- احسان هوشمند، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل قومی، تاکنون آثار زیادی درخصوص تاریخ معاصر کردستان منتشر کرده است. پژوهشهای وی به سایر محققان کمک کرده است تا بتوانند از لابهلای گرد و غبار دیدگاه ایدئولوژیک و ابزاری به تاریخ، نگاهی واقعگرایانه و مبتنی بر حقایق مستندات بر تاریخ معاصر کردستان داشته باشند. آنچه در زیر میآید حاصل گفتوگویی با وی در سالگرد تاسیس یک جمهوری خودمختار در شمال غرب ایران به رهبری قاضی محمد در سال ۱۳۲۴ شمسی، درخصوص مشارکت سیاسی کردها در بزنگاههای تاریخی و شخصیتهایی چون قاضی محمد است.
پیش از ورود به بحث لطفا اندکی درخصوص مشارکت سیاسی کردها در تحولات تاریخ معاصر مانند ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و جنگ هشت سال با عراق توضیح دهید.
مردم کُرد همچون دیگر ایرانیها سهم مهمی در جنبشهای ملی یا آزادیخواهانه کشور داشتهاند. در جریان ملی شدن صنعت نفت مردم شهرهای کُردنشین همچون سنندج یا کرمانشاه بارها با تجمعات اعتراضی علیه دربار، حمایت خود را از ملی شدن صنعت نفت اعلام کردند. بست نشستن در تلگرافخانه و ارسال دهها تلگراف خطاب به دکتر مصدق و اعلام همراهی و حمایت از او و دولت ملی یا تشکیل تجمعات زیادی در سنندج از نمونههای این همراهی است. راهپیمایی تیرماه ۱۳۳۱و شعار معروف تظاهرکنندگان سنندجی در مطبوعات آن روز بازتاب زیادی داشت. مردم سنندج چنین حمایت خود را از دولت دکتر مصدق اعلام کرده بودند:
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که نفتی به شرکت دهیم
بارها تجمعاتی در سنندج یا دیگر شهرها چون گروس، بانه، سقز و مهاباد برگزار و از مصدق حمایت میشود. در کرمانشاهان نیز به همین صورت. بارها تجمعاتی شکل میگیرد بهویژه در آستانه ۳۰تیر ۱۳۳۱، حرکت کفنپوشان کرمانشاهی به سوی تهران و در اعلام حمایت از دولت مصدق که بازتارب خبری زیادی داشت و در ۳۰تیر هم در کرمانشاه راهپیماییهای بزرگی در حمایت از مصدق و در مخالفت با قوام شکل میگیرد و تیراندازی ماموران به سوی مردم موجب شهادت گروهی و زخمی شدن جمعی دیگر در کرمانشاه میشود. در کرمانشاه مردم تا سال ۱۳۳۱ در پشت سر دوشخصیت بانفوذ کرمانشاهی یعنی آقایان کریم سنجابی و نادعلی کریمی بودند. اما با بروز اختلاف میان دکترمصدق و آیتالله کاشانی، سنجابی در بین ملیون و نادعلی کریمی در میان طرفداران کاشانی به فعالیت خود ادامه دادند. مردم و نخبگان کرمانشاهی را باید یکی از ستونها و پایههای نهضت ملی شدن صنعت نفت و دیگر حرکات آزادیخواهانه در سده معاصر ایران قلمداد کرد. در این خصوص باید بیش از این سخن گفت.
در سنندج چطور؟
در این زمان در سنندج طرفداران مصدق بسیار فعال بودند و گروهی هم در قالب حزب سعادت ملی فعالیت میکردند. رییس این حزب حبیبالله محیط بود که در انتخابات مجلس چهاردهم در سال ۱۳۲۲ هم بعد از کسب آرای مردم سقز و بانه اعتبارنامهاش در مجلس رد شد. این حزب به همراه شخصیتهای صاحبنامی چون حیرت سجادیها و دیگران در پی حمایت از مصدق بود. البته اعیان و اشراف شهر عموما مخالف مصدق بودند. این طیف تا آن سالها معمولا بخشی از دستگاه حاکمه بودهاند. یکی از دلایل این مسئله حمایت قانونی دکتر مصدق از دهقانان بود. دکتر مصدق با ابلاغ قانون تعدیل بهره مالکانه در حدود ۲۰درصد توانسته بود حمایت گسترده کشاورزان را به خود جلب کند و البته در کنار روابط دیرین اشراف سنندجی با حاکمیت و نظام سیاسی مستقر همچون خانواده آصف و دیگر رجال شهر، مسئله کاهش بهره مالکانه یعنی کم شدن سهم و درآمد ملاک و خوانین هم مزید بر علت شده بود تا آنها از مصدق حمایت نکنند. ضمن آنکه این خوانین و اشراف به صورت سنتی با دربار رابطه نزدیکی داشتند. البته برخی از شخصیتهای با نفوذ مذهبی و خوشنام منطقه و از جمله برخی از مشایخ کرد از مصدق حمایت میکردند.
