قصد داریم تا بعضی تاثیرات منفی که افراد لزبین، گی، دوجنسگرا و یا ترنسجندر تجربه میکنند را بررسی کنیم.
کودکی و تجربیات گذشته
اگر ما در دوران کودکی، نوعی ضربه روحی را تجربه کنیم، بیشتر احتمال دارد که در دوران بزرگسالی سلامت روان ما دچار مشکل شود. ضربه روحی میتواند شامل تجربهی آزار (جنسی، فیزیکی و یا احساسی)، بیتوجهی به کودک، قلدری و آزار دیدن کودک، تجربه مشکلات خانوادگی یا در معرض خشونت قرار گرفتن، باشد. مواردی که ما به عنوان یک کودک تجربه میکنیم، میتوانند تاثیر قابل توجهی بر روی رشد عاطفی، روانی و فیزیولوژیکی ما داشته باشند و حتی بر روابطی که بعدها در زندگی ایجاد میکنیم اثر بگذارند.
با حامد آشنا شوید:
“میدانم که کودکی من بسیار ناشاد بود. مراقبت درستی از من نمیشد و رابطه والدینم اغلب خشونت آمیز بود. از سنین بسیار کم یاد گرفتم تا در دنیای اسرارآمیز خودم، جایی که احساس امنیت میکردم، محو و مخفی شوم. تا زمانیکه وارد دهه سی زندگیام نشده بودم متوجه نبودم که تمام آن مسائل بر من اثر گذاشته بود. من خودم را از همه جدا کردم و دیگر نمیتوانستم با زندگی کنار بیایم.”
احساس انزوا
به عنوان انسان، ما موجوداتی اجتماعی هستیم. و احساس انزوا میتواند تاثیر بزرگی بر روی سلامت روان ما داشته باشد. بسیار مهم است تا بدانید که شما میتوانید حتی در حالیکه در میان جمع هستید هم احساس انزوا و تنهایی کنید. مسئله بسیار مهم این است که احساس کنید به اطرافیان خود متصل هستید. تصور میشود که اقلیتهای جنسی مسنتر یکی از منزویترین گروههای جامعه ما هستند، که یعنی خطر گسترش بیماریهای روحی و روانی در این افراد بسیار بالاست. هنوز در رابطه با “احساس تنهایی کردن” در اجتماع حس ننگ وجود دارد. شاید به این دلیل که جامعه ما بر خودکفایی و مستقل بودن تاکید میکند. با این حال انزوای طولانی مدت میتواند تاثیر جدی بر سلامت روان ما داشته باشد و باعث الگوهای فکری منفی شود و ما را نسبت به بیماری انعطاف ناپذیر کند.
با آنا آشنا شوید:
“من همیشه فرد برونگرایی بودم، اما احساس تنهایی یکی از چیزهایی بود که هرگز نتوانستم آن را با دیگران درمیان بگذارم. احساس شرم میکردم. از نگاه دیگران من یک زندگی خوب دارم یک خانه خوب دارم، سرگرمی های زیادی دارم اما به شدت نسبت به دیگران احساس انزوا میکنم. به نظر میرسد هرکسی با خانوادهاش احاطه شده است. برای شام خانوادگی بیرون میروند، با هم جشن میگیرند و من در خانه تنهایی نشستم. حالا تبدیل به یک چرخه شده که من خودم را از همه مردم بیشتر از قبل جدا میکنم… هرگز فکر نمیکردم زندگیام اینگونه شود.”
هموفوبیای درونی
هموفوبیای درونی تنفر از گرایش جنسی خودمان است و اغلب زمانی رخ میدهد که به ما یاد داده شده است که فقط دگرجنسگرا بودن نرمال و عادی است. همینطور شنیدن و دیدن چیزهای منفی درباره لزبین، گی و دوجنسگرا بودن، میتواند باعث این مسئله، یعنی هموفوبیای درونی شود.
با آگاهی داشتن از گرایش جنسی خودمان، ممکن است که آن چیزهای منفی را که شنیده یا دیدهایم در مورد خودمان باور کنیم. حتی اگر این چیزها با ما سازگاری ندارند. هموفوبیای درونی به صورتهای مختلفی تجربه میشود و پتانسیل ایجاد پریشانی و غم و اندوه فراوانی را دارد. احساس تنفر و انزجار نسبت به بخشی از خود، میتواند به اعتماد بنفس و عزت نفس آسیب برساند و در بعضی موارد افراد را به سمت خودآزاری پیش ببرد و با بدتر شدن این مشکل، میتواند باعث شود تا افراد دست به خودکشی بزنند. افراد میتوانند به هموفوبیای درونی خود غلبه کنند. بسیاری با امید راهی برای کاوش در بخش مثبت گرایش جنسیشان به مشاور مراجعه میکنند
با حمید آشنا شوید:
“برای من مدت بسیار زیادی طول کشید تا قبول کنم که احساساتم تغییر نخواهند کرد. سالها، من از این حقیقت که احساس متفاوت بودن میکردم متنفر بودم. هر زمان که پسری را میدیدم که جذب او میشدم از خودم منزجر میشدم. من دوبار سعی کردم تا خودکشی کنم و از آن موقع هم چندبار دیگر نزدیک بود تا اقدام به خودکشی کنم. در نهایت به سکس پر خطر روی آوردم تا خودم را تنبیه کنم و خوشبختانه این مسئله به بدی چیزی که میتوانست رخ دهد، نشد.”
