم که بهش علاقه دارم …..ظاهرا منطقی بود و مشکلی نداشت …بغلش کردم و ازش اجازه پرسیدم که میتونم لبهاشو ببوسم ….بوسیدمش …..رفت و وقتی عصر اون روز بهش زنگ زدم با لحن تند بهم گفت توجای پسر منی و رفتارت زشت بود! …هیچ وقت فراموشش نکردم …
هیچی ….چیز مهمی نیست ! منم و یه دنیا تنهایی …اینجا تو تهران ، یکی از شلوغ ترین شهرهای ایران ….من حتی یک نفر رو نمیشناسم که باهاش حرف بزنم یا بهش زنگ بزنم …..اون بیرون آدما مهربونن اما فقط با دوستهاشون و خونواده هاشون …..و منی که انگار تنها آدم تنهای این شهر بی انتهام ! شاید آرزوی مسخره ای باشه اما آرزوم اینه که به کسی بگم :عزیزم …..نمیدونم تا کی به این زندگی ادامه میدم …به این تنهایی …دیگه اهمیتی برام نداره که هی بحث کنم که همجنسگرا با همجنسباز تفاوت داره ….دیگه هیچ تلاشی نمیکنم ….میخوام همینجا دراز بکشم ،و منتظر هیچی نباشم …..در و پنجره ها رو بستم و همه ی چراغها رو خاموش کردم ….میتونم تا فردا صبح به نوشتن ادامه بدم اما چه اهمیتی داره ؟ اونایی که اهمیت میدن نهایتا سرشون رو تکون میدن و زیر لب میگن :طفلکی ! هیچ وقت وقتی دارن لبهای عشقشون رو میبوسن به تنهایی من فکر نمی کنن! من یه پسر بیست و چهار ساله ی فراموش شده ام …..من دارم میمیرم و میدونم برای هیچ کس مهم نیست …چون همه میمیرند …..بعضی ها هم از تنهایی میمیرن ….همین دیگه ….همین …من از تنهایی میمیرم .
دوشنبه, ۲۹ام دی, ۱۳۹۳
باسلام به همه دوستان
باتوجه به نظرات متفاوت دوستان واقعابایدبگم که وضعیت اسف باریست.چراوقتی تمام دنیاچنین چیزی روقبول کردن وقوانین خاص مربوط به آن رو بوجودآوردن کشورما بدنبال جنگیدن بااین مسئلست.بایدقبول کنیم که بجز زن ومرد افرادی هستند که تمایلات متضاد دارند نه جرم است ونه چیز دیگه چون وجودش سرشاراز چنین حسی است عمدا دنبالش نبود.من یکی از دوستان بسیارنزدیکم چنین گرایشی داشت وهنوز هم دارد بخاطرصمیمیتی که بامن داشتاین موضوع روعنوان کرد اوایل کلی باهاش جنگیدم اما بامطالعه وتحقیقات فهمیدم هیچ تقصیری ندارد.دوستم تمایل جنسی به مردان مسن روداشت ومیگفت وقتی مرد مسن سیبیلو ولاغر که بدن پشمالو داره اونو تحریک میکنه والبته به گقته خودش یکبارچنین شخصی روپیداکرده اما رابطشون دایمی نبوده والان این دوست من روزبه روز داره به سنش اضافه میشه وهیچ تمایلی به ازدواج نداره کاملاتنهاست وبه نوعی منزوی شده
به نظرشماچون درایران زندگی میکنه بایدپشت پشت پرده باشه وتا ابد خودشو حبس کنه تاکی واقعا دوست دارم به مرحله ای برسیم که کمترقضاوت نادرست درمورد اطرافیانمان بکنیم وآنهاروبا باورهایشان قبول کنیم نه بامنطق بیدلیل خودمان
باتشکر
سه شنبه, ۱۲ام اسفند, ۱۳۹۳
خیلی از همجنس گراها بخاطر محیط زندگی و عواملی مانند تجاوز و شکست عشقی اینگونه شده و به سمت همجنس گرایی رفتند. بهتراست این افراد سعی کنند از این کار دست بکشند چون دردسرهایی که من در زمان لزبین بودنم از مردم این کشور کشیدم غیرقابل توصیفه… الان هم تمام تلاشم را میکنم تا تبدیل به یک اسکشوال(sexual) شوم…