آیتالله مردوخ کردستانی درخصوص دکتر مصدق چه دیدگاهی داشت؟
آیتالله مردوخ یکی از شخصیتهای کُردی است که توجه به وی باید در ابعاد گوناگونی باشد. از سویی ایشان یک ادیب است و اطلاعات ادبی وسیعی دارد. زبان خارجی بلد بوده، اهل تاریخ بوده و از این نظر خدمات بزرگی به مردم سنندج، فرهنگ منطقه و حتی تاریخ کشور کرده است. از نظر تاریخی مردوخ بر ریشههای مشترک همه ایرانیان همواره تاکید داشت. کتاب تاریخ مردوخ وی یکی از آثار خواندنی در این خصوص است. از سوی دیگر در مقام یک شخصیت مذهبی سنی نیز همواره برای دفاع از این مذهب آماده بود. انتشار آثار متعددی از سوی مردوخ در این خصوص را نباید از نظر دور داشت. از دیگر سو در حوزه سیاسی ایشان با تشکیل احزاب و جمعیتهای سیاسی از مشروطه به بعد سهمی در مشارکت مردم سنندج در رویدادهای سیاسی کشور داشته است. یکی از پایههای دفاع از ایران و ایرانی بودن در منطقه آقای مردوخ بوده، تعریف وی از ایران روایتی مبتنی بر ریشههای تاریخی و مشترک همه ایرانیان و بهویژه کردها با دیگر ایرانیان بود. البته این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که در گفتمانی که مردوخ از آن دفاع میکرد شاه در کانون قرار داشت. مردوخ در طی بیش از هفت یا هشت دهه فعالیت همواره، چه در دوران قاجار و چه در دوران پهلوی، با حکومت رابطهای ویژه داشت. البته دولتهای مختلف هم از مردوخ حمایت و پشتیبانی میکردند.
در ماجرای قاضی محمد هم موضع منفی مردوخ در برابر ماجراهای مهاباد بر اهل فن و پژوهشگران پوشیده نیست. در این خصوص هم مردوخ همانند دیگر روحانیهای برجسته سنندجی یعنی آقای مجتهدی و نیز برخی روحانیون مهابادی در مقابل قاضی محمد موضع داشتند. وی در دهه ۲۰ با آصف، یعنی یکی از شخصیتهای اداری و زمینداران سنندجی، اختلاف داشت. این اختلاف ابعاد پیچیدهای داشت اما در جریان ملی شدن صنعت نفت دیدگاهها و منافعشان به هم نزدیک میشود و با تشکیل حزب سعادت ملی علیه این حزب موضعگیری میکند. در این دوره گروهی نامشخص با نام حزبالله در حمایت از مردوخ علیه سعادت ملی موضع میگیرند. البته برخی معتقدند این نام در اصل نه نام یک حزب بلکه نام یک گروه ناموجود و خیالی است که مردوخ برای مقابله با سعادت ملی و به عنوان پوشش آن را برگزیده بود. البته انتخاب نام حزبالله برای یک گروه سیاسی هم در چند سال قبل از آن و در جایی دیگر از کشور یعنی در شیراز سابقه داشت. آیتالله مردوخ در دوره بعد از کودتا هم با نوشتن گزارشی خطاب به سرلشگر زاهدی علیه سعادت ملی افشاگری میکند و خواهان برخورد دولت زاهدی با آنان میشود.
یعنی مردوخ علیه حبیب محیط راپورت میدهد؟
بله. مردوخ علیه محیط و دیگر افراد سعادت ملی گزارش خیلی شدیدی خطاب به زاهدی مینویسد که البته بعدها دفاع محیط از خودش نتیجه نمیدهد و سروکارش به زندان میافتد.
