تأملاتی هفتگانه بر دوران مدرن و پسامدرن: برآمدن و سلطه حوزه اجتماعی و امکانِ کارِ سیاسی
(قسمت اوّل: بدن و تن و کنترلِ مدرن)
نیلوفر شیدمهر
این نوشته جستاری فلسفی و اجتماعی در مورد بدن و تن در روند برآمدن عصر مدرن تا امروز است و در آن از ایدههای هانا آرنت در کتابش شرایط انسانی (۱۹۹۸/۱۹۵۸) بهره جستهام.
پیش از شروع لازم می دانم تن و بدن را برای طرح ایدههای این جستار از هم متمایز کنم، گرچه مترادف در نظر گرفته میشوند. و همچنین مترادف با پیکر و جسم و هیکل و کالبد. این تمایز از من است و در جای دیگری ندیدهام.
“بدن” واژهای است که در ادبیات سیاسی جهانی متاخر در مورد موضوعهای جنسیتی و با اطلاق به جنسیتهای مختلف با گرایشهای جنسی متفاوت به کار برده میشود در صورتی که “تن” در زبان فارسی بیشتر در ادبیات کلاسیک قدیم به کار رفته و کاربرد آن اغلب یا برای تفکیک تن از جان و روح بوده است (برای مثال تن خاکی که در این حالت تن ظرف جان است) و یا برای اشاره به جسمِ زن به طور اخص استفاده شده است.
بدن همچنین برای تفکیک انسانها از هم به کار میرود و در آن ایدهی فردیت به عنوان ایدهای مدرن نهفته است. از این منظر ابدان نمایه جمعیتی انسانی است.
در واژه “تن” نوعی سّر است. “بدن” به معمول چنین پژواک رازآلودی را به ذهن متبادر نمیکند. از این رو در سرودهها و ادبیات داستانی و همچنین در ادبیات کوچه بازار تن وبه طور اخص تنِ زن با زیبایی در ارتباط قرار داده شده است. پیکر که با پیکرتراشی ربط دارد نشانِ ثبوتِ این زیبایی رازآلود در سنگ یا یک اثر هنری یا در دید قابگرفتهی ناظر است به شکلی که حرکت از “تن” گرفته میشود. پیکر تجسم ثبوت یا انجماد زیبایی این تنِ شگفتانگیز است.
تن با حس و میل شناخته میشود. با لذت و درد آمیخته است. تن رویابین است و حدیثش حدیث آرزومندی است. تن بستر کامجویی و عشق است. در عشق تن همه جان میشود.
در روند عصر مدرن چنانچه نشان خواهم داد بدن و نیز تن تا حدی اجتماعی شدهاند.
از آن جا که زیبایی مفهومی تاریخی، اجتماعی و فرهنگی و نیز اقتصادی است، نه تنها با «تن» بلکه با «بدن» نیز در ارتباط قرار میگیرد. در مورد بدن آنچه مورد در اهمیت قرار میگیرد اما «رفتار» و «عمل» است. برای همین در فارسی میگوییم “تربیت بدنی” نه “تربیت تنی”.
بدن که با حقوقِ اجتماعی و قانون گره خورده است پیش از عصر مدرن شکل گرفت اما تنها ابدان خاصی از اجتماع دارای حق بودند. حقوق شهروندی برای مثال در آتن شامل بردگان، زنان و کودکان نمیشد. به بیان دیگر، اینان بدنی در آتن نداشتند اما تن داشتند چون نفس میکشیدند و زندگی میکردند. تن پس با زیست یا بیو شناخته میشود. به همین خاطر در فارسی تن به عنوان چیزی «پرورش یافتنی» تلقی میشود. پس می گوییم «تنپروری» نه «بدن پروری».
در عصر مدرن که صنعت بوجود آمد و زندگی هرچه بیشتر ماشینی و اتوماتیک شد و دولت-ملتها بوجود آمده یا با قهر در نقاطی از دنیا تعبیه شدند و دو جنگ جهانی اتفاق افتاد و طاعون فاشیسم درگرفت و جهان بین پیروزان جنگ تقسیم شد و حکومتهای کمونیستی شکل گرفتند و بسیار اتفاقهای دیگر که در حوصلهی این مقال نیست،در وهلهی اوّل بدن و تربیت و کنترل ابدان اجتماع بسیار مهم شد.
