تا کنون سه رویدادِ بزرگ در تاریخ ِادیان ابراهیمی، جهان بینی این دین ها را به چالش کشیده است. نخست بازیابی ِاندیشه های فیلسوفانِ یونانی، به ویژه آثارِ ارسطو در سده های دوازدهم و سیزدهم میلادی که خِرَدمداری و روشمندی آن ها، زمینه سازِ ردِ وحی و افسانه باوری شد. دوم، رنسانس و پی آمدهای آن، به ویژه انقلابِ صنعتی اروپا بود که با به پرسش گرفتنِ همه باورها و راه ها و روش های پیشین، ساختار ِافسانه ای گیتی را در هم ریخت و زمین را که تا پیش از آن مرکزِ هستی پنداشته می شد، یکی از میلیاردها سنگ ریزه در گوشه ای از کیهان دانست.
سومین رویداد، انتشارِ جُستاوردهای چارلز رابرت داروین در نیمه سده ِنوزدهم میلادی بود. داروین با بررسی فسیل های زیستارانِ پیشین، در نخستین کتاب خود، “خاستگاه رسته ها”۱، در سال ۱۸۵۹نشان داد که گیاهان و جانوران ِکنونی، نه آفریدگانِ پروردگاری آسمانی، که پروردگان ِزمینی با تاریخی سه و نیم میلیارد ساله اند، که با گذر از هزاره های صبر و ستیز، از زیندگان تک یاخته ای درِ دریاهای آغازین برآمده اند. این چشم انداز، با ردِ آفرینشِ هستی، انسان را که تا پیش از آن،”اشرفِ مخلوقات”، و “قلبِ عالمِ امکان” پنداشته می شد، زینده ای از بی شما زیندگانِ زمین دانست.
رویدادِ نخست را، وانهادی از برخوردِ باورهای دینی و فلسفی پدید آورد. از آن پس، دیگر وحی و معجزه برای پذیرشِ باورهای دینی بس نبود و کشیشان و کاهنان می کوشیدند تا این باورها را با دلایلِ خِرَد پسند و منطقی بیاموزند و بیاموزانند. اگر چه بازنگری و برگردان ِ آثارِ فیلسوفان یونانی، دین های یهودی و مسیحی را درگیرِ بسیاری از مفاهیمِ فلسفی نمود، اما این درگیری، نابودیِ آن دین ها را سبب نشد. اندیشه های فلسفی یونانیان باستان، بر باورهای اسلامی بازتاب چندانی نداشت زیرا که کسانی چون امام محمد غزالی، به جنگ با اندیشه های فلسفی برخاستند و آن ها از گسترش آن ها جلوگیری کردند.
رویداد دوم، یعنی رویارویی دین های ابراهیمی با انقلابِ فراگیرِ صنعتی، مسیحیت را که در کورانِ این انقلاب بود، برآن داشت تا با دست یازی به دستاوردهای دانش های مدرن، این دین را با دنیا هماهنگ کند. یکی از برآیندهای این هماهنگی، پیدایشِ گفتمانی بنام مسیحیتِ خردمدار۲، بود که بر اساسِ آن قانونمندیِ آفرینش در راستای فراهم آوردن رفاه و سعادتِ انسان پنداشته می شد. مسیحیتِ خِرَد مدار برآن است که چون خداوند، جهان را به گونه ای آفریده است که همه قوانین آن برای بهزیستی و تعالی انسان است، پس او را دیگر نیازی به دخالتِ روزمره در آن نیست. از این دیدگاه، دین و دانش همسو و همراه اند، زیرا که شناختِ پدیده های طبیی، شناختِ خداست. بسیاری از دانشمندانِ بزرگِ در سده هیجدهم میلادی، بسیار مذهبی بودند. نیوتن نمونه ای از این خداوندگاران دانش است.
