جعفر پناهی یک بار دیگر موضوع نداشتن آزادی بیان و مسائل اجتماعی ایران را در فیلم “پرده” به نمایش می گذارد. او که خود در زیر تیغ سانسور از ساختن فیلم محروم است در یک خانه دور افتاده در کنار دریا با گروه اندکی این فیلم را با امکانات محدود ساخته و بدون اینکه دوربینش را از این خانه بیرون ببرد, مشکلات اجتماعی و سیاسی ایران را به تماشاگران معرفی می کند.

 مردی که از ترس کشته شدن سگش, خود را در خانه زندانی کرده است. دختر و پسرجوانی که به این خانه هجوم می آورند ومعلوم نیست آیا علت فرار و پنهان شدن آن ها فقط به خاطر این است که در کنار دریا موزیک ممنوع گوش می کردند و خوش بودند و یا جوان های روشنفکرو ژورنالیست هایی هستند که اجازه نوشتن ندارند و طیّ تعقیب نیروهای انتظامی خود را در این خانه مخفی کرده اند و یا هر دو اینها.

دختر جوان که از ماجرای پنهان شدن مرد و سگش در خانه آگاه است, می گوید که دیگربه عنوان خبرنگار کار نمی کند و به گفته پسر جوان خطر خودکشی  تهدیدش می کند و دچار افسردگی و نا امیدی ست.

در حین تماشای فیلم پرده سئوال های زیادی در ذهن بیننده شکل می گیرند که بیشتر آنها یا جواب داده نمی شوند و یا جواب هایی در نظر اول ضد و نقیض به تصویر کشیده می شوند. این فیلم به ظاهر فیلمی با داستانی آشفته و تعریف هایی پراکنده می رسد.

اسم این فیلم هم چندین معنی را در بر می گیرد. پرده هم به معنای پرده ایست که درخانه و یا سالن های نمایش و سینما وجود دارند و هم به معنای سرپوش گذاشتن و پوشاندن و به نوعی سانسور, و شاید هم به معنای افسردگی و تاریکی ذهن و پنهان شدن و نا امیدی ست.

 جعفر پناهی  به عنوان یک فیلم ساز حرفه ای به راحتی می توانست جواب تمام  سئوال هایی که بیننده درتعریف داستان فیلم برایش پیش می آید  را کف دست او بگذارد و یا یک داستان خطی ارائه دهد و این عمد فیلمساز است که داستانی در واقع به ظاهر, آشفته و پراکنده بسازد. درست مثل جامعه ایران, درست مثل ذهن هنرمندان ممنوع از کار هنری و درست مثل تماشاچیان در ایران که در این جامعه سردر گم همواره دچار افسردگی, ترس و نگرانی هستند. دراین فیلم مرز واقعیت و داستان به هم  می ریزد.یک کُنش در تمام فیلم تکرار می شود, آیا باید پرده ها را کنار زد و به نوعی حرف های خود را باز گو کرد و یا مثل مرد و سگش خود را پشت پرده های تاریک زندانی کرد؟ و آیا باید تا کجا پیش رفت؟ و حتی گاهی پرده و قفل آهنی درِ خانه هم ما را از هجوم به خانه محفوظ نمی دارد, باید مثل مرد و سگش جعبه ای چوبی بسازیم وحتی یک مخفی گاه درداخل خانه خود درست کنیم. آنها به خانه می آیند و همه جا را می گردند. آنها می توانند دزدهایی باشند که از فشار اقتصادی هر روز تعدادشان بیشتر و بیشتر می شود و یا می توانند نیرو های انتظامی باشند که دنبال روشنفکران می گردند. راه درست و یا انتخاب درست چیست؟ حتی سگ کوچک هم سعی می کند درِ خانه را باز کرده و خودش را از این زندان رها کند ولی مرد او را از این کار منع می دارد. مردی که در آخر راه حلّ جعبه چوبی را برای مخفی شدن انتخاب می کند. و اما دختری که معلوم نیست از کجا آمده و چه کسی ست, این مرد را که با سگش مخفی شده و پشت پرده های تاریک به نوشتن مشغول است, به ریشخند می گیرد و کاغذ های او را به هوا پرت می کند, برای چه می نویسی و یا برای که می نویسی؟ این در واقع سئوال ذهن جعفر پناهی از خودش به عنوان یک فیلمساز ممنوع از کارو از همه هنرمندان تحت فشارو سانسوراست.