کنترل مدرن با موتور اقتصادی عصر مدرن که همان سرمایهداری است ارتباط دارد. در عصر مدرن، چنانچه در بخشهای بعد بر اساس تحلیل آرنتی نشان خواهم داد، در روند برقراری و پیشرفت سرمایهداری، حوزه اجتماعی قدرت گرفت و حوزه خصوصی و عمومی را زیرمجموعهی خود کرد. در حوزه اجتماعی بدن ابتدا به خاطرِ تولیدِ کار مهم شد. کارِ اجتماعی در جامعهی مدرن شامل کارِ کارگری و خدماتی و کارِ تولیدی و کارِ سیاستورزی (توسط سیاستمداران) است.
کاراجتماعی نوعی استخراج عمل اجتماعی از بدن است. نوعی بهرهکشی از بدن. ساز و کارِ اصلی سیستم سرمایهداری در جهت انباشت و افزایش سرمایه، چه در شکل سازوکار مدرن آن که سیستمهای کنترل متمرکز است و چه در شکل سازو کار پساصنعتی و پسامدرن آن که سیستم های کنترل نامتمرکز است، بهرهکشی از بدن و همچنین تنِ اجتماعیشده است.
سرمایه داری موجودی پویاست که موجودیتِ ارگانیکش به بهرهکشی است. بهرهکشی از ظرفیتهای بدن و نیز ظرفیتهای تن. در جریان تطور سرمایه داری تا امروز بهرهکشی از بدن و تن شکلهای متنوعتر و و پیچیدهتری پیدا کرده است.اگر روزی سرمایهداری نتواند نتواند به شکلی پویا بهره بکشد موجودیتش را از دست خواهد داد.
تا مراحل پایانی عصرِ مدرن که ایدئولوژیهای غالب حقیقت را مطلق و از آن خود میپنداشتند، ایدئولوژیهای مختلفی که مخرج مشترکشان تقسیم و تحلیل پدیدهها بر اساس دوگانهها برای مثال زن و مرد است، بدنها یا هنجارمند بودند یا از هنجار یا نُرم انحراف داشتند. آنانی که از هنجارهای تعیین شده زیاد “انحراف” داشتند، برای مثال دیوانگان، از بدن اجتماعی و در نتیجه از حقوق اجتماعی محروم بودند، ولی چون تن داشتند، تنشان در محیطهای بسته یا حاشیهی شهرها قرنطینه و کنترل میشد. آنها که به هنجارها «تن» نمیدادند یا به سختی «تن» میدادند، برای مثال خلافکاران یا شورشیان، تن یا زندگی از آنها گرفته شده و یا از ابدان دیگر اجتماع جدا و در زندانها نگه داشته میشدند.
قدرتها، چه خُرد و چه کلان، علم را به کار گماشتند تا آنجا که امکان دارد بدنهای دیگر که جزو اخراجیها نبودند و حقوقی داشتند (بدنهای اجتماع در ابتدا حقوق برابر نداشتند برای مثال زنان حق رای نداشتند) را به بدنِ هنجارمند نزدیک کرده تا آنها را در خدمت خود گرفته و از آنها سود استخراج کنند.
جنون مدرنیته یا میلِ قدرتهای مدرن یا میلِ سرمایهداری صنعتی در همسانسازی و کنترلِ مطلقِ ابدان اجتماع یعنی ساکنان دولت-ملّتها متجلی شد. برای این کار ساکن کردن یا یکجانشین کردن افراد حائز اهمیت بود تا ابدان در آمارها جا بگیرند. کنترل مدرن در نتیجه کولیها و عشایر را برنمیتابید. برای مثال در ایران، رضاشاه که برنامه کنترل مدرن را پیش میبرد دست به سرکوب و یکجانشین کردن ایلیاتیها زد. یا در آمریکای شمالی بومیها را در زمینهای لمیزرع یکجانشین کردند و بعد بچههایشان را از آنها جدا کرده و به مدارس شبانهروزی یا بهتر بگوییم تادیبخانههای مسیحی که توسط سفیدها اداره میشد فرستادند.
کشورهای کمونیستی هم از این میل مستثنی نبودند و دلیل فروپاشیشان ماندن در فازهای میانی سرمایهداری صنعتی و محصور کردن خود پشت سیم خاردارهای آهنین و عدم پویایی و در نتیجه عقبافتادگی از دوران بود، چنانچه کشورهای اروپای غربی و آمریکا وارد فازهای جدید سرمایهداری و دوران پسامدرن شدند و آنها نشدند.