تبعیض، همجنسگراستیزی، دوجنسگراستیزی و آزار
حداکثر سه نفر از هر پنج فرد عضو اقلیت جنسی در طول پنج سال گذشته یک مشکل روانی را تجربه کرده است. این را مقایسه کنید با یک نفر از چهار نفر جمعیت عمومی در هر یک سال. این تجربه تبعیض، همجنسگراستیزی و دوجنسگراستیزی در جامعه و طرد شدن احتمالی توسط دوستان و خانواده و دیگران، مانند کارفرمایان، به این معنا است که افراد جامعهی اقلیت جنسی، بیش از دیگران مشکلات سلامت روانی، را تجربه میکنند.
با دنیا آشنا شوید:
” از آنجا آغاز شد که متوجه شدم تمام دوستانم به جز من، دعوت نامهای برایشان و شریک زندگیشان ارسال شده است. من تنها کسی بودم که فرق داشتم. همیشه این نیست که در خیابان غریبهها سر تو چیزهایی را فریاد بزنند. میتواند از جانب افرادی که میشناسی هم باشد. این موارد از همه بیشتر دردناک هستند. چیزهایی مانند اینکه وقتی در جمع، دوستانتان در کافه یک حرف همجنسگراستیزانه میزنند و بعد سعی میکنند بگویند که تنها در حال شوخی هستند. خوب من آن را خندهدار نمیبینم. هیچکدامشان را! هرچقدر سعی میکنم که این را متوقف کنم حس میکنم که من را به زمین میکوبد.”
وقایع قابل توجه در زندگی
همه ما چنین وقایعی در زندگیمان داریم. بعضی فوقالعاده هستند و بعضی دردناک، اما زندگی بدون آنها خسته کننده میشد! یک واقعهی مهم زندگی میتواند هرچیزی باشد. از جابهجایی منزل گرفته تا شروع یک کار تازه. از حضور یک زندگی جدید در دنیا تا خداحافظی از یک عزیز. شاید یکی از مهمترین وقایع زندگی بسیاری از اعضای اقلیت جنسی برون آیی آنها در چندبار اول است. ما میدانیم که شما فقط یکبار برون آیی نمیکنید؛ بسیاری از ما خاطرهی چندبار برونآیی را داریم. چه به دلالیل خوب یا بد. برای بعضی افراد حتی وقایع مثبت مانند شروع یک کار جدید میتواند به دلیل درجه استرس بالا، یک اثر منفی بر روی سلامت روان آنها بگذارد.
با کتایون آشنا شوید:
“من تاثیر برونآیی بر روی سلامت روحیام را حتی پیش از آنکه برونآیی کنم متوجه شدم. تمام آن شبهای بدون خواب همراه با نگرانی اینکه مردم چه خواهند گفت. نقشه کشیدن برای اتفاقهای احتمالی و البته باید به همه اینها، تمایل به دگرجنسگرا بودن شبیه تمام دوستانم را اضافه کنید که این باعث شد تا من در شرایط بسیار تاریکی قرار بگیرم. با نگاه به گذشته میتوانم ببینم که چیزی برای نگرانی وجود نداشت اما همیشه این ترس در پس ذهنم حضور داشت.”
سلامت فیزیکی ضعیف
برای بعضی از ما، داشتن یک وضعیت پزشکی_جسمانی در طولانی مدت میتواند در تمام بخشهای زندگی ما اثر بگذارد. روابط ما، میزان رفت و آمد اجتماعی، اعتماد بنفس و کار، تنها چند مثال از این بخشها هستند. همچنین زندگی با یک وضعیت پزشکی_جسمانی که جدی باشد میتواند بر روی سلامت روان ما هم اثر بگذارد. شاید به دلیل بعضی چیزهایی که ممکن است احساس کنیم مانند: خشم، انزوا، ترس و خارج از کنترل بودن.