یکشنبه, ۷ام تیر, ۱۳۹۴
سلام من نظراتوخوندم لطفن نظرموبخونید…من ۱۶سالمه ویک ترنس هستم(دختری درجسم یک پسر)وبدلیل مشکلی ک دارم یکهمجنسگراهستم ومیلی به دخترهاندارم….باوجوداینکه یک همجنسگرا هستم اما اینکاروعملی نکردم و نخاهم کرد…و روی میل جنسی خودم پامیزارم درآینده میخام بایکزن ازدواجکنم….اماچرااینکارومیکنم؟ ۱: چون هرچندمن یکهمجنسگرام اماانجام این عمل شیطانی گناهه…پس چرا بخاطر چندسال زندگی این دنیای بی ارزش خودم رو جهنمی کنم…. ۲: _ماهمجنسگراها خیلی خوش شانسیم چرا؟ چون خدا داره ماروامتحان میکنه و امتحان ماخیلی سخته مثل امتحان کردن پیامبرا… پس اگ ما ازین امتحان سخت سربلندبیرون بیایم جایگاه ما دربهشت خیلی والاست پس چراباید شانسی راکه خدابه ما داده خرابش کنیم؟
جمعه, ۱۰ام مهر, ۱۳۹۴
امیدوارم روزی برسه همه ی همجنسگرایان باوجودتمام مظلومیت این عمل کثیف روانجام ندن واگراینکاروکردن توبه کنند چون خداتوبه پذیره …اگه حرف من رویکی دیگه میزدشماحق داشتین بگید چون درک نمیکنه این حرفارومیزنه اما من درک میکنم ویک همجنسگراهستم ولی حاضرنیستم آخرت روبخاطر چندروزدنیابفروشم
جمعه, ۱۰ام مهر, ۱۳۹۴
رامسین جان من هم کاملا با نظر تو موافق بودم ولی کسانه که اسریت هستن و به زن وبچه شون خیانت کرده با یه مرد یا پسر دیگه هستن بله سزاشو می بینند ولی اگه یه گی بخواهد خودشو و گرایششو نادیده بگیره و ازدواج کنه علاوه بر اینکه یه اشتباه بزرگ و بدبخت کردن دختر دیگران و احتماللا فرزندشونه بله مثل موریانه از داخل خورده میشه پس از چیزی که هعستی خجالتا نکش تا زمانی که با خودت کنار نیومدی توی عذاب خواهی بود
جمعه, ۲۴ام اردیبهشت, ۱۳۹۵
من کاملا با رامسین موافقم
چهارشنبه, ۱۷ام شهریور, ۱۳۹۵
همجنسگراها تا چشم وا میکنن میبینن که به همجنس تمایل دارن.یعنی خدا این حس رو تو وجودشون قرار داده.حالا از طرفی خدا گفته که تمایل به همجنس گناهه.به نظر من ما همجنسگراها داریم امتحان میشیم.یه امتحان سخت.یه امتحان الهی.خدا میخواد ببینه ما چیکار میکنیم.از دستوراتش پیروی میکنیم یا میریم دنبال هوس.چه خوبه که همجنسگراها این امتحان الهی رو درک کنن.و از هوس سکس بیرون بیان.چون لذتش فقط محدود به این دنیا میشه ولی اون دنیا مستقیم وارد جهنم میشن.چه خوبه که تحمل کنن و فقط همه چیو بسپارن دست خودش.اگه تحمل کنیم و از این امتحان سربلند بیرون بیایم مطمئنا بهشت منتظر ماست.رامسین کاش میشد باهم در تماس باشیم.چون طرز فکرمون به هم شبیهه.هر کیو تو این دور و زمونه دیدم فقط دنبال سکس بود و حرفم رو درک نکرد.
چهارشنبه, ۱۷ام شهریور, ۱۳۹۵
میکاییل واقعا عالی بود نوشتت کیف کردم داش تو هم مثل خودمی منم زندگیم کاملا شبیه تو بوده . به امید این که به عشقمون برسیم
یکشنبه, ۱۸ام مهر, ۱۳۹۵
سلام
منم توی ایران تنها هستم ۴۱ ساله و همجنسگرا
منم شرایط رفتن داشتم اما نرفتم چون بعید میدونم غربت جالب باشه و خیلی حرفهای دیگه
امیدوارم کسی تنها نباشم
دوشنبه, ۲۲ام مرداد, ۱۳۹۷