باز تذکر میدهم اهمیت آیتالله مردوخ در تاریخ معاصر کردستان و نقش سیاسی، فرهنگی و مذهبی وی بسیار برجسته است و به صورت کلی باید در ارزیابی کارنامه اینچنین شخصیتهایی رعایت انصاف و واقعبینی شود.
در آن زمان در سایر نقاط کردنشین مثل مهاباد اوضاع چگونه بوده است؟
در این مناطق هم مثل دیگر مناطق کردنشین حال و هوای تازهای بود. البته در مهاباد جوانان و افراد باسواد همدل با مصدق و نهضت ملی شدن نفت بودند و خوانین و بگها یا آغاها از دربار حمایت میکردند. لذا با توجه به بافت عشایری آن منطقه و تاثیرپذیری عشایر از روسایشان، منطقه مُکریان وضعیت ویژهای داشت. روحانیون محلی هم قبل و بعد از تقاضای اعدام قاضیها عموما روابط حسنهای با حکومت داشتند. اما فضای بسته مهاباد پس از سال ۱۳۲۵ در این سالها با گشایش نسبی روبهرو میشود. اخیرا سندی یافتم از یک شخصیت مهابادی که با ارسال نامهای از دکتر مصدق تقاضایی را طرح میکند.
چه تقاضایی؟
تقاضای ارسال یک نسخه عکس از دکتر مصدق! نه درخواست پولی یا گرهگشایی از مشکلی! البته مصدق پیش از اینها در مهاباد شناخته شده بود. در سالهای ۲۳ و ۲۴ مردم منطقه برای رفع مشکلات یا رفع نیازها و رسیدن به خواستههایشان معمولا یا مستقیما با ارسال تلگراف از مصدق یاری میخواستند یا اینکه، اگر درخواستشان از شخص دیگری بود، رونوشت نامه را برای مصدق هم ارسال میکردند. البته فعال شدن چپها و تودهایها در مهاباد را نباید نادیده گرفت. برخی شایعات مبنی بر شکلگیری حزب کمونیست جوانان را هم در اخبار آن روزگار مهاباد میتوان پیگرفت.
خانواده قاضی محمد چه موضعی داشتند؟
در این خصوص باید به اسناد آن دوره مراجعه کرد. خانواده قاضیها در این دوره چندان فعالیت محسوس یا موثری نداشتند. یعنی همسر، پسر یا دختران قاضی محمد فعالیت خاصی له یا علیه مصدق نداشتند. اما در سال ۱۳۳۲ علی قاضی یعنی تنها فرزند ذکور قاضی محمد به حضور شاه رسید و ضمن اعلام ندامت از رفتار پدرش آمادگی خود را برای خدمت به شاه اعلام کرد. این واقعه درمیان چپهای مهاباد و هواداران حزب دموکرات کردستان تاثیر بسیار منفی برجای گذاشت. از این تاریخ علی قاضی با حکومت پهلوی مرتبط میشود و تا سالهای آخر رژیم پهلوی استمرار مییابد. علی قاضی بعدها در وزارت خارجه شاه هم مسئولیتهایی برعهده میگیرد.
یعنی علی قاضی با قاتل پدرش ارتباط برقرار میکند و از روش پدرش اعلام ندامت میکند؟
همانطور که گفتم در این سال علی قاضی به حکومت نزدیک میشود. البته چند سال قبل از آن و با نوشتن نامههایی از سوی افرادی چون ماموستا شیخ حسن برهان شمس از شاه درخواست شده بود تا علی قاضی را مورد التفات و توجه قرار دهد. شیخ حسن برهان شمس در ماجرای اعدام قاضیها همراه با افراد صاحب نفوذ دیگری در مهاباد از درخواستکنندگان اعدام آنها بود.
پس در مهاباد دیگر نیروهای سیاسی فعالیتی نداشتند؟
در دوره دکتر مصدق البته برخی جریانهای چپ نیز در مهاباد فعالیتهای محدودی داشتند که نتوانست چندان اثرگذار باشد. در این دوره رادیو فرقه نیز از شوروی کار خود را شروع کرد که ساعتی نیز به زبان کردی سورانی برنامه داشت. طومار چندصد امضایی نخبگان شهری و مردم مهاباد در این روزها علیه این رویداد هم تاکنون مورد توجه مورخان نبوده است. در این بیانیه که با قطع بسیار بزرگی آماده شده بود مردم با یادآوری خاطرات تلخ سالهای ۲۰ تا ۲۵، فعالیت رادیوی فرقه را درخصوص مسائل کردستان محکوم کردند.