در چنان زمانی که خود شناسی، خداشناسی بود، پرداختن به طبیعت و کوشش در راه شناخت و شناساندن گیاهان و جانوران، کاری پسندیده و خدا پسند بود و بسیاری از کشیشانِ مسیحی، طبیعت شناسی را سرگرمیِ ای عبادی می پنداشتند و گاه و بیگاه بدان می پرداختند. یکی از پیش پنداره های این طبیعت شناسی این بود که؛ خداوند همه پدیدارها را به اندازه ای که “باید”، آفریده است و جهان را هیچ کم وکاستی نیست. از اینرو، بسیاری از کندوکاوها نیز در پی نشان دادنِ کمالِ مطلقِ جهان بود و طبیعت، آینه ای خدا نما پنداشته می شد که خداوند آن را برای نمایشِ ذاتِ خویش در برابرِ انسان نهاده بود. از اینرو، روآوردن به طبیعت در سده هیجدهم و نوزدهم، تبِ ذهنی فراگیری شده بود، که شاعران را نیز گرفتارِ خود کرده بود. برای نمونه، راسکین، شاعر انگلیسی که ایمان به وجودِ خدا را “خطایی ابلهانه” می دانست، در نیمه دوم قرن نوزدهم نوشت که :
“کوه ها برای شادمانی و بهره وریِ ما ساخته شده اند و در ساختنِ آنها سلامت و رفاهِ انسان در نظر گرفته شده است.”
در آن روزگار، زیست شناسان دینی بر آن بودند که تنها نزدیک به شش هزار سال از عمرِ زمین می گذرد و خداوند آن را در شش روز آفریده است. یکی از این زیست شناسان، به گمانِ خود حتی روز آفرینشِ انسان را نیز شناسایی کرده بود و اعلام داشته بود که؛ “آدم در ساعتِ ۹ بامدادِ روز بیست و سوم اکتبرِ سال ۴۰۰۴ پیش از میلاد مسیح آفریده شد.” یکی دیگر از باورهای زیست شناسانِ آن زمان این بود که خداوند هر موجود را جداگانه آفریده است. نامدارترین طبیعت شناسِ نیمه نخستِ سده نوزدهم، ویلیام پی لی۳، که بخشی از نخستین کتابِ داروین در پاسخ بدوست، خدا را صنعتگری می دانست که جهان را مانند ساعتی زیبا و دقیق ساخته است: هر چیزِ این جهان، به گمانِ پی لی۳، بجا و نیکوست و هر پدیده را در راستای سعادتِ انسان، وظیفه ای ست.
پیروان دیگر ادیان ابراهیمی، مانند یهودان و مسلمانان، چشم انداز روشنگری را کفرآمیز می خواندند و بازتاب های آن را برای انسان زیانمند و دین ستیز می پنداشتند. از آنرو، مومنان یهودی، چاره کار را در خزیدن در لاک دینی– قومی خود یافتند و کوشیدند تا با بستن درو پنجره های کنشت ها و پرهیز از آمیختن با گروه های دیگر اجتماعی، خود را از شّر این بلای آخرالزمانی برهانند. مسلمانان نیز از آغاز با هرچه رنگ و روی و بوی صنعتی و مدرن داشت، در افتادند و آن را “بدعت در کار خدا”، خواندند. برای نمونه، تاریخ روندهای اجتماعی در ایران در سده گذشته، پراز کشمکش های گوناگون میان آخوندها و نوآوران و بازرگانان برسر حلال و حرام بودن پدیدارهای صنعتی، از ساعت مچی و آدامس گرفته تا حمام دوش بوده است. در چنان روزگاری که هر یک از دلسوزان ادیان ابراهیمی، ناگزیر از تلاشی هماره، بی امان و شبانروزی برای پایداری دین ِ خود در برابر سونامی صنعت و مدرنیزم بود، چارلز داروین، زیست شناسِ انگلیسی، تئوری تازهای درباره چگونگیِ پیدایش زیندگان ارائه داد، که من آن را به فارسی، تئوریِ “بَرآیش هستی”۴، می خوانم.
