«مخفیگاه ئوالان» در دشت شلیر بود که او را برای آخرین بار می دیدم با چند نفر از رفقای گردان مریوان عازم یک ماموریت بود.

روشنگ همراه با خشابهای پر از گلوله حمایلش را به کمر بست و کلاشینکف خوش دستش را بر شانه‌ی انداخت…

مبارزی جسور با اعتماد بنفس خاص،
همراه گروه راه افتاد من او را با چشمان تیز جوانی رصد کردم روشنک درحین رفتن با حمه میانه سر گرم صحبت بود،
وقتی که از میان انبوه درختان شلیر ناپدید می شد…..”»

[جنبش چپ در کردستان یک جنبش سراسری بود که بر مقاومت انقلابی در برابر آخوندهای تازه‌ بقدرت خزید تاکید می‌وزید…

حزب کمونیست ایران بر آمده از همین مقاومت، با شعار سوسیالیزم و آزادی شعله‌های بر افروخته از امید برای کنار زدن اسلام سیاسی بود…»
«تلاشی برای به سنت تبدیل کردن آزادی بی قید و شرط سیاسی…..»

[جنبش چپ در کردستان انتخابات آری یا نه به حکومت اسلامی را برسمیت نشناخت‌ و در آن شرکت نکرد تمام مردم مناطق کردستان در آن شرکت نکردند، وجود آیت‌الله خمینی را بعنوان رهبر ایران در کرستان به‌رسمیت شناختند..

مقاومت در کردستان بهای بسیار سگین جانی و مالی برای مردم کردستان داشت..

خاک کردستان آغشته به خون هزاران کمونیست جوان برای رسیدن به یک جامعه انسانی، درجنگی نابرابر با هجوم گله های حزب‌الله که با فتوای آیت‌الله خمینی به کردستان سرازیر شده‌بودند جان باختند

٭البته از یادها نباید برد که حزب دمکرات کردستان عراق بعنوان پیشقراولان حزب الله یها«پیشمرگان مسلمان» و حزب دمکرات کردستان ایران به دلیل مماشات و در تلاش برای برقراری ارتباط با رهبران حکومت به این امید که امتیازاتی ازحکومت خمینی در جنگ با کمونیست بدست آورد عامل خیانت و دلیل شکست جنبش مقاومت، مانع تبدیل شدن این جنبش به جنبش سراسری شد…..»

٭دو روز بعد جسد نیمه جان روشنک به مخفیگاه پس آورد شد در کمین ماموران حکومت اسلامی افتاده‌ بودند دو پای روشنک بشدت زحمی بود با خونریزی شدید که متاسفانه تیم پزشکی کومه له علرغم تلاش فراوان نتوانستند جان او را نجات دهند با آخرین ضجه ها «زجه ها» از شدت درد در ساعت دو بامداد روشنک زنکی این قهرمان سرخ گمنام در سکوت شب میان درختان ئوالان چشم از جهان فرو بست.

[هوا روشن بود مراسم دفن روشنک شروع شد یکی از رفقا در مورد این زن جوان و جسور سخنرانی کرد
و مراسم با شلیگ تیرهای هوای پایان یافت

٭من سخت در خود فرو رفته بودم از شدت ناراحتی چند خطی نوشتم

” قسم‌ می خورم‌
به وجود پر شور و چشمان ترم
ما نخواهیم گذشت بر خاک بیافتد
تفنگت…
قسم می خورم
انگشتان زیادی به جای تو، بر ماشه خواهد رفت
خون گرم تو بی انتقام نخواهد ماند
اگر چه، انتقام تو بدون اهتزاز پرچم سرخ سوسیالیزم و آزادی در تهران معنا نخواهد یافت..
و ما در این راه استوارتر از هر لحظه گام می برداریم مطمئن باش سواران سرخ این دشت زیبا، تو از یاد نخواهند برد
راهت پر راهرو باد.. رفیق
پرچم سرخ آزادی با یاد تو افراشته می ماند. پرچمی که قطرهای از خون جان‌باختگان آزادی و سوسیالیزم رنگین است بدرود رفیق.
«روشنگ سال ۱۳۴۷ در سنندج بدنیا امده
و در تابستان ۱۳۶۵ در یک درگیری نظامی با متجاوزین در «سێفی خواروو» حومه مریوان جان باخت …”»

با یاد روشنک زنگی این کمونیست جانباخته،
راه آزادی و سوسیالیزم را پررنگتر ادامه می دهیم
«در نبرد طبقاتی پا پس نمی کشم»

۱۵آگوست ۲۰۲۲میلادی
#شمی_صلواتی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)