آیا این بیانیه منتشر شده است؟
این بیانیه تاکنون منتشر نشده است. در سالهای گذشته بیانیه فوق را یافتم اما تاکنون منتشر نشده است. امیدوارم بتوانم در جایی آن را منتشر کنم.
انتخابات مجلس هفدهم مهاباد هم گویا سرنوشت بدی داشت؟
در انتخابات مجلس هفدهم مهاباد و با تقلب نام امامی، امامجمعه تهران از صندوقهای رای بیرون آمد که با تندی و واکنش مصدق روبهرو شد. هرچند امامی با مصدق نسبت خویشاوندی هم داشت. اما این خویشاوندی موجب نشد تا مصدق معترضانه به این انتخابات توجه نکند. یکی از دلایل مصدق برای تعطیلی مجلس همین انتخابات مهاباد بود.
در بانه یا سقز هم آیا این مشارکت وجود داشت؟
در بانه و سقز نیز نهضت ملی شدن نفت موجب جلب همراهی مردم شده بود. بعدها گروهی از شخصیتهای کُرد بانهای و سنندجی با توجیه حمایت از دکتر مصدق بازداشت یا به تهران تبعید شدند.
در جریان انقلاب و جنگ حضور مردم کُرد را چطور میشود ارزیابی کرد؟
در جریان هیجان فراگیر انقلابی همه ایرانیان ایفاگر نقش بودند. البته در شهرهای بزرگتر همچون سنندج و کرمانشاه این شور و نشاط بیشتر بود. در سنندج حضور مرحوم کاک احمد مفتیزاده که از افکار شریعتی و دیگر چهرههای فکری انقلاب تاثیر پذیرفته بود در این حال و هوا تاثیر زیادی داشت. در کرمانشاهان هم نقش شخصیتهای ملی و روحانیون بسیار چشمگیر بود. حتی در پاوه هم در جریان انقلاب خون مردم به ناحق بر زمین ریخته شد. در سقز، بانه، مهاباد، سردشت و دیگر نقاط در ماههای منتهی به بهمن ۱۳۵۷ تقریبا هر روز تظاهرات برگزار میشد و عدهای هم شهید و زخمی شدند. درباره جنگ هم باید توجه کرد که مناطق کُردنشین استانهای کردستان، آذربایجان غربی، ایلام و کرمانشاه مرز طولانی و مشترکی با کشور عراق دارند در نتیجه این وضعیت اثرات جنگ به صورت مستقیم در زندگی مردم نمودار شد. شهرهای بسیاری و البته روستاهای زیادی ویران شد و مردم آواره شدند. آمارها نشان میدهد میزان و نسبت شهدای مناطق کردنشین غرب ایران به جمعیت این مناطق تقریبا معادل نسبت شهدای کل کشور است و البته نسبت تلفات زنان بیش از سایر نقاط کشور. در طول جنگ چندینهزار نفر از مردم و جوانان این مناطق در مقابل هجوم بعثیها ایستادگی کردند و گروه زیادی از آنان هم شهید شدند. اگر دقیق گفته باشم حدود ۱۷هزار نفر از مردم کُرد سنیمذهب یا شیعهمذهب یا اهل حق در مقابل هجوم عراقیها به شهادت رسیدند. بسیاری از نقاط کردنشین توسط ارتش عراق بمباران شیمیایی شد.
به نظر شما وقتی از کردهای ایرانی با زبانها و مذاهب مختلف صحبت میکنیم، میتوان از جامعه یکپارچه کردی صحبت کرد؟
کردها در نقاط مختلف ایران پراکنده هستند. در استانهای غربی، در مرکز، شمال و حتی شرق کشور و البته همگی خود را با نام کرد میشناسند. البته تنوع زبانی، مذهبی و فرهنگی میان کردها موجب شده تا ما با اقیانوسی از ویژگیهای فرهنگی روبهرو باشیم که این وضعیت یک فرصت فرهنگی و یکی از شاخصهای زنده بودن حیات فرهنگی در منطقه کردنشین و در کل کشور را به نمایش میگذارد. هرچند تفاوتهای مذهبی و زبانی و فرهنگی موجب شده تا در سرنوشت سیاسی و اجتماعی این مردمان شاهد تفاوتهایی باشیم. به عنوان مثال در چند سال اخیر در حالی که بخشی از شهرهای کُردنشین کمترین مشارکت در انتخابات در کشور را به نمایش میگذارد در آن سوی دیگر مناطق کردنشین بالاترین نسبت شرکتکننده در انتخابات در میان واجدین رای را شاهدیم. یعنی در عین حال که این تنوع زبانی و مذهبی موجب شکلگیری خردهفرهنگهای زیادی در منطقه شده است به عنوان میراثی تاریخی از فرهنگ و هویت ایرانی باید پاس داشته شود.