برآیش هستی
پیش از پرداختن به این تئوری باید گفت که داروین چون یک زیست شناس به چگونگی برآیش هستی برروی زمین پرداخته است و هرگز در پیِ آوردن پاسخ های فلسفی نبوده است. تئوریِ برآیش، دستاوردِ بیش از سی سال کوششِ داروین در پیگردیِ فسیل های گوناگون و شناسایی آن ها در گوشه و کنارِ جهان است. آنچه بیش از هر چیزِ دیگر، اندیشه این تئوری را در ذهنِ داروین شکل داد، جستاوردهای سفر پنج ساله وی به آفریقا، آمریکا و استرالیا بود. داروین در این سفر، زیست شناسِ اردوی پژوهش های علمی بود که از سوی دولت انگلیس برای شناسایی و سنجشِ دریاها و کرانه های دور دست فرستاده شده بود. اگرچه داروین آشنایی بسیار اندکی با فلسفه داشت و نام آورانی چون کارل مارکس و انگلس و چارلز لایل، زمین شناس بزرگ انگلیسی در سده نوزدهم او را ستوده اند، اما وی خود را بیش و پیش از هر چیز، دانش پژوهِ زیست شناسی می دانست و بر آن بود که تنها با سنجشِ علمیِ پدیده های جهان می توان آن ها را شناخت.
از دیدگاه برآیشی، همه گیاهان و جانورانِ کنونی ازدیگرگونی بسیار کُندِ گیاهان و جانورانِ تک یاخته ای که میلیون ها سال پیش می زیسته اند، برآمده اند. این برآیش ، نه برنامه از پیش ساخته ای داشته است و نه پی سپرِ هدفِ ویژه ای ست. دیگرگونی های پیدا و پنهانِ زیستاران، پیرو دیگرگونی های زیستبوم آنان، یعنی زمین و آب و هواست و هیچ یک از ویژگی های زیندگان، از بلندای بلوط گرفته تاهوشمندی انسان را، نمی توان نشانه پیشرفتِ هستی و یا برتری یکی بر دیگری دانست. هدف بنیادی همه زیستاران، ماندگاری و پایداریِ تخمه آن هاست که تنها با سازگاری با محیط می توان بدان رسید و چون محیطِ زیست همواره در حالِ دیگرگونی ست، زیستاران نیز ناچار از همراهی و همگامی با این دیگرگونی ها می باشند. از این دیدگاه، کالبدِ هر زینده تنها در پاسخ به نیازهای طبیعی پدید می آید تا او را در سازگاری با زیستبومش یاری دهد. ویژگی های جان و تنِ هرزینده که پایاندادِ(نتیجه) گذر از هزاره های پر فراز و فرودِ نسل اوست، از راه ژن هایش به نسل های آینده سپرده می شود. چگونگیِ واسپاریِ ویژگی های برآیِشی، یکی از شگفت انگیزترین پدیده های طبیعت است که امروزه جایگاهی کانونی در زیست شناسی مدرن دارد.
یکی از پنداره های اساسی تئوریِ داروین این است که همه گیاهان و جانوران، شاخه هایی از درختِ هستی اند که اگر چه آشکارا دیگرگون می نمایند، اما همگی در رفتارها و نیازهای بنیادین، همگون و همانند می باشند. همه زیندگان نیازمند به هوا، غذا، آب و آفتاب اند و دیگرگونی این چهار سازه، بازتابی شگرف در زندگی آنها دارد. پنداره خویشاوندی گیاهان و جانوران و همگونی نیازهای اساسی آن ها، برآیندهای بسیاری دارد که چندی از آن ها را بر می شماریم:
نخست این که انسان نیز چون شاخه ای از درخت هستی، پیرو قوانینِ برآیِشی ست و چون زیندگانِ دیگر، طی ملیون ها سال، ازهمایندیِ زیستارانِ ساده پدید آمده است. انگارهِ نزدیکی انسان با دیگر زیستاران، چشم اندازِ تازه ای در پیوند با آنها در برابرِ وی می گشاید. یکی دیگر از برآیندهای بزرگِ این خویشاوندی این است که از دستاوردِ آزمایش های علمی بر روی فیزیولوژی جانوران، می توان به سود انسان بهره جُست. این برآیند که دانش های دارو سازی، ژن پردازی، پزشکی، آسیب شناسی، کالبد شکافی، درمان شناسی، ایمنی شناسی، یاخته پروری و روان شناسی آزمونی را دیگرگون کرده است، زاده این پندارهِ برآیِشی است که فیزیولوژی بسیاری ازگیاهان و جانوران در رویارویی با بسیاری از موادِ شیمیایی، واکُنش های همانندی دارد. از اینرو، بسیاری از داروها و لوازم آرایشیِ تازه را نخست بر روی پستاندارن آزمایش می کنند. روانشناسیِ آزمونی از این نیز فراتر رفته است و روانشناسانِ رفتار گرا، پایاندادِ آزمایش بر روی پرندگان را نیز به انسان تعمیم می دهند.
