برای نمایش عمومی قاتل اهلی
اینروزها که عیار وجود را با پسندهای اینترنتی در شبکههای اجتماعی میسنجند و آدمها «لایک میزنند پس هستند»، حوصله و انصاف بهخاطر ذات کالانشوندهشان کمیاب شدهاند. یک کارگردان ۷۶ ساله که فقط «پیر سال و ماه» نیست و «درِ معنی» بر دلش گشودهاند، «بر منتهای همت خود» فیلم میسازد تا «پروا» و «دلمشغولی» دازاین هایدگر از پیشانی انسان عصر و وطنش پاک نشود، اما انگار هیچ «گلبن جوان»ی نیست تا او را از پس اینهمه «نکتهدانی»اش «بلبل باغ جهان» کند.
کارگردانی و نویسندگی و سینما و اصلاً هنر، تمام مسعود کیمیایی نیست؛ او در اینها خلاصه نمیشود. کیمیایی به خودش اجازه و فرصت داده است تا فراتر از سینما و هنر باشد. رفیق سیاهپوشیدهٔ زیر تابوت دوست رفتهای که دربارهٔ فرش همانقدری میتواند رأی صائب بدهد که دربارهٔ نظریههای ادبی و اجتماعی و از «بنیادهای متافیزیک اخلاق» کانت آنگونهای بداند که از زیستجهان مارکز و از «دنیای نو»ی دورژاک و «رقص مجار» برامس و «چهارمضراب سهگاه» پرویز یاحقی، نمیتواند در قضاوتهای کوچک، کوچک شود. ماه وقتی میآید بین دو انگشت، فقط «فاصله» معنا میشود. وقتی تیرهای بیانصافی و کمحصولگی آدمهایی که گمان میکنند راجعبه لنز و اصول نگارش میتوانند با او احتجاج کنند به سمتش میآید، یعنی فاصله هست بین درک دوانگشتی این آدمها و حقیقت روشن آن ماه. ماه را کسی میتواند اندازه کند که مدتها مشق فیزیک و آسمان کرده باشد، نه کسی که یک دایره با مدادرنگی کشیده باشد در شبِ دفترنقاشی کودکیهایش. وگرنه چه کسی است که نشود نقدش کرد؟ چه کسی نقص ندارد؟ کدام اثر هنری است که درز نداشته باشد؟ اما فرق هست بین نقد برآمده از درک و نقد برآمده از فاصله. کیمیایی که از نادانیاش دلمشغول اخلاقیات جامعه نشده است، او «دانستگی»های خودش را دارد. ما میتوانیم جهانش را قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، میتوانیم «معرفت» و «مروت» و «سفره» و «خانواده» و «رفیق» و «وفا» و «فداکاری» و «گرما» را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، نمیتوانیم متهمش کنیم به بلدنبودن تکنیک فیلمسازی و مکانیک سینما و صنعت و آرایهٔ ادبیات. کسی که به معرفت چیزی میرسد، از تکنیک عبور کرده است. عبور با نرسیدن فرق دارد.
حالا این آدم عبورکرده از تکنیک، در روزگاری که خنده را میخرند و میفروشند، رایگان لبخند میزند. در زمانهای که روی هر فضیلتی برچسب قیمت و تاریخ زدهاند، حضور گرم و زنده و روشن و عاشق است. شده است مثل اصحاب کهف، سکهاش را نمیفهمند. پای عقیده و خانه و رفاقت و عشق بایست را نمیفهمند. تعهد داشتن و خود داشتن و عزت داشتن را نمیفهمند. و تیرها – گاهی آگاهانه و گاهی از روی ندانستن- از همینجا در کمان میشوند. از جایی که تعهد برای تو ارزان باشد، عشق سرد باشد، رفاقت بیمعنی باشد، سفره بیطعم باشد و تنهایی تلخ نباشد.
و حالا موقع نمایش فیلم تازهٔ او «قاتل اهلی» است. فیلمی بیدار و بهروز و متعهد به همان نجابتهای همیشگی؛ همان مفاهیمی که از آگورای آتن تا تهران مسعود کیمیایی فضیلت و ارزش محسوب شده و میشوند. فرصتی دیگر برای ما تا «در شاهراه دولت سرمد»، با «جام می» نگاه او، «ایمن ز شر فتنهٔ آخرزمان»* شویم.
* تعابیر داخل گیومه از غزل «هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم» حافظ است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.