برای بعضی، درمان بیماری میتواند استرسزا باشد و ایجاد درد و رنج زیادی کند و بعضی از داروها میتوانند بر احساسات شما تاثیر بگذارند. همچنین بعضی شرایط فیزیکی خاصی وجود دارند که میتواند بر روی کارکرد مغز اثر بگذارد و در بعضی افراد میتواند مستقیما عامل افسردگی و یا اضطراب شود. مانند کم کاری غده تیروئید.
با سهیل آشنا شوید:
“وقتی که بیماری HIV من هشت سال قبل تشخیص داده شد، همه چیز به نظر خارج از کنترل به نظر میرسید. با وجود اینکه میتوانستم به صورت عادی به زندگی ادامه دهم. حس میکردم که آیندهام رو به روی من برنامه ریزی شده و این آینده، به نظر بسیار تیره گون میآمد. مجبور شدم تاشروع به تکیه کردن به افراد دیگر کنم. به من بگویند که مراقب چه چیزی باشم یا قرص هایی که نیاز داشتم مصرف کنم. اگرچه علائم فیزیکی قابل مدیریت بودند، اما تاثیری که از نظر روانی روی من داشت بسیار زیاد بود. بهترین کاری کردم ملاقات با دیگر افراد HIV مثبت بود و دیدن اینکه آنها چگونه با مسائل کنار میآیند.”
مواد مخدر و الکل
یک رابطه بسیار نزدیک بین سوء مصرف مواد (مواد مخدر قانونی، مواد مخدر غیرقانونی، الکل) و سلامت روان وجود دارد. مردمی که سوء مصرف مواد دارند بیشتر دچار مشکلات روانی میشوند و البته برعکس. این مسئله تا حدی برای افراد اقلیت جنسی حقیقت دارد. احتمال مشکل سوء مصرف مواد در جامعه اقلیت جنسی به اندازه احتمال ابتلا به مشکلات روحی و روانی زیاد است. افراد به دلالیل متفاوتی از این مواد استفاده میکنند اما چیزی که همه آنها در آن مشترک هستند این است که در بیشتر این افراد سوءمصرف مواد میتواند به این افراد یک حس موقت خوب بودن بدهد، این حس خوب، ممکن است احساس کنترل، ریلکس شدن یا هوشیاری باشد و یا حتی ممکن است راهی باشد برای فرد تا از احساساتی مانند هموفوبیای درونی خود راه گریزی بجوید.
با سوسن آشنا شوید:
“مطمئن نیستم چقدر طول کشید تا متوجه شوم که مشکل دارم. فقط یادم میآید که یک روز در جلسه ای در سرکار بودم و جسما میلرزیدم و فهمیدم که مصرف کمی کوکائین در آخر هفتهها از حد خودش فراتر رفته است. من از دست خودم بسیار عصبانی بودم که اینگونه گرفتار شده بودم. به نظر میرسید که دوستانم هرموقع میخواستند میتوانستند مصرفشان را قطع کنند، اما من به سرعت متوجه شدم که من اینگونه نبودم. اگر تجربهی حمله استرس را داشتهاید، متوجه میشوید که چه اندازه اتفاق آن روز در سر جلسه برای من بیدار کننده بود.”
مشکلات دیگر
آنچه گفته شد، به هیچ وجه لیستی قطعی در مورد چیزهایی که میتوانند سلامت روان ما را به خطر بیندازند نیست. تنها چند مثال هستند که امیدوار هستیم برای شما مفید بوده باشند. گاهی اوقات هیچ مورد آشکار یا دلیلی برای ایجاد مشکلات روحی و روانی ما وجود ندارد. تحقیقاتی انجام شده است که پیشنهاد میدهد، شرایط خاصی مانند افسردگی ممکن است عامل وراثتی داشته باشند. حتی اگر میدانیم که چه چیز بر سلامت روان ما اثر گذاشته است، همیشه این علتها قابل کنترل، درک نیستند و یا نمیتوان به سرعت با آنها کنار آمد.
زندگی بالا و پایین خودش را دارد، و بعضی وقایع ممکن است بر ما اثر بیشتری نسبت به دیگران بگذارند. اما این نشانه ضعف نیست. به رسمیت شناختن مشکل و درخواست برای کمک و پشتیبانی حتی میتواند چیزی باشد که شما را قویتر کند.
با سمانه آشنا شوید:
“چند سال گذشته، اتفاقات یکی پس ازدیگری رخ میدادند. انگار هرزمان که من خودم را از زمین بلند میکردم دوباره به زمین کوبیده میشدم. من همیشه فرد مستقلی بودم و دوست نداشتم که مردم بفهمند که حال خوبی ندارم. یک روز دوستی از من پرسید که چه شده؟ همه چیز را بیرون ریختم و حس کردم بار سنگینی از دوشم برداشته شد.”
راههای ارتباط با ما:
پیامک در تلگرام
کانال تلگرام
اینستاگرام
فیس بوک
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.