سومین برآیندِ این نگرش این است که برآیِش هستی، پدیده ای مادی و خِرَد پذیر است و نه آفریده آنی و آسمانیِ نیروهای ماورایی. تئوری برآیش، پاسخ به چگونگیِ پیدایشِ زیستاران است. این تئوری را با چیستیِ گوهرِ هستی و چرایی آن کاری نیست. اندیشه برآیش، پیش از انتشارِ نخستین کتابِ داروین، “خاستگاه رسته ها”، به ذهنِ چندی از زیست شناسان رسیده بود و داروین در آغازِ این کتاب به نام بیش از سی تن از کسانی که پیش از او در این باره نوشته اند، اشاره کرده است. یکی از اینان پدر بزرگِ خود وی، ارسموس داروین است که پزشکی نامدار و جانور شناسی بزرگ در قرن هفدهم بود. وی هستی را نافریده می دانست و بر آن بود که نمودها و نمایه های گوناگونِ هستی خود بخود پدید آمده اند. از دیگر زیست شناسانِ پیش از داروین باید از لامارک نام برد که عضوهای بدنِ جانوران را برآیندِ نیازهای طبیعی آنان می دانست، اما چگونگیِ شکل گیریِ بخش های مختلف بدن درپرتو این نیازها را نمی دانست و درباره پیوندِ این دو با یکدیگر، سخنی برای گفتن نداشت و چیستانی را با چیستانی دیگر جایگزین می کرد.
گرفتاری اساسی همه تئوری های پیش از داروین این بود که زمین را بسیار جوانتر از آن چه هست می پنداشتند و این پنداره، زمانِ چندانی برای کارکردِ پدیده های برآیِشی که نیازمند به هزاران هزار سال است، ندارد. سفرِ علمی پنج ساله داروین، همزمان با انتشارِ اندیشه های ژرفِ زمین شناس بزرگ انگلیسی چارلز لایل، در کتابی به نام “اصولِ زمین شناسی” بود که نخست در سال ۱۹۳۰ منتشر شد. لایل دراین کتاب، چشم اندازِ تازه ای در دانشِ زمین شناسی گشود که شالوده زمین شناسی مدرنِ کنونی شد. پیش از آن، زمین شناسان نه تنها عمرِزمین را چیزی نزدیک به شش هزار سال می پنداشتند، بلکه چراییِ وجودِ مواد سازنده آن را نیز با دست یاختن به افسانه های مذهبی و یا رویدادهای ناگهانیِ کیهانی پاسخ می داد
برآیش، روندی هماره در کار و پایان ناپذیر است و تا هنگامی که زندگی بر روی زمین هست، کشش ها و کوشش ها و واکنش های برآیشی نیز در کار خواهد بود. از این چشم انداز، همه زیندگان کنونی زادگانِ تک یاخته ای هستند که اندی پس از سرد شدن پوسته رویینِ زمین در دریا برآمد و اندک اندک در گذرِ تاریخ، فواره وار به شاخه ها و خوشه ها و ذره های گوناگون روی گردانیدند. بنابراین، هستی چشمه ای همگون داشته است و همه زیندگان هنوز نیز نیازهای بنیادینِ همگونی دارند: نمونه این چگونگی، نیاز به هوا، آفتاب، خوراک و نوشاک است.