آیا درگیریهای داخلی بین خود مردم کُرد در کشورهای همسایه در سرنوشت آنها نقشآفرین نبوده است؟
در ترکیه و از ابتدای شکلگیری دولت مصطفی کمال، هرگاه کردهای سنیمذهب حرکتی یا جنبشی اعتراضی شکل دادهاند کُردهای علوی در مقابل آنان با حکومت همراه بوده و بالعکس اگر علویها قیامی داشتهاند سُنیها از دولت حمایت کردهاند. شورش شیخ رضا درسیمی و شیخ سعید پیران را در اینباره باید مثال زد. الان هم منطقه درسیم یکی از پایگاههای سنتی گروههای تند ترکگرا در ترکیه است. در عراق البته عامل مذهب نقش زیادی در این تقابلها ایفا نکرده است بلکه رقابتهای گذشته احزاب منطقهای عامل این مسئله بود. در سوریه امروز هم رقابت گروههای کُرد حامی «پکک» با گروههای حمایتشده توسط دولت ترکیه گاه به زد و خورد منجر میشود. این تفاوت فرهنگی، مذهبی و زبانی میان کردها یک واقعیت است و باید به رسمیت شناخته شود.
بهمنماه سالگرد تاسیس حزب دموکرات کردستان به ریاست قاضی محمد است. برابر اسناد تاریخی، شوروی و «پ .ک.ک» نقش مهمی در غائلههای آذربایجان (پیشهوری و فرقه دموکرات) داشته است. سوال این است که انگیزه واقعی قاضی محمد در این حرکت سیاسی چه بوده و آیا وی در تصمیمگیریهای خود استقلال رای داشت؟
حزب دموکرات در چند ماه پیش از این تاریخ و پس از سفر دوم قاضی محمد به باکو تشکیل شد. اما یکی از ابهامات جدی در مطالعه و بررسی تاریخی در هرجای دنیا آن جا رخ مینمایاند که تاریخ میخواهد به انگیزههای کنشگران بپردازد. وقتی که در مهاباد کومله «ژ ک» شکل گرفت بنا بر اسناد موجود اعضای «ژ ک» به دلایلی با عضویت قاضی محمد موافق نبودند. در این دوره یعنی تا سال ۱۳۲۳ یعنی دو سال بعد از پیدایش کومله تجدید حیات کرد یا شکاف روابط قاضیها با دولت وقت در تهران همچون گذشته و سالیان قبل بسیار نزدیک بود و حتی صدر قاضی به نمایندگی مجلس از مهاباد انتخاب میشود. این البته سنت خانواده قاضیها تا این دوره است چون به دلیل شهرت عمومی و خوشنامی معمولا مورد توجه مقامات بودند و البته پستهای محلی را هم در اختیار داشتند. قاضی محمد ریاست شیر و خورشید و آموزشوپرورش مهاباد را بر عهده داشت. بنا بر اسناد بعد از سفر قاضی محمد به باکو حزب کومله «ژک» به دموکرات تغییر نام میدهد. در آن روزگار نام دموکرات یادآور شوروی و تئوریهای مارکسیستی بود. جمهوری دموکراتیک آلمان یا کرهشمالی یا جمهوری دموکراتیک چکسلواکی، جمهوری دموکراتیک کنگو و… که سالهای بعد شکل گرفتند نشانی از این واقعیت است. در اسناد منتشرشده از حزب کمونیست شوروی هم بر تشکیل حزبی دموکرات (با تلقی کمونیستی) تاکید شده است.در آن دوره مهاباد شهر بسیار کوچکی بود و جمعیت شهر به ۱۰هزار نفر نمیرسید و افراد تحصیلکرده معدودی در شهر، مثل سایر نقاط کوچک ایران، زندگی میکردند. در میان بنیانگذاران کومله «ژ ک» یا حزب دموکرات کمتر کسی را میشود یافت که حتی دیپلم داشته باشد. کسی هم تحصیلات دانشگاهی نداشت. شوروی هم در منطقه بود و البته داعیه نفت شمال ایران را داشت. رقابتهای ایلات و عشایر هم به اوج خود رسیده بود. در چنین روزگاری نمیتوان انگیزه قاضی محمد را به درستی یافت و تشخیص داد. آیا وی برای استقلال یا تجزیه کردستان تلاش میکرد و رویای آن را در سر میپروراند؟ آیا در چارچوب ایران میخواست اختیارات محدودی برای کردهای منطقه موکریان به دست آورد؟ آیا برای خلاصی از فشارهای عشایری و احتمال جنگ و خونریزی میان عشایر رقیب در مهاباد مجبور به نزدیکی به شوروی بود؟ برای هر یک از پرسشهای زیر میتوان پاسخ مثبت و شواهدی یافت. یعنی در موقعیتهای گوناگون از زبان قاضی محمد میتوان دلیلی برای هر یک از مباحث فوق ارائه کرد. در جایی قاضی محمد از کرد و کردستان سخن میگوید.
