بوسهها اینچنین نایاب نبودند
تا در آن صبحهای توسی چرک
پای دیوارهای سر به فلک کشیده یک به یک تیرباران شدند
و از آن پس همه بر چهرهی بیروح هم تف انداختند
لبخندها را با بمب شیمیایی کشتند
و در گورهای جمعی بینشان
در حاشیهی روستاها و شهرها خاک کردند
و بذر پیچک اخم بر پیشانیها با سرعتی عجیب روییدن آغاز کرد
نوازش در دستهای شکسته،
بر تختهای سرد شکنجه فراموش شد
و آنچه ماند همین سیلیهای تند است
بر گونههای ما
تا با آن صورتهای خود را سرخ نگه داریم!
پویان مقدسی
از مجموعه شعر “کاش میتوانستم انار بدهم”
http://www.hands.media/?book=i-wish-i-could-bear-pomegranate
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.