علی خامنهای طرح آشتی ملی را بیمعنی خواند و گفت: “مردم با هم متحدند. چرا میگویید آشتی؟ مگر مردم با هم قهرند؟”
رهبری، همه اتفاقات پس از انتخابات ۸۸ را نادیده میگیرد، در ایستگاه عاشورای همان سال توقف کرده و میگوید”مردم با آن کسانی که روز عاشورا آمدند وسط خیابان و با قساوت و بیحیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهرند و آشتی هم نمیکنند”.
برای شفافیت بیشتر، برداشتی را که از این طرح میشود باید از زوایای مختلف بررسی کرد. مفهومی که اصلاحطلبان حداقل در ظاهر بیان میکنند ساده و روشن است. بخش نمایان و مانور پذیر این طرح میگوید که بسیجی، گروه فشار و مداحان سینهچاک آقا و اشغالگران سفارت و در کل تندروهای بیتپرست، همه مردم نیستند. بیایید معترضان و مابقی مردم را هم ببینید.
خامنهای رهبر، هزینه حذف اصلاحطلبان از هسته مرکزی قدرت را تمام عیار پرداخت کرده و تا امروز هم پای آن ایستاده است. پس آنچه میگوید پیش از آنکه مخالفت صریح و آشکار با طرح پیشنهادی خاتمی باشد، در وهله اول تحریف عامدانه مفهومی است که اصلاحطلبان حداقل در ظاهر از آشتی ملی دارند. خامنهای اما آگاهانه مفهوم ملتی چند تکه و قهر، از این طرح برداشت میکند و اصلاحطلبان را متهمان دامن زدن به آن میداند. فارغ از اینکه گوینده کیست و چه هدفی دارد اما به باور برخی افراد، چنین برداشتی احتمالا تنها واقعیت موجود در طرح آشتی ملیاست.
به این ترتیب طبیعی خواهد بود که خامنهای آن را بی معنی بداند. چرا که اساسا قبول ندارد ملت، لااقل در ایران امروز، یک واحد سیاسی – اجتماعی همگن نیستند. لذا قائل به شکافی عمیق در جامعه نخواهد بود. اما آیا واقعا چنین است؟ جواب این سوال میتواند برداشت بخشی از جامعه قهرکرده یا همان مردمان بیدولت باشد به طرح آشتی ملی.
این طرح در مفهوم کلی، مبتنی بر ناسیونالیسم و تقلیل آن به پروژه دولت – ملت ایرانی است. ایدهای که در تقابل با اقلیتهای فرهنگی، مذهبی و زبانی پر از تناقضات سیاسی و نتیجه غایی آن افزایش گسترهی مردمانی بی دولت خواهد بود. آنچنان که هانا آرنت در« خاستگاهای توتالیتاریسم» بیان میکند «بی دولتی نه مسئه ای صرفا یهودی بلکه مخمصه دائما در حال وقوع دولت – ملت در قرن بیستم است». واضح است که این بیدولتی مختص اقلیتها نیست و هر اندیشهای را که مخالف این پروژه باشد، دربر میگیرد.
یکی از نقاط مشترک بازیگران حزبیِ ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، چه اصلاحطلب و چه اصولگرایش، تقویت ایده دولت _ ملت و تلاش برای همسانسازی فرهنگی و تشکیل یک واحد ملی در کل کشور است.
حاکمیت برای نیل به این هدف، نیازمند همکاری و همدستی بخشی از بدنه اجتماعی است که تمایلات ملیگرایانه دارند. اگر کارنامه سی و هشت ساله جمهوری اسلامی را معیاری برای نتیجه و خروجی این پروژه بدانیم، در کنار بیشمار مشکلات اقتصادی، یکی دیگر از اصلیترین نتایج آن شکافهای عمیقی است که هم اکنون در بین به اصطلاح متن و حاشیه جامعه بوضوح دیده می شود. به عنوان مثال بخشی از جامعه، حق تحصیل به زبان مادریِ یک اقلیت زبانی را تلاش آغازین برای تجزیه طلبی می دانند. موضع بخشی از گروههای طرف مقابل نیز در برابر ناسیونالیسم ایرانی، تعریف واحد اجتماعی – سیاسی جدا در یک گستره جغرافیایی بر مبنای ناسیونالیسم است. در واقع نقد و رد ناسیونالیسم با ناسیونالیسم.
