چرا شعرهایی می نویسی که من نمی فهمم؟!
ران های برهنه و سینه های لخت
موی سینه ها و خود ارضایی
چشم های خمار
شعرهای ساده می خواهیم
گالش با چوقای شبانی چه می داند پست مدرن چه جانوری ست؟
من میگویم این روستا برق ندارد و مدرسه
اینها کفش میخواهند و نیمکت
بخاری های بی خطر
پل هایی که با طناب بافته شده
برای این بچه ها خطرناک است
مردم در صف های طولانی روزانه
الکساندر دوما نمی خوانند
تو محتوایت را از فیلم های هالیوود می گیری
گورکی هم کهنه است
گاهی چخوف در مترو زخمی تازه را باز می کند
اما کافی نیست
هیچکس صادق هدایت نمی شود
اما مردم نمی خوانند
ای کاش می شد اسم تمام خیابان ها را خیام بگذارم
دلنوشته های های کوچکت را برای خودت نگه دار
با خط های کج بازی نکن
هیچ کارتن خوابی به نمایشگاه نقاشی نمی رود
پشت ترازوی وزن ٬ در پیاده رو باد می وزد
این کودک برشت را نخوانده ولی می فهمد
تو خوانده ای و نفهمیدی
حرفی بزن که ما بفهمیم
چیزی بگو که :
این زخم های بدون پانسمان درد را تحمل کنند.
مهرداد عارفانی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.