دگرگونی های برآیشی، پیگیرِ هدف ِ ویژه ای نیست و خواستی جز سازگارتر ساختن تن و جان زیستاران برای ماندگارتر کردن ژن های آنان درجهان ندارد. این روند آنچنان کُند است که انسان را یارای دیدن آن نیست زیرا دگرگونی های برآیشی که همان دگرگونی های ژنتیک است، پس از صدها و گاه هزارها سال شکل می گیرد و پدید می آید.
اندیشه پیوند زیندگان با یکدیگر، ریشه درازی در تاریخ هستی شناسی دارد اما تا پیش از داروین کسی چیزی از چگونگی شکل گیری این پیوند نمی دانست. داروین نشان داد که ویژگی های ساختاری گیاهان و جانوران که در پاسخ به نیازهای زیستبومی آنان شکل میگیرند، در گذر ِ زمان به پیدایش گونه ها و دسته ها و رسته های گوناگونی کشیده می شود. هرجا که زیستبوم زیندهای در پرتو دگرگونی آب و هوا دیگرگون شده است، تنها زیندگانی که تاب ماندن و سازگارساختن خود با زیستگاه خود بودهاند، ماندگار شده اند و دیگران به ناگزیر، از گستره هستی بدر شده اند. این چگونگی در سه و نیم میلیارد سال گذشته، به پیدایش گیاهان و جانوران گوناگونی که هم روزگار ما هستند، کشیده شده است.
آنچه نگرشِ داروین درباره زیست شناسی را از نگرش های دیگر جدا می کند، باورهای بنیادینِ تئوری اوست. چندی از این باورها را برمیشماریم:
۱. بنیادِ هستی مادی ست و زیستاران را آفریدگاری نیست ونمی تواند باشد
۲. همه زیندگانِ کنونی از تبارِ زیستارانِ تک یاخته ای هستند که در بیش از سه و نیم میلیارد سال پیش می زیسته اند و اندک اندک، همگام با دگرگونی های زیستگاه های خود تا به امروز دیگرگون شده اند.
۳. برآیِش هستی، پروسه ای ناهدفمند، ناخودآگاه و واکنشی ست.
(دنبــــاله دارد)
ــــــــــــــــ
یادداشت ها:
۱. The Origin of Species
۲. Rational Christianity
۳. William Paley
۴. برآیِش بر وزن مراکش را در این جا در برابرِ”Evolution” آوردهام. پیش از این در زبانِ فارسی واژه “تکامل”، برای این مفهوم به کار برده شده است که بارِ معنایی آن مخالفِ Evolution است. تکامل، اشاره به پروسه ای هدفمند و حساب شده دارد که در آن رده بندیِ زیندگان، ساختاری نردبانی دارد و انسان بر بالاترین پله آن جا گرفته است. نگرشِ داروینیست، درست رویاروی این چشم انداز قرار می گیرد و از اینرو، من واژه “برآیش” را بجای تکامل در برابر Evolution می گذارم
……….
https://www.balatarin.com/users/eh118/links/submitted
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
از طرفی میگویید : “هدف بنیادی همه زیستاران، ماندگاری و پایداریِ تخمه آن هاست”
از طرفی دیگر میفرمایید: ” برآیِش هستی، پروسه ای ناهدفمند، ناخودآگاه و واکنشی ست.”
تمام موجودات خلاف طبیعت رفتار نمی کنند و فساد ایجاد نمی نمایند اما انسان فرق دارد چون میتواند خلاف طبیعت رفتار کند و میتواند محیط زیست را نابود کند
وجود انسان دلیل بر وجود عالم غیب است. آن عالم غیب شبیه همان قسمت پنهان وجود خود ماست. همان قسمی که روح می نامیم.
