دربارهٔ پایداری
اگر زیتون نشاکنندهٔ خویش را به یاد آرد
روغنش، اشک میشود
ای درایت باستانی
کاش میتوانستیم از پارهٔ تن خود، تو را سپری دهیم!
اما دشت باد
بهبادپرستان محصولی نمیدهد!
این ماییم که با مژگان خویش
خارها و اندوهان را …. از خود بیرون میآوریم!
تا کی ننگمان و صلیبمان را با خود حمل میکنیم!
و این هستی است که میکوشد….
همچنان با سبزی زیتون باقی میمانیم
و گرداگر د زمین، سپری است!
-2
ما بهگل عشق میورزیم،
اما گندم را بیشتر دوست داریم
ما عطر گل را دوست داریم
اما سنبله های گندم از آن با طراوت ترند
پس سنبله هایتان را از توفان در امان دارید
با سینه هایی سپر کرده
بارویی از سینه های سپر کرده بیاورید
ساخته شده از سینه ها …. و چگونه میشکند؟
سنبله ها را از جام برگهاشان بگیرید
آنگونه که قبضه خنجری را در مشت
زمین، و کشاورز… و پافشاری
به من بگو،
چگونه میتوانی شکست بخوری؟
ترجمه از: فرزاد افشاری
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.