در دوران مدرن، دانش و تولید دانش در خدمت دولتها و سرمایه در آمد و برای افزایش تولید و بهرهکشی از کارگران استفاده شد. همچنین علومی چون علمِ آمار برای سرشماری ابدان و رفتارهایشان و علمِ رفتارشناسی (برای مثال نظریه شرطی سازی کنشگر پاولف و اسکینر) برای کنترلِ ابدانِ اجتماع اهمیت پیدا کرد. سیستمهای متمرکز کنترل اجتماعی و فرهنگی از جمله آموزش و پرورش متمرکز و زندانها و سیستمِ درمانی متمرکز در بیمارستانها توسط برج های مرکزی مراقبت (فوکو ۱۹۹۵) برای اعمالِ کنترلِ مدرن بوجود آمدند. میشل فوکو از بهترین تاریخنگاران دوران مدرن در کتابهای متعدد خود همچون دیسیپلین و مجازات(۱۹۹۵) شکل کنترل مدرن و اعمالِ قدرت بر ابدان را در جوامع مدرن را آشکار کرده است.
بدن در این جا شامل ذهن هم میشود. رفتار هنجار در معادله مدرن برآیند عملکرد به هنجار جسم و ذهن است—عملکردی در ارتباط با دیگر ابدان اجتماع .
بخشی از کنترلِ مدرن کنترلِ جنسیت و رفتارهای جنسی و جنسیتی و همچنین روابط جنسی و جنسیتی بین ابدان است. پیششرط این کنترل تعیین گونهها و گرایشهای مجاز جنسی و جنسیتی و رفتارهای مجاز یا هنجارها برای دو جنس زن و مرد است. ادعای شناختشناسانهی دانشِ مدرن در ابتدا این بود که جنسهای مجاز یعنی مرد و زن هر کدام طبیعتی خاص و ظرفیتی خاص برای تحقق این ظرفیت که موجب کمالشان که همان اجرای نقش جنسیتی به شکلی خاص و از پیشتعیینشده است دارند.
تربیت در جهت بههنجار یا طبیعی کردن این بدنها و کارکشیدن از آن ها در نقشهایی است که در اجتماع مدرن برایشان در نظر گرفته شده است. به بیان دیگر ابدان هر چه نقشهای متعیّن خود شامل کنترلِ ابدانِ دیگر را بهتر بازی کنند طبیعیترند. در روندِ پیشرفتِ مدرنیته و همچنین درنتیجهی مبارزه علیه هنجارهای تعیین شده، هنجارها و جایگاه جنسها و نقشها و مناسبات اجتماعی جنسیتی تغییر کرد. در دوران پسامدرن، ایدهها و شناختشناسی مدرن زیر سوال رفت. اگرچه معیارهای مدرن همچنان تا حد زیادی حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی وجود داشته و اجرا میشوند. از طرف دیگر، از آنجا که این معیارهای در بازهی زمانی طولانی در ابدان اجتماع نهادینه شدهاند، بیشتر مردم دنیا مبتلا به شناخت و عمل دوگانهانگارانه و منطقِ خطی علت و معلولی هستند.
همانطور که فوکو نشان میدهد، کنترلِ مدرن در جامعه نهادینه شد و در نتیجه علاوه بر نهادهای دولتی با بازوهای سرکوب مانند پلیس و ارتش، ابدان تربیتشدهی اجتماع نیز (حتی اقلیتها مانند زنان، برای مثال در نقش آموزگار و پرستار و حتی نقشهای خانگی) عاملان، آمران، مجریان و ماموران اجرای این کنترل شدند. به عبارت دیگر، سیستم کنترل متمرکزی تعبیه شد که هر کدام از این ابدان میتوانستند در برجهای مراقبتش بنشینند و مجری بازیِ کنترل اجتماعی شوند.
در کشورهای کمونیستی نیز کنترل در همه ابعاد زندگی بر بدن اعمال میشد. سرمایهداری دولتی در این کشورها از بدنِ کارگران بهره تولیدی میکشید. چون شیوهها و ابزار تولید به طور نسبی از غربِ سرمایهداری عقب بود، در حالی که بلوک کمونیستی با غرب در رقابت بود، این بهرهکشی گاه صعبتر و خشونتآمیزتر میشد. از کارگران انتظار میرفت چون ماشین منظم کار کنند و بهرهوریِ درخواستی دولت را ایجاد کنند. بدنهایی که به این انتظارها “تن” در نمیدادند یا کمتر “تن” در میدادند یا به شکل خشونتآمیزی مثله یا اصلاح یا حتی حذفِ فیزیکی میشدند. چندین فیلمِ آندره وایدا۱ کارگردان فقید لهستانی این واقعیت را به نمایش میگذارند.