در نتیجه از این زاویه، به باور برخی طرح آشتی ملی در این مفهوم، امتیازی برای اقلیتهای فرهنگی، مذهبی، قومی و زبانی نخواهد داشت.
اما ضرورت آشتی ملی از نگاه اصلاحطلبان و طراح آن، معنا و مفهوم متفاوتی دارد. پوسته بیرونی، پیامی به طرفداران خویش است به این معنا که می خواهیم به درون حکومت بازگردیم، برای رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی و حل مشکلات و معضلات در همه زمینه ها تلاش کنیم و این امر مستلزم وفاق ملی ست. اصلاحطلبان می دانند که رهبری هموارکننده چنین مسیری نخواهد شد چرا که با ماهیت رفتار سیاسی خامنهای در تضاد کامل است و به فرض تحقق این اهداف باید گفت این خامنهایِ دیگر است. مرور الگوی سیاسی اصلاحطلبان پیش از هر انتخاباتی نشان میدهد که میتوان آن را به نوعی بازی و تبلیغات انتخاباتی دانست. هرچند برنده شدن در صندوقی که عاری از پایینترین سطح مطالبات است مفهومی جز بازی کردن برای دیگری ندارد.
به باور بسیاری اما پوسته درونی این طرح بازگشت به آغوش رهبری ست. اعتماد سازی، سازش و عدول از هویت اصلاحطلبانه و در نتیجه بخشیده شدن خاتمی یا پایان مغضوبیت. دست و پا زدن برای جلوگیری از بلایی که گریبان احزابی همچون نهضت آزادی را گرفت.
در جواب و تا همین لحظه خامنهای دروغ می گوید، هتاکانه، نقش ظالم و مظلوم را در عاشورای هشتادوهشت عوض میکند تا نشان دهد حاضر به باج دادن نیست و عملا اصلاحطلبان و شخص خاتمی را قابل ارزشگذاری نمیداند. در همین راستا به مقابله تمام قد با سیاستهای داخلی حسن روحانی هم برخاسته تا با صدایی رساتر بگوید حتی با فرض وجود پشتوانه اجتماعی، نتیجه مورد نظر از خروجیها را من تعیین میکنم. اگر این بده بستانها را در زمینی صرفا سیاسی و جناحی لحاظ کنیم، در صورت بروز فجایعی از قبیل جنگ و تحریمهای کمرشکن، اصلاحطلبان و شعاع نزدیک به آنها میتوانند مدعی پیشبینی آن سیه روزی باشند اما عملا هیچ حاصلی ندارد.
اصلاحطلبی در هر زمانی فارغ از آنکه بازیگران و مدعیانش چه کسانی باشند، دارای پایگاه اجتماعی است. تا همین چند وقت پیش وقتی تحلیلهای سیاسی عاجز از یافتن راه حلی مناسب بودند، مرگ خامنهای پایان شفابخش خیلی از معضلات بود اما مرگ هاشمی رفسنجانی فعلاً و تا اطلاع ثانوی بقای عمر آقایی شده که هر روز ابرو تلختر میکند. حالا که اصلاحطلبان، ادعای اصلاحطلبی را یدک میکشند بهتر است از تمنای قدرت به این قبله بیجواب منصرف شوند. نیازهای جامعهای که به دنبال اصلاحطلبی است فقط انتخابات و صندوق علیل رای گیری نیست. همدردی،آگاهی بخشی، اعتمادسازی و بهبود سرمایه اجتماعی از جمله آنهاست. خوزستان غبار دارد، کردستان کولبر. شما هم که طراح. دوباره بنویسید طرح آشتی واقعا ملی. شاید تاثیر بیشتری حداقل در بلندمدت داشته باشد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.