حال در ادامه داستان, وقتی که دختر جوان پرده های تاریک را از روی پنجره ها و از روی پوسترهای فیلم های ساخته شده توسط پناهی به کنار می کشد, فیلمساز وارد خانه می شود و تماشاچی می بیند که آن مرد و سگش و این دختر جوان, ساخته های ذهنی داستان فیلمساز هستند و شاید هم  فیلم ساز ساخته ی ذهنی آن هاست؟  وقتی تماشاچی به این باور می رسد که آن ها شخصیت های داستانی بودند و حال مشغول تماشای دنیای واقعی و آقای جعفر پناهی با اسم واقعی خود در فیلم هستیم, درِ خانه را می زنند و خواهر آن دختر با نگرانی دنبال او می گردد و می گوید که خواهر و برادرش به این خانه آمده اند. پناهی به عمد این صحنه را می گذارد و دوباره مرز داستان و واقعیت را می شکند و با بیانی خیلی ظریف و آگاه به تماشاچی نشان می دهد که ماجرای آن مرد وسگش و آن زن خبرنگار که فرار کرده است و این فیلم ساز که اجازه فیلم ساختن به او داده نمی شود و آن دزدها و یا  نیروهای انتظامیِ پشت در و این مرد شیشه بُر که می ترسد با یک فیلم ساز ممنوع از کار عکس بگیرد, همه و همه فقط داستان نیستند و این ها واقعیت های جامعه هستند که همواره اتفاق می افتند.

فیلم پرده با زبان سمبل ها و بیانی تصویری دارای ویژگی خاصی ست که درک آن را برای بیننده دشوار می سازد. نکته دیگری هم که تماشاچی برای فهمیدن این فیلم به آن نیازمند است, آگاهی و شناخت از وضع جامعه ایران در حال کنونی می باشد.

 این فیلم برای بیننده ای که انتظار تماشای یک فیلم داستانی را دارد, مورد پسند واقع نمی شود. وقتی که دختر خود را در دریا غرق می کند و در صحنه ای دیگر دوباره روی پله های خانه نشسته است, تماشاچی دچار آشفتگی ذهنی می شود وخط داستانی خود را گم کرده و دوباره دنبال جواب های جدیدی برای فهم داستان می گردد. و یا جایی که یک بار مردِ صاحبِ سگ,  پرده های کنده شده توسط دختر جوان را دوباره وصل می کند ودر صحنه بعدی این فیلمساز است که بالای نردبان می رود تا پرده ها را دوباره بکشد هم باعث سردر گمی تماشاچی می شوند. سبک ها و روش هایی که آقای پناهی آگاهانه برای بیان این فیلم انتخاب کرده, در تاریخ سینما شناخته شده هستند. پراکندگی صحنه های فیلم و آشفتگی داستان  شباهت هایی به سبک سوررالیسم دارد. مثل فیلم سگ آندلسی لوئیس بونوئل که مردی که مرده است دوباره در فیلم حضور پیدا می کند. همینطور ارتباط گرفتن شخصیت های داستانی فیلم با فیلمساز که در فیلم های وودی آلن پیوسته به کار گرفته شده است.

پناهی این ارتباط را به شیوه خود نشان می دهد. دختر جوان از صحنه غرق شدن خود در دریا فیلم گرفته و فیلمساز این فیلم را نگاه می کند و در صحنه ای دیگر فیلمساز درتفکرش خود را می بیند که به دریا می رود. گویی که دختر پیامی را به فیلمساز ارائه داده و راه حلی را به او پیشنهاد کرده است. ولی فیلمساز دوباره فیلم را به عقب بر می گرداند و از دریا بیرون آمده و به نوعی این راه را انتخاب نمی کند. در جایی دیگر شخصیت های داستانی, آن مرد و دختر, سعی می کنند ذهن فیلمساز را بخوانند وبدانند که ادامه داستان چیست. مرد, فکر می کند که فیلمساز دختر را درداستان به دریا فرستاده و غرق کرده. ولی دختر فکر می کند که نه او این کار را نمی کند.

و در نهایت, راه حل نجات از این خانه, که تداعی جامعه ی سردرگم وتحت سانسور و فشار است, چیست؟ آیا باید زن ژورنالیست و افسرده و یا فیلمساز و هنرمند راهی دریا شوند و خود را غرق کنند و یا فیلم را دوباره به عقب بر گردانند و از دریا بیرون بیایند وراه زندگی پشت میله های آهنی را پیش بگیرند؟ مفهوم دیگرِ به دریا رفتن آن دختر و این فیلمساز, به جز غرق شدن در آب, به معنای جرئت داشتن و مبارزه و یا دل به دریا زدن هم می باشد.

و در پایان, نگاه دوربین پشت میله های آهنی,  باقی می ماند وفیلمساز خانه را ترک می کند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com