چهارشنبه, ۸ام دی, ۱۳۹۵
یک پرسش از آقای هرندی: شما می گویید(البته از قول داروینیسم) که “انسان نیز چون شاخه ای از درخت هستی، پیرو قوانینِ برآیِشی ست و چون زیندگانِ دیگر، طی ملیون ها سال، ازهمایندیِ زیستارانِ ساده پدید آمده است. انگارهِ نزدیکی انسان با دیگر زیستاران، چشم اندازِ تازه ای در پیوند با آنها در برابرِ وی می گشاید.” در صورتی که تجربه زیسته انسان در این دست کم ۵ هزار سال گذشته به ما نشان می دهد که انسان هر چه جلو آمد از دیگر “شاخه های درخت هستی” دورتر شده است. بطوریکه اکنون دانشمندان زیست و بوم شناس خود انسان و فعالیت های انسانی را خطری برای محیط زیست و دیگر شاخه های درخت هستی می دانند. به واقع هم حیوانات و گیاهان به اندازه نیاز از منابع زیستی استفاده می کنند، اما انسان عملاً بسیار بیش از نیاز خود از طبیعت برداشت می کند. بی اختیار یاد دیالوگی از فیلم ماتریکس (قسمت اول) می افتم که در سکانس بازجویی، مامور اسمیت( یک ربات پیشرفته بسیار هوشمند) به مورفیوس(رهبر انسان-مبارزان ماشین ستیز) می گوید : “در مدتی که اینجا بودم تحقیقاتی درباره شما انسان ها کرده م و به این نتیجه رسیدم که شما انسان ها برخلاف داده های پیشین در رده “پستانداران” قرار ندارید. چرا که هر پستانداری در هر جایی که زندگی می کند نوعی تعادل با محیط زیست اطرافش برقرار می کند. اما شما انسان ها اینگونه نیستید. هر جا که زندگی می کنید به سرعت منابع زیستی آن را مصرف و تکثیر پیدا می کنید تا زمانی که آن منابع تمام شود. سپس به جای دیگر می روید و همین روند را در آنجا تکرار می کنید…آیا می دانی چه موجود دیگری چنین رفتار زیستی یی دارد؟ ویروس! شما آدم ها حکم ویروس را برای این سیاره دارید و ما ربات های انسان کش نیز دوای درمان(نابودی) شما ویروس های آدم نما هستیم!!
پنجشنبه, ۹ام دی, ۱۳۹۵
آقای مرادی، درود برشما،
همه ی رفتارها و کردارهای گیاهان و جانوران، در راستای سازگاری با زیستبوم خویش برای ماندگاری بیشترِ آنان است. اما این ماندگاری، برای رسیدن به چیزی و یا جایی نیست. از چشم اندازِ نگرش های دینی و ایدئولوژیک، آمدن بجهان بهانه ای برای رسیدن به چیزی، مانند کمال و معنویت و یا جایی، مانندِ آرمانشهر انسانی ست. اما از چشم اندازِ برآیشی، قرار نیست که هیچ گیاه و جانوری، به چیزی و یا جایی برسد.
کامروا باشی
جمعه, ۱۰ام دی, ۱۳۹۵
جناب شهریار، درود برشما،
همه گیاهان و جانوران، رفتارها و کردارهای همگونی در پیوند با زیستبوم خود دارند و تا آنجا که می توانند، تولید مثل می کنند. اگر به هر گیاه و جانوری، میدان داده شود، بی که بخواهد و یا بداند، چنان خود را بازتولید می کند و برشمارِ همگونانِ خود می افزاید که جا برای همه جاندارانِ دیگر تنگ می شود. این کار را اکنون انسان کرده است. اما جانداران دیگری از انسان هم در این راستا زرنگ ترند. نمونه ی گیاهی این جانداران، رازیانه است که اگر شرایط زیستی مناسب می داشت، می توانست در زمانی نزدیک به ۱۱ سال، همه روی زمین را بپوشاند. موش ها هم گونه ی جانوری این جانوران سخت گوش و جهانگیر هستند.
با سپاس
ابراهیم هرندی
جمعه, ۱۰ام دی, ۱۳۹۵
ایرادهایی به این متن میشه گرفت ولی دوستان انگار هدف اصلی این نوشته رو فراموش کردن. هدف اینه که نظریه علمی داروین ضربه محکمی به بنیاد ادیان بود. و توی این هیچ شکی نیست که فقط از این به بعد علم تونست دهن یاوه گویان دینی رو ببنده. البته اونا متعصبان دینی هنوز از رو نرفتن ولی قدرتشون روز به روز در حال کاهشه.
شنبه, ۱۱ام دی, ۱۳۹۵