در جای دیگری از اصالت کردها در ایران و ریشههای ایرانی و آریایی آنها، در جایی از حذف لباس کرد و حتی گسترش زبان لاتین به جای کردی، چون لباس کردی را متمدنانه نمیداند! در میان این گزارههای متناقض و متفاوت چگونه میتوان انگیزهها را یافت؟ یعنی اگر قاضی محمد موفق میشد مثلا ایده خود را برای حذف زبان کردی و جانشینی لاتین یا حذف لباس کردی و متحدالشکل کردن کردها با لباس امروزی در مهاباد اجرایی کند امروز درباره او چه قضاوتی میشد؟ به گونهای دیگر هم شاید بتوانیم به تاریخ توجه کنیم اگر به صورت تحلیلی و در قالب تاریخ مجازی بخواهیم به مهاباد در آن سالها نظر کنیم باید پرسید اگر عُمر آقای شکاک پیشنهاد روسها را و ریاست جریان مهاباد را میپذیرفت نتیجه چه بود؟ قاضی محمد در این حالت چه موضعی داشت؟ بله، عمر آقا از زیر بار این درخواست شانه خالی میکند. به قول خودش روسها از او خواستهاند اغتشاش کند تکلیف چیست؟ یا اگر امیر اسعد عشایری وارد این بازی میشد نتیجه چه میشد؟ یا با وجود رقابتهای محلی چه نتیجهای رخ میداد؟
یعنی روسها میخواستند قبل از قاضی محمد شخص دیگری را برای این کار انتخاب کنند؟
هم در اسناد ایرانی هم در اسنادی مانند گزارشهای کنسولگری آمریکا در تبریز این موضوع را میتوان نشان داد. برخی پژوهشگران دیگر هم بر آن تاکید داشتهاند. روسای عشایر بعد از سفر اول به مهاباد از عاقبت کار بیمناک شدند. دیدن فیلمهایی در باکو با مضمون قیام مردم علیه فئودالها آنها را بیمناک کرد. یعنی متوجه شدند انتهای این مسیر میتواند هزینه بسیار زیادی برایشان داشته باشد. نهایتا روسها قاضی محمد را برای این کار انتخاب میکنند. این قضیه برای پیشه وری هم رخ داد. یعنی پیشه وری تا شکلگیری فرقه از کسانی بود که با هرنوع فعالیت سیاسی به نام تُرک و کُرد و غیره مخالف بود و آن را نوعی ارتجاع میدانست که میتواند به رویارویی ایرانیان بینجامد. در اینباره مطالبی هم در آژیر منتشر کرد. اما به محض رفتن به باکو و کسب دستور از استالین و باقراوف به یکباره با روش پیشین خود خداحافظی کرد و پرچمدار فرقه شد.ادامه از صفحه ۹ – در این روزها در نگاه مسئولان دولتی در ایران قاضی محمد نمادی از ایستادگی در برابر خواستههای محلیگرایانه بود. در اطلاعیهای که با هواپیما بر فراز مهاباد منتشر شد، رییس مجلس ایران از مهابادی میخواهد شاهخواهی و وطنپرستی را از قاضی محمد بیاموزند. اما در سیر رویدادها اتفاق دیگری رخ داد. فکر میکنم در گذر زمان و در طی سالهای آتی امکان تحلیل و ارزیابی واقع بینانهای از موضوع به تدریج مهیا و اسناد بیشتری منتشر شود و اطلاعات ما افزایش پیدا کند.