از طرف دیگر کشورهای کمونیستی با ناهنجارهای اجتماع مانند همجنسگرایان یا خلافکاران یا دیوانگان اگر بدتر از دنیای غرب رفتار نمیکردند بهتر هم رفتار نمیکردند.
بدن غیر از تولیدِ کار ارزشِ نمایشی و رقابتی هم میتواند ایجاد کند. برای استخراج این ارزش بدن باید به شیوههای خاصی تربیت شود. یکی ازعرصههایی که بدن به منظور نمایش و رقابت تربیت میشود ورزش است. کشورهای کمونیستی که در این عرصه در رقابت تنگاتنگ با دنیای سرمایهداری بودند، تربیت و دیسیپلین سخت و خشنی بر بسیاری از ورزشکاران خود اعمال میکردند. همچنین بر رقصندگان باله و نوازندگان و دیگرانی که در رقابتهای بینالمللی ظاهر میشدند. در این کشورها، همچنین از ابدان اجتماع از جمله کودکان و نوجوانان و جوانان در مارشها و نمایشهای دسته جمعی و مراسم دولتی بهرهکشی میشد تا ارزش نمایشی در رویارویی فرهنگی با غرب ایجاد کنند.
در حالی که در بیشترِ دنیای غرب (به غیر دورههایی دورهی رایش در آلمان و دوران مککارتی در آمریکا) ناهنجاریهای هنرمندان و فناوران و نوآوران و دانشمندان و اندیشمندان تا حد بالایی تحمل میشد، در کشورهای کمونیستی افراد ناهنجار اینچنینی که به معیارهای دولت کمونیستی”تن” در نمیدادند یا از آنها تخطّی کرده یا به آنها بیتوجه بودند، حذف و به آسایشگاهها و دارالمجانین فرستاده یا کشته میشدند.
زیر نویس:
۱. Andrzej Wajda
منابع:
Arendt, Hannah. 1998/1958. The Human Condition (With an Introduction by Margaret Canovan) second edition. London, Chicago: The University of Chicago Press
.Bergson, Henri. 1946. The Creative Mind. Translated by Andison, M. L. New York: Philosophical Library
.Bergson, Henri. 1998. Matter and Memory. New York: Zone Books
Bergson, Henri. 1920. Mind-Energy: Lectures and Essays. Translated by Carr, H. W. New York: Henry Holt and Company
Bergson Henri. 1956. Time and Free Will: An Essay on the Immediate Data of Consciousness. Translated by Pogson, F. L. New York
Macmillan Company
Butler, Judith. 1990. Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. New York: Routledge
Deleuze, Gilles. 1988. Bergsonism. New York: Zone Books
Deleuze, Gilles. & Guattari, Felix. 1987. “November 28, 1947: How Do You Make Yourself a Body Without Organs?” A Thousand Plateaus: Capitalism and Schizophrenia. Translated by Massumi, B: 149-167. Minneapolis: University of Minnesota
Foucault, Michel. 1995. Discipline and Punishment. New York: Vintage Books
Friend, Tad. “The God Pill: Silicon Valley’s quest for eternal life.” New Yorker (۳ April 2017): 54-68
Fukuyama, Francis. 2014. Political Order and Political Decay: From the Industrial Revolution to the Globalization of Democracy. New York: Farrar, Straus and Giroux
Mayer, Jane. “Trump’s Money Man: Who is funding America’s populist insurgency?” New Yorker (۲۷ March 2017): 34-46
Mukherjee, Siddhartha. “The Algorithm Will See You Now: When it comes to diagnosis, will A.I. replace the M.D.?” New Yorker (۳ April 2017): 46-54
Piketty, Thomas, and Arthur Goldhammer. 2014. Capital in the Twenty-first Century. Cambridge Massachusetts: The Belknap Press of Harvard University Press
Wilson, Woodrow. 1887. “The Study of Administration.” Political Science Quarterly 2(2): ۱۹۷-۲۲۲
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.