از لابهلای تلخی حرفهایت امیدی چکه میکند
و تیک تیک تیک میریزد
روی زمینی که میگویی دیگر جای ماندن نیست
و من زل زدهام به چشمهایت
آنها که دیگر خشک شدهاند
در انتهای آنهمه گریستنهای بیوقفه
درد دلت را میگویی
اما نه همه را
نه آنچه باید را
نه حقیقتی که کوه را میتواند بلرزاند
از میان لبهایت آههای نامرئی پر میکشند
و میروند
و من به دستهایت نگاه میکنم
چاک چاکِ نَبَردند
و با گردی سیاه نشسته بر ناخنها
به زندگی چنگ میزنند
بگو
حرف بزن
امروز دیگر نوبت توست!
پویان مقدسی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.