آیا این اطلاعیه را شما تاکنون منتشر کردهاید؟
امیدوارم بتوانم آن را هم مثل بقیه مطالب منتشر نشده، منتشر کنم.
پژوهشهای تاریخی شما در سالهای گذشته به روشن شدن زوایای تاریکی از موضوع قاضی محمد و رخدادهای مهاباد در سالهای ۲۰ تا ۲۵ کمک زیادی کرده است. از سوی دیگر شما از طرف برخی از طیفهای سیاسی قومگرا در کردستان مورد انتقاد هستید. چه چیز آنها را ناراحت میکند؟
تعصب اساس هر تعرضی است. باید از آن دوستان پرسش کرد. البته برخی از آنان صریحا گفتهاند که ناراحتیشان از امثال من ناشی از زیر سوال رفتن آن موضوعاتی است که پیش از این جزو مسلمات محسوب میشد. یعنی راه مطالعه و بررسی این موضوعات بسته شده بود. درباره موضوعاتی چون حوادث مهاباد در سالهای ۲۰ تا ۲۵ به جای تاریخنگاری یا تحلیل جامعه شناختی تاریخی معمولا، به جز برخی آثار تحلیل و جدی در این خصوص، قصهگویی و داستان و افسانهسرایی رواج داشت. در این افسانهها شخصیتهایی خلق میشوند که خاصیت
زمینی بودن خود را از دست دادهاند. طبیعی است انتشار دادههای تاریخی میتواند رازگشا باشد و بر تاریکیها نوری بیفکند و از چند جهت توانایی فهم تاریخی ما را افزایش دهد. از سویی اسناد منتشر نشده منتشر میشود و تحلیلهای تازهای در دسترس قرار میگیرد. از دیگر سو گروهی در مقام پاسخگویی بر میآیند و این هم زوایای تازهای از موضوع را میگشاید. این تغییر مسیر مورد تایید وابستگان فکری یا سیاسی آن جریان نبود. فهم تاریخ را باید از دریافتهای ایدئولوژیک قومی و سیاسی یا قومی و فرقهای فراتر برد. وقتی حزبی مسئول تدوین تاریخ میشود و هر یافته یا داده جدیدی را بایکوت میکند و هر نوع تجدید نظر در یافتههای تاریخی را رد میکند، نمیتوان انتظار رشد دانش و بهخصوص روشن شدن ابعاد و زوایای تاریک تاریخی را در این حوزهها داشت. این حزب هر وقت مصالح حزبی ایجاب کند به قاضی محمد میتازد. در پایان دهه ۴۰ وقتی دبیرکل تازهای برای حزب دموکرات کردستان ایران در عراق شروع به کار میکند، قاضی محمد محکوم میشود اما در سالهای بعد و بنا بر مصالح حزبی وضع عوض میشود.
برخی از نویسندگان کُرد همچون آقای عباس ولی دوره حاکمیت حزب دموکرات در مهاباد یا کومله ژک را در سالهای ۲۰ تا ۲۵ بهعنوان دوره حاکمیت دموکراسی میستاید، نظر شما چیست؟
با نگاه امروزی نمیتوان درباره چند دهه پیش ارزیابی داشت. شاید آرزوی گروهی این باشد که با ارزشهای دموکراتیک به ارزیابی مثبت آن دوره بپردازند. اما توجه کنیم در آن سالها ایران و البته مهاباد چه وضعی داشت. در مهاباد و در میان اعضا و هواداران آن حزب کسی تحصیلات عالیه نداشت. حتی دیپلم نداشت. با نظریههای جدید آشنا نبودند. از آزادی نشر و مطبوعات خبری نبود. از آزادی حزب خبری نبود. از رأیگیری و انتخابات خبری نبود. گاه حضور مسلحانه چند ده یا چند صد سواره عشایری در شهر موجب بروز وحشت و نگرانی میشد. در ساختار اداری، عشایر در صدر نشسته بودند، در این شرایط چگونه میتوان دموکراسی را حتی در شکل ابتدایی آن دید؟ در تحلیلهای جامعه شناختی و تاریخی باید از سطح افسانهسرایی و رویاپردازی فراتر رفت. ترور محمودیان، نمازی و دیگران چگونه با دموکراسی در شهر بسیار کوچکی قابل توجیه است؟
آیا بعد از انتشار مطالب تحلیلی و تاریخی در سالهای گذشته، به یافتهها یا اسناد تازهای هم دست یافتهاید؟
کار و فعالیتهای معمولی من در راستای این موضوعات است و طبیعی است که هر روز و ماهی باید در پی تازهها باشم. امیدوارم بتوانم در آینده در این خصوص آثار دیگری منتشر کنم. انتشار اسناد، گام ابتدایی برای تحلیلهای بعدی است. تا دادههای متقن در اختیار نباشد نمیتوان به دقت به تحلیل پرداخت. همگی باید تلاش کنیم دانش و آگاهی تاریخی و دادههای تاریخی در این خصوص را منتشر کنیم. اسناد درونحزبی، اسناد مراکز سندی خارجی و تلاشهایی از این دست میتواند روشنایی بیشتری برای فهم تاریخی مهیا کند.
آیا تاکنون پاسخها و نقد علمی و روشمندی از طرف منتقدان دریافت کردهاید؟
حتما از این نقدهای بیشمار چیزهای فراوان آموختهام. اساسا یکی از کارکردهای این نقدها گسترش آگاهی است. زمینه گفتوگو و مفاهمه باز میشود. مباحثی که تا پیش از این در مطبوعات و کتابها هم مورد گفتوگو نبود، در فضای عمومی طرح میشود و بسط مییابد. در اینجا باید از دوستانی نظیر آقایان مولودی یا توکلی یا خدیو نام ببرم که در این خصوص به ارائه نقدهایشان پرداختهاند. گروهی هم در تحلیل و نگاهشان تلاشی برای امتناع از اندیشه و فهم تاریخ و تاریخنگاری به عنوان پایه تحلیلهای جامعهشناختی در حوزه مطالعات قومی دیده میشود.
برخی در خارج از کشور مدعیاند چون آنها نمیتوانند در داخل به طرح و بسط دیدگاههایشان بپردازند، امثال من هم نباید به نوشتن یا سخن گفتن در اینباره بپردازم. اما پرسشم از این دوستان این است که مگر امثال من تقصیری در مهاجرت آنان به خارج از کشور داشتهایم که باید هزینه نبودن آنان را با ننوشتن یا نگفتن بپردازیم؟ در ضمن اگر آنها نقدهایی داشته باشند میشود بخشها یا همه آن را، با لحاظ شرایط قانونی، در داخل هم منتشر کرد. ضمن آنکه بر همین سیاق و بر مبنای همین استدلال چون رسانههای خارجی و ماهوارهای آنان از طرح و بسط دیدگاههای امثال من خودداری میکنند پس آنها هم نباید درباره تاریخ معاصر کردستان چیزی بگویند یا منتشر کنند. مطالب من اگر در یک روزنامه یا سایت منتشر شود چند نفر خواننده دارد؟ اما یک ماهواره چقدر بیننده دارد؟ چرا آنها در انتشار نظراتشان در ماهوارهها و نشریاتشان در خارج از کشور آزادانه عمل کنند. در سایتهای گوناگون مطلب منتشر کنند. در نشریات منتشر شده در خارج مطلب منتشر کنند، گاه هم کتاب منتشر میکنند و کسی مانعشان نیست اما نوشتن یا مصاحبه من با یک نشریه یا روزنامه باید در چارچوب خواستههای آنان باشد؟ از بعدی دیگر در کنار یادگیری از نقدها و استقبال از آن، برخی تندیها و عکسالعملهای احساسی نشان میدهد که فاصله با دموکراسی، با تحمل و پذیرش دگراندیشی، با تحمل نقد و انتقاد، با آزادگی و آزاداندیشی را باید جدی گرفت.شاید این موضوع را در میان فعالانی که در خارج از کشور هستند بتوان اینگونه فهم کرد. آنها مدعیانی هستند که زندگی خود و دیگران و نزدیکانشان را در سر این گزارههای تاریخی و حقانیت آنها و درستی آن سپری کردهاند. پس هر نوع دگراندیشی که موجب نقد آن بنیانها شود، ممکن است گذشته آنها، تلاشهای آنها و معانی آنها از فعالیت سیاسیشان را دستخوش تغییر کند پس باید مخالف بود وگرنه نمیتوان از گذشته دفاع کرد. این تحلیل بیش از آنکه از نوع معرفتی باشد از نوع تحلیلهای روانشناختی است. یعنی اینگونه تلقی میشود که بسیاری از واکنشها علت ندارد بلکه دلیل دارد. یعنی به جای نقد دادهها یا داعیههای من در پی اتهامسازی و پرونده سازیها